تحقیق بررسی دیدگاه علامه طباطبایی و آیت الله معرفت، پیرامون اعتبار حدیث و آراو نظرات تفسیری صحابه و تابعان

پیشینه تحقیق و پایان نامه و پروژه دانشجویی

پیشینه تحقیق بررسی دیدگاه علامه طباطبایی و آیت الله معرفت، پیرامون اعتبار حدیث  و آراو نظرات تفسیری صحابه و تابعان  دارای ۱۳۹  صفحه می باشد فایل پیشینه تحقیق به صورت ورد  word و قابل ویرایش می باشد. بلافاصله بعد از پرداخت و خرید لینک دنلود فایل نمایش داده می شود و قادر خواهید بود  آن را دانلود و دریافت نمایید . ضمناً لینک دانلود فایل همان لحظه به آدرس ایمیل ثبت شده شما ارسال می گردد.

فهرست مطالب

فصل اول    ۹
مفاهیم و تعاریف    ۹
۱-۱٫ صحابه    ۱۰
۱-۲٫ تابعان    ۱۳
۱-۳٫ عدالت    ۱۴
۱-۴٫ عدالت صحابه    ۱۶
۱-۵٫ حدیث    ۱۸
۱-۶٫ سنّت    ۱۸
۱-۷٫ خبر    ۱۹
۱-۸٫ خبر متواتر    ۱۹
۱-۹٫ خبر واحد    ۲۰
۱-۱۰٫ روایت    ۲۰
۱-۱۱٫ مرفوع    ۲۱
۱-۱۲٫ موقوف    ۲۱
۱-۱۳٫ حجّیت    ۲۱
۱-۱۴٫ حجّیت خبر واحد    ۲۳
۱-۱۵٫ تفسیر    ۲۳
۱-۱۶٫ تفسیر به مأثور    ۲۴
۱-۱۷٫ ظهور    ۲۵
۱-۱۸٫ سیاق    ۲۶
۱-۱۹٫ عموم و اطلاق    ۲۶
۱-۲٫ روش تفسیری علامه  و آیت الله معرفت    ۲۷
۱-۳٫ بررسی  آماری روایات صحابه و تابعان در دو تفسیر    ۲۸
فصل دوم    ۳۰
اعتبار حدیث در تفسیر    ۳۰
۲-۱٫ علامه و اعتبار حدیث    ۳۱
۲-۱-۱٫ معیارهای اعتبار حدیث    ۳۱
۲-۱-۱-۱٫ خبر متواتر و خبر واحد محفوف به قرائن قطعی    ۳۱
۲-۱-۱-۲٫ موافقت با قرآن    ۳۲
۲-۱-۲٫ معیارهای اعتبار خبر واحد    ۳۳
۲-۱-۲-۱٫ احکام شرعی    ۳۳
۲-۱-۲-۲٫ غیر احکام شرعی    ۳۳
۲-۱-۲-۲-۱٫ موافقت قرآن    ۳۵
۲-۱-۲-۲-۲٫ قرینه مفید علم    ۳۵
۲-۱-۲-۲-۳٫ عدم وجود علم به خلاف خبر واحد    ۳۶
۲-۱-۳٫ عدم حجّیت قول صحابی و تابعی    ۳۶
۲-۱-۳-۱٫ تناقض و خلط    ۳۸
۲-۱-۳-۲٫ ضعف سندی ناشی از وقف در روایت    ۳۸
۲-۱-۳-۲-۱٫ منتهی شدن سند به یهود    ۳۹
۲-۱-۳-۲-۲٫ اجتهاد راوی    ۳۹
۲-۲٫ آیت الله معرفت و اعتبار حدیث    ۴۰
۲-۲-۱٫ اعتبار خبر واحد در تفسیر    ۴۰
۲-۲-۲٫ جایگاه روایت صحابی و تابعی    ۴۴
۲-۲-۲-۱٫ قول صحابی    ۴۵
۲-۲-۲-۱-۱٫ شروط اعتبار قول صحابی    ۴۵
۲-۲-۲-۱-۲٫ نقد دیدگاه علمای شیعه    ۴۸
۲-۲-۲-۱-۳٫ علل اعتبار قول صحابی    ۵۰
۲-۲-۲-۲٫ قول تابعی    ۵۰
۲-۲-۲-۲-۱٫ علل اعتبار قول تابعی    ۵۰
۲-۲-۲-۲-۲٫ میزان اعتبار قول تابعی    ۵۱
فصل سوم    ۵۳
آرای تفسیریصحابه و تابعان    ۵۳
۳-۱٫ علامه و آرای تفسیری    ۵۴
۳-۱-۱٫ معیارهای پذیرش روایت    ۵۴
۳-۱-۱-۱٫ موافقت با قرآن    ۵۵
۳-۱-۱-۱-۱٫ سازگاری با ظاهر آیه    ۵۵
۳-۱-۱-۱-۲٫ سازگاری با سیاق    ۵۶
۳-۱-۱-۱-۳٫  سازگاری با آیات دیگر    ۵۷
۳-۱-۱-۲٫ موافقت با آرای اهل بیت (علیهم السلام)    ۵۸
۳-۱-۱-۳٫ داشتن مؤیّد روایی    ۶۰
۳-۱-۲٫معیارهای عدم پذیرش روایت    ۶۲
۳-۱-۲-۱٫ مخالفت با قرآن    ۶۲
۳-۱-۲-۱-۱٫ ناسازگاری با ظاهر آیه    ۶۲
۳-۱-۲-۱-۲٫ ناسازگاری با سیاق و مضمون آیه    ۶۸
۳-۱-۲-۱-۳٫ ناسازگاری با لفظ آیه    ۷۱
۳-۱-۲-۱-۴٫ ناسازگاری با عموم یا اطلاق آیه    ۷۲
۳-۱-۲-۱-۵٫ ناسازگاری با کاربرد قرآنی واژه    ۷۴
۳-۱-۲-۱-۶٫ ناسازگاری با آیات دیگر    ۷۵
۳-۱-۲-۲٫ مخالفت با مسلّمات دینی    ۷۷
۳-۱-۲-۳٫ مخالفت با سنّت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله)    ۷۹
۳-۱-۲-۴٫ مخالفت با آرای اهل بیت(علیهم السلام)    ۷۹
۳-۱-۲-۵٫ مخالفت با عقل    ۸۲
۳-۱-۲-۶٫ مخالفت با مسلّمات تاریخی    ۸۳
۳-۱-۲-۷٫ تعارض با روایات دیگر    ۸۴
۳-۱-۳٫ دقّت های علامه در نقد آرای تفسیری صحابه و تابعان    ۸۸
۳-۱-۳-۱٫ روش «جری و تطبیق» در تفسیر آیات    ۸۸
۳-۱-۳-۱-۱٫ روش جری و تطبیق و موافقت آن با عقل    ۸۸
۳-۱-۳-۱-۲٫ معیار صحّت تطبیق    ۸۹
۳-۱-۳-۱-۳٫  تفسیر به باطن    ۹۱
۳-۱-۳-۲٫ احتیاط در طرح  روایت و تلاش در اصلاح آن    ۹۳
۳-۲٫ آیت الله معرفت و آرای تفسیری    ۹۵
۳-۲-۱٫ معیارهای پذیرش روایت    ۹۵
۳-۲-۱-۱٫ موافقت با  قرآن    ۹۵
۳-۲-۱-۱-۱٫ سازگاری با ظاهر و اطلاق آیه    ۹۵
۳-۲-۱-۱-۲٫ سازگاری با آیات دیگر    ۹۷
۳-۲-۱-۲٫ موافقت با آرای اهل بیت(علیهم السلام)    ۹۸
۳-۲-۱-۳٫ موافقت با کاربرد لغوی    ۱۰۰
۳-۲-۲٫ معیارهای عدم پذیرش روایت    ۱۰۲
۳-۲-۲-۱٫ مخالفت با قرآن    ۱۰۲
۳-۲-۲-۱-۱٫ ناسازگاری با ظاهر آیه    ۱۰۲
۳-۲-۲-۱-۲٫ ناسازگاری با اطلاق آیه    ۱۰۳
۳-۲-۲-۱-۳٫ ناسازگاری با سیاق آیه    ۱۰۳
۳-۲-۲-۱-۴٫ نداشتن شاهد در قرآن    ۱۰۴
۳-۲-۲-۱-۵٫ ناسازگاری با کاربرد قرآنی    ۱۰۵
۳-۲-۲-۱-۶٫ ناسازگاری با آیات دیگر    ۱۰۶
۳-۲-۲-۲٫ مخالفت با مسلّمات دینی    ۱۱۰
۳-۲-۲-۳٫ مخالفت با روایات اهل بیت (علیهم السلام)    ۱۱۲
۳-۲-۲-۴٫ مخالفت با عقل    ۱۱۳
۳-۲-۲-۵٫ مخالفت با اصل یا کاربرد لغوی    ۱۱۶
۳-۲-۲-۶٫ مخالفت با واقعیت و عالم خارج    ۱۱۹
۳-۲-۲-۷٫ مخالفت با مسلّمات تاریخی    ۱۲۰
۳-۲-۲-۸٫ اختلاف، اضطراب و تشویش در متن    ۱۲۱
۳-۲-۲-۹٫ ضعف سندی    ۱۲۱
۳-۲-۲-۱۰٫ مخالفت با علم تجربی    ۱۲۳
۳-۲-۳٫ دقّت های آیت الله معرفت درتنقیح و به کارگیری آرای تفسیری    ۱۲۳
۳-۲-۳-۱٫ تأویل روایات، حمل بر تشبیه و تمثیل    ۱۲۳
۳-۲-۳-۲٫ ارائه تفسیر تأویلی    ۱۲۶
فهرست منابع و مآخذ    ۱۳۱

 منابع

  قرآن کریم

۱) مجتبوی، سید جلال الدین. ترجمه قرآن. تهران: انتشارات حکمت، چاپ اول، (۱۳۷۱ش).

۲) شریف رضی، محمد بن حسین. نهج البلاغه(لصبحی صالح). تحقیق: سید علی نقی فیض الإسلام، قم: انتشارات هجرت، چاپ اول، (۱۴۱۴ق).

۳)حسن بن علی علیه السلام. التفسیر المنسوب إلی الإمام الحسن العسکری علیه السلام. قم: مدرسه الإمام المهدی عجل الله فرجه، چاپ اول، (۱۴۰۹ق).

۴) ابن منظور، محمد بن مکرم. لسان العرب. بیروت: دار صادر، چاپ سوم، (۱۴۱۴ق)، ج۱، ۲، ۴، ۵،۱۰، ۱۳، ۱۴٫

۵) طباطبایی، سید محمد حسین. المیزان فی تفسیر القرآن. قم: دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ پنجم، (۱۴۱۷ق)، ج۱-۲۰٫

۶) ــــــــ قرآن در اسلام. تهران: دارالکتب الإسلامیه، چاپ دوم، (۱۳۵۳ش).

۷) طبرسی، احمد بن علی. الإحتجاج علی اهل اللجاج. تحقیق: محمدباقر خرسان، مشهد: نشر مرتضی، چاپ اول، (۱۴۰۳ق)، ج۱، ۲٫

۸) طبرسی، فضل بن حسن. تفسیر جوامع الجامع. تهران: انتشارات دانشگاه تهران، چاپ اول، (۱۳۷۷ش)، ج۴٫

۹) ــــــــ. مجمع البیان فی تفسیر القرآن. تهران: انتشارات ناصرخسرو، چاپ سوم، (۱۳۷۲ش)، ج۱، ۲، ۴، ۷، ۹٫

۱۰) طبری کیاهراسی، علی بن محمد. احکام القرآن. تحقیق: موسی محمدعلی و عزت عبدعطیه، بیروت: دارالکتب العلمیه، چاپ دوم، (۱۴۰۵ق)، ج۱٫

۱۱) طبری، ابوجعفر محمد بن جریر. جامع البیان فی تفسیر القرآن. بیروت: دارالمعرفه، چاپ اول، (۱۴۱۲ق)، ج۱،۲، ۴، ۷، ۹، ۱۷، ۱۸،۲۰، ۲۳، ۳۰٫

۱۲) طحان، محمود. تیسیر مصطلح الحدیث.کویت: دار التراث، چاپ ششم، (۱۴۰۴ق).

۱۳) طریحی، فخرالدین. مجمع البحرین. تحقیق: سید احمد حسینی، تهران: مرتضوی، چاپ سوم، (۱۳۷۵ش)، ج۲، ۳، ۵٫

۱۴) فراهیدی، خلیل بن احمد. کتاب العین. قم: انتشارات هجرت، چاپ دوم، (۱۴۱۰ق)، ج۱، ۲، ۳، ۴، ۸٫

فصل اول:  مفاهیم و تعاریف

۱-۱٫ صحابه

این کلمه، از نظر لغوی، از ریشه «صَحِبَ یَصحَبُ» و مصدر آن «صَحابه» یا «صُحبه» است. لغویان گفته اند کلمه «صَحابه» بر وزن «فَعاله» می باشد و با این که وزن فاعل، بر این وزن، جمع بسته نمی شود، ولی در این ماده، استثناءاً به عنوان جمع مکسر کلمه «صاحِب» و نیز مصدر آن، به کار رفته است.[۱]

برخی دیگر نیز، اصل را در این کلمه، مصدر گرفته اند، و کلمه «أصحاب» را نیز، به عنوان جمع دیگر کلمه صاحب، ذکر نموده اند.[۲] از کلمات دیگری که به عنوان جمع این کلمه به کار رفته است می توان «صَحب» و «صُحبان» را نام برد.[۳]

ابن فارس در معنای این ماده می گوید: «ریشه این کلمه دلالت بر مقارنه و نزدیکی به چیزی می کند».[۴]

برخی دیگر معنای «مصاحبه» را معاشرت کردن و ملازم بودن دانسته اند.[۵]

راغب در معنای «صاحِب» می گوید:

«صاحب، به معنای ملازم است. چه انسان باشد و چه حیوان، چه مکان باشد و چه زمان. و فرقی نمی کند که مصاحبت با جسم باشد – که آن اصل و کاربرد بیشتر است- و یا با عنایت و توجه کردن [نسبت به امری]».[۶]

برخی نیز، آن را «معاشر» یا «ملازم» معنا نموده اند.[۷]

لازم به یاد آوری است که این کلمه، غالباً به عنوان جمع برای «صَحابی» به کار می رود.  اما، در اصل، جمع همان کلمه «صاحِب» بوده و صحابی هم معنای آن می باشد.[۸]

کلمه «صَحابی» در اصطلاح معانی متعددی دارد و اختلاف آن علاوه بر تفاوت نظر دانشمندان به نوع نگرش آنان به صحابه، ناشی از تخصصشان در علومی همچون حدیث و اصول می شود؛ به عبارت دیگر، محدثان و اصولیان تعاریف متفاوتی به اقتضای علم خود از صحابی ارائه داده اند :

ابن حجر، صحابی را این گونه تعریف می کند: «کسی که پیامبرصلی الله علیه و آله را در حال ایمان، ملاقات کند و مسلمان بمیرد».[۹]

نووی به دو تعریف اصولیان و محدثان اشاره کرده و می گوید:

«در معنای صحابی، اختلاف وجود دارد. [تعریف]معروف نزد محدثان این است که هر مسلمانی است که رسول خداصلی الله علیه و آله را دیده باشد، و اصحاب اصول یا برخی از آنها، بر آن هستند که او کسی است که محققانه در محضر پیامبرصلی الله علیه و آله حضوری طولانی داشته و همنشین آن حضرت بوده است».[۱۰]

طریحی صحابی را از منظر علم حدیث تعریف کرده و می گوید:

«و«صَحابی» بر اساس نظر برگزیده جمهور اهل حدیث، هر مسلمانی است که پیامبرصلی الله علیه و آله را دیده باشد، و گفته شده: از او روایت نموده و نیز گفته شده: یا پیامبر صلی الله علیه و آله او را دیده باشد…».[۱۱]

صبحی صالح، در تعریف صحابی می گوید: اصطلاح «صَحابی» بر کسی اطلاق می شود که پیامبرصلی الله علیه و آله را در حال ایمان، ملاقات کرده و مسلمان از دنیا رفته باشد.[۱۲]

مامقانی در تعریف «صَحابی»، به اختلافی که در این مسئله وجود دارد اشاره کرده و هشت تعریف از صحابی ارائه می دهد. ایشان شش تعریف را شاذ و مردود شمرده و تعریف هفتم را منسوب به محدثان نموده و آن را این گونه بیان می کند: «او هر مسلمانی است که رسول خداصلی الله علیه و آله را دیده باشـد و برخی از آنها او را با وصف شناختـــه شده بودن نزد محــدثان، وصف نموده اند».[۱۳]

او این تعریف را قابل مناقشه دانسته و به عدم جامعیت ومانعیت آن اشاره می کند: در این تعریف جای مناقشه می باشد؛ چراکه اگر فاعل رؤیت، بیننده کوری مانند ابن ام مکتوم یا مانند او باشد، بدون هیچ اختلافی صحابی است، در حالی که حقیقتاً نمی بیند. همچنین، هر کس، پیامبرصلی الله علیه و آله را در حال کفر ببیند و پس از رحلت آن حضرت، اسلام بیاورد- مانند فرستاده قیصر- صحابی محسوب نمی شود. همچنان که هر کس آن حضرت را پس از رحلتش و پیش از دفن ببیند – مانند ابی ذؤیب خویلد بن خالد ذهلی- مشمول تعریف صحابی نیست.[۱۴]

پس از بیان این مطلب،  تعریف هشتم را به جمعی از محققان نسبت داده و می گوید:

«و از همین جاست که برخی از محققان – مانند شهیدثانی در بدایه – با تعریف هشتمی آن را این گــونه تعریف نموده اند که: او هر کسی است که پیامبرصلی الله علیه و آله را در حال ایمان ملاقات کند و مسلمان و مؤمن از دنیا برود. اگرچه میان مؤمن بودن و مرگ او در حال اسلام، ارتدادی واقع شود، بنا بر اظهر».[۱۵]

از تعاریف بالا، تعریف ابن حجر عسقلانی، معروف ترین و رایج ترین تعریف از «صَحابی» است که صبحی صالح نظیر همان را بیان نموده است. بنابراین، می توان مهمترین شروط صحابی را این گونه دسته بندی نمود:

الف) ملاقات با رسول خداصلی الله علیه و آله: این شرط، در واقع از معنای لغوی «صَحابی» – چنان که به آن اشاره شد – مأخوذ است.[۱۶] باید این نکته را مد نظر قرار داد که شخصی که به او عنوان «صَحابی» اطلاق می شود، همین که دارای قدرت «تمییز» بوده کافی است و بلوغ در اطلاق لفظ«صَحابی» بر او لازم نمی باشد.[۱۷]

ب) مسلمان بودن در هنگام ملاقات: در همه تعاریفی که از صحابه ارائه شده است، اصل اسلام و ایمان، شرطی اصیل در تعریف است.[۱۸]

ج) مردن در حال ایمان: این شرط، در تعریف برخی از محدثان آمده است.[۱۹]

نکته ای که لازم است به آن اشاره شود، این است که برخی از دانشمندان اسلامی، در معنای بالا مناقشه کرده و اقتضای معنای «صُحبه» را هم نشینی و مصاحبت زیاد دانسته اند؛ غزالی در این باره می گوید:

«اسم «صَحابی» جز بر کسی که با او مصاحبت داشته است، اطلاق نمی شود از حیث وضع لغوی، مصاحبتی که ولو یک ساعت است کافی می باشد، ولی عرف این عنوان را به کسی اختصاص می دهد که مصاحبت زیاد داشته باشد».[۲۰]

آیت الله سبحانی نیز، پس از نقد و تحلیل تعاریف صحابی، می گوید:

«توسعه در مفهوم صحابی…مورد تأیید لغت و عرف نیست؛ زیرا اصحابِ یک شخص، گروهی هستند که با او مدتی طولانی اختلاط و معاشرت داشته اند، پس بر کسی او را از راه دوره دیده یا برای مدتی کوتاهی کلام او را شنیده یا با او سخن گفته یا زمان اندکی با او اقامت گزیده است، صادق نمی باشد».[۲۱]

با وجود اینکه مناقشات، مناسب به نظر می رسد، ولی مقصود از صحابی در این تحقیق، همان تعریف مشهور می باشد.

۱-۲٫ تابعان

این کلمه، برگردان فارسی «تابعین» می باشد که  از ریشه «تَبَع یَتبَعُ» و به معنای «دنباله روی کردن» و «پیروی نمودن» است.[۲۲] «تابِعین» یا «تابِعون» یا «أتباع» جمع کلمه «تابِع» و «تابِعی» است[۲۳] که به معنای شخصی است که پیرو و دنباله رو شخص دیگری می باشد.[۲۴]

علامه مصطفوی، در مورد این کلمه می گوید: «اصل در این ماده: دنباله روی و حرکت پشت چیزی مادی یا معنوی است، خواه پیروی عملی باشد یا فکری».[۲۵]

در تعریف اصطلاحی «تابِعی» اختلاف چندانی بین دانشمندان وجود ندارد و اکثر آنان «تابِعی» را این چنین، تعریف کرده اند: شخصی که «صَحابی» را با ایمان ملاقات کرده و بر حال ایمان از دنیا رفته باشد.[۲۶]

نووی تابعی را کسی می داند که با صحابی، همنشینی و مصاحبت داشته است و قید «با ایمان از دنیا رفتن» را نیاورده است.[۲۷]

مامقانی، قیود دیگری همچون «حضور و همنشینی طولانی» و «صحت سماع» را نیز بر تعریف اول اضافه می کند.[۲۸]

بر اساس آنچه گفته شد، می توان تابعان را صحابیان صحابه نامید و طبقات بعد از تابعان را که به نام خاصی خوانده نمی شوند، «اتباع تابعان» نامید.[۲۹]

۱-۳٫ عدالت

در لغت، مترادف «عَدل»، «عُدوله»، «مَعدِله» و «مَعدَله» است[۳۰] که از لحاظ لغوی به این معانی به کار رفته است: «تسویه بین دو چیز»،[۳۱] «میانه روی در امور»،[۳۲] «متوسط میان افراط و تفریط».[۳۳]

کلمه «عَدل» در اصل، مصدر است و جمع بسته نمی شود، اما گاهی به عنوان اسم فاعل مفرد و جمع، و به معنای «ذو هو» به کار برده می شود. مثلاً می گوییم: رجل عدل. به معنای رجل ذو عدل. و یا رجال عدل که معنای آن ذوعدل است.[۳۴]

اما ابن فارس در مورد ریشه  این کلمه، آن را دارای دو معنای متضاد دانسته و می گوید: «دو اصل صحیح است، ولی مثل متضادین، با هم متقابلند که یکی از آنها دلالت بر استواء و راستی دارد و دیگری بر اعوجاج و کجی دلالت دارد».[۳۵]

برخی دیگر از دانشمندان لغوی گفته اند، زمانی به معنای کج روی و انحراف از میانه روی است که با حرف اضافه «عَن» به کار رود.[۳۶]

«عَدل» به معانی «فدیه» و «مثل و مانند» نیز به کار رفته است و پیوستگی معنایی آن با ریشه این لغت آشکار است.[۳۷]

برخی معنای «عَداله»، در اصطلاح را به معنای لغوی آن بسیار نزدیک دانسته و آن را به این صورت تعریف نموده اند: «صفتی است که مراعات آن باعث احتراز از آنچه به طور معمول مخلّ به مروت است، می شود».[۳۸]

در علم کلام، «عَداله» عبارتست از: «علوم متعلق به منزّه دانستن خدای تعالی از کار زشت و از اخلال به واجب».[۳۹]

اما علم فقه، با دیدی خاص به این صفت نگریسته است. فقیهان، تعریف های گوناگونی از آن ارائه داده اند که مشهورترین آن بین متأخران این تعریف می باشد: عدالت، ملکه یا هیأتی راسخ و برانگیزنده بر انجام واجبات و ترک محرمات است و منظور از «برانگیزنده فعل» این است که اگر از فعلیت ساقط شود، عدالت هم ساقط می گردد.[۴۰] در علم فقه، این صفت برای اشخاصی چون مرجع تقلید، امام جماعت، شاهد دین و وصیت و حکم، صاحب بیّنه و … شرط دانسته شده است.[۴۱]

برخی از علمای شیعه مانند شیخ طوسی، میان عدالت فقهی و عدالتی که برای راوی حدیث، مورد نیاز است، تفکیک قائل شده است؛ به این معنا که عدالت فقهی را همان تعریف بالا ذکر نموده و عدالت مورد نیاز راوی را صرف اطمینان از صدق و اجتناب او از کذب دانسته است.[۴۲]

در تعریف «عادِل» برخی آن را با همان دید فقهی «جائِزُ الشَّهادَهِ» تعریف کرده اند.[۴۳]

برخی دیگر مانندآیت الله مشکینی در تعریف «عادِل» – بدون توجه به صبغه فقهی آن – می گوید: «[عادل] انسانی است که دارای استقامت و درستی در جهتی از جهات وجودش مثل عقیده، اخلاق، سیره یا سلوک در امور دنیا یا وظایف دینی باشد».[۴۴]

جمع «عادِل»، کلمه «عُدول» می باشد.[۴۵]

تعریف دیگری که با توجه به معنای فقهی عادل می توان بیان نمود عبارتست ازکسی که کارهای خوب او بر بدی هایش غلبه داشته باشد، که می توان او را دارای مروت و غیر متهم دانست.[۴۶]

بسیاری از حدیث پژوهان اهل سنت، وجود پنج ویژگی  اسلام، بلوغ، عقل، عدم ارتکاب فسق، عدم ارتکاب اعمال ناجوانمردانه را نشانه وجود عدالت در شخص دانسته اند.[۴۷]

آقای بابایی، کمترین درجه عدالت را همان «وثاقت راوی» عنوان می کند.[۴۸]

۱-۴٫ عدالت صحابه

مقصود از این عنوان، تحقق عدالت برای تمامی صحابه می باشد. این مسئله، در میان دانشمندان شیعه و اهل سنت، مورد اختلاف است؛

بیشتر اهل سنت، به عدالت تمامی صحابه، قائل می باشند. ابن عبدالبر می گوید: «عدالت تمامی صحابه، ثابت شده است».[۴۹]

ابن اثیر، می گوید: «صحابه با بقیه راویان در همه… [خصوصیات] مشترکند به جز در جرح و تعدیل؛[۵۰]  زیرا همه آنها عادلند و در آنان جرحی راه ندارد».[۵۱]

ابن حجر به اتفاق اهل سنت بر عدالت صحابه، اشاره نموده است.[۵۲]

اما شیعه، صحابی را مانند سایر راویان می داند  که برخی از آنان، عادل می باشند و بر خلاف اهل سنت، صحابی بودنِ شخص را در حکم به عدالتش، کافی نمی داند؛ بلکه معتقد است که باید وثوق و عدالت او بررسی شود.[۵۳]

علمای شیعه، جهت اثبات عدم عدالت تمامی صحابه، به ادله ای استناد جسته اند. از جمله:

الف) آیات قرآن: مانند C…إِنْ جَاءَکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا…B[54] که مسئله عدالت صحابه را نقض می کند؛ چراکه به گفته مفسران این آیه در حق ولید بن عقبه نازل گشته که از صحابیان محسوب می شود.[۵۵]

۱٫ ر.ک: محمد بن مکرم[ابن منظور]، لسان العرب، چاپ سوم، (بیروت: دار صادر،۱۴۱۴ق)، ج۱، صص۵۲۱- ۵۲۱؛ فخرالدین طریحی، مجمع البحرین،(سید احمد حسینی)، چاپ سوم، (تهران: مرتضوی، ۱۳۷۵ش)، ج۲، ص۹۸؛ مبارک بن محمد[ابن اثیر]، النهایه فی غریب الحدیث و الأثر، چاپ اول، (قم: مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیات، [بی تا])، ج‌۳، ص ۱۲‌؛ محمدمرتضی حسینی زبیدی، تاج العروس من جواهر القاموس، چاپ اول، (بیروت: دارالفکر، ۱۴۱۴ق)، ج‌۲، ص۱۴۰٫

۱٫ ر.ک نشوان بن سعید حمیری، شمس العلوم و دواء کلام العرب من الکلوم، (حسین بن عبدالله العمری؛ مطهر بن علی العریانی و یوسف محمد عبدالله)، چاپ اول، (بیروت: دارالفکر المعاصر، ۱۴۲۰ق)، ج‌۶، ص۳۶۷۶؛ اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح (تاج اللغه و صحاح العربیه)، (احمد عبدالغفور عطار)، چاپ اول، (بیروت: دارالعلم للملایین، ۱۴۱۰ق)، ج‌۱، ص۱۶۱؛ محمد عبدالرحمان، معجم الإصطلاحات و الألفاظ الفقهیه، [بی نا]، ([بی جا]، [بی تا])، ج‌۲، ص۳۵۵٫

۲٫ ر.ک خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب العین، چاپ دوم، (قم: انتشارات هجرت،۱۴۱۰ق)، ج‏۳، ص ۱۲۴؛ محمدبن مکرم[ابن منظور]، لسان العرب، ج‏۱، ص۵۲۰٫

ر.ک ابوالحسن احمد بن فارس بن زکریا[ابن فارس]، معجم مقاییس اللغه، (عبدالسلام محمدهارون)، چاپ اول، (قم: انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه،۱۴۰۴ق)، ج۳، ص۳۳۵٫

۴٫ ر.ک محمدمرتضی حسینی زبیدی، تاج العروس من جواهر القاموس، ج۲، ص۱۴۰٫

۵٫ حسین بن محمد راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، (صفوان عدنان داوودی)، چاپ اول، (بیروت: دارالعلم، ۱۴۱۲ق)، ص۴۷۵٫

۶٫ ر.ک محمدمرتضی حسینی زبیدی، تاج العروس من جواهر القاموس، ج۲، ص۱۴۰؛ فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج۲، ص۹۷٫

۷٫ ر.ک شادی نفیسی، درایه الحدیث، چاپ اول، (تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه ها (سمت)، ۱۳۸۶ش)، ص۴۵٫

۱٫ احمد بن علی عسقلانی[ابن حجر]، الإصابه فی تمییز الصحابه، چاپ اول، (بیروت: دارصادر، ۱۳۲۸ق)، ج۱، ص۷٫

۲٫ جلال الدین سیوطی، تدریب الراوی فی شرح تقریب النووی. (عرفان عشا حسونه)، [بی نا]،(بیروت: دارالفکر، ۱۹۹۳م)، ص۳۷۴٫

۳٫ فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج‌۲، ص ۹۹‌؛ البته برخی مانند سعدی ابوجیب، به تعریف صحابی از منظر اهل حدیث قید «و طالت صحبه و إن لم یرو عنه» را اضافه نموده اند. (ر.ک سعدی ابوجیب، القاموس الفقهی لغه و اصطلاحاً، چاپ دوم، (دمشق: دارالفکر، ۱۴۰۸ق)، ص ۲۰۸)

۴٫ ر.ک صبحی صالح، علوم الحدیث و مصطلحه، چاپ چهارم،( بیروت: دار العلم للملایین، ۲۰۰۹ م)، ص۳۵۲٫

۵٫ عبدالله مامقانی، مقباس الهدایه فی علم الدرایه، (محمدرضا مامقانی)، چاپ اول،(قم: انتشارات دلیل ما، ۱۳۸۵ش)، ج۲، ص۳۲۶٫

۱٫ ر.ک همان، ج۲، ص۳۲۶٫

۲٫ همان.

۳٫ ر.ک فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج۲، ص۹۹٫

۴٫ ر.ک صبحی صالح، علوم الحدیث و مصطلحه، ص۳۵۲٫

۵٫ احمد بن علی عسقلانی[ابن حجر]، الإصابه فی تمییز الصحابه، ج۱، ص۷٫

۶٫ ر.ک همان؛ عبدالله مامقانی، مقباس الهدایه فی علم الدرایه، ج۲، ص۳۲۶؛ صبحی صالح، علوم الحدیث و مصطلحه، ص۳۵۲٫

۱٫ محمد بن محمد غزالی، المستصفی، [بی نا]، (مؤسسه الرساله، [بی تا])، ج۱، ص۳۰۹٫

۲٫ جعفر سبحانی، سلسله المسائل العقائدیه، [بی نا]، (قم: مؤسسه امام صادق علیه السلام، [بی تا]) ، ج۱۰، ص۱۲٫

۳٫ ر.ک ابوالحسن احمد بن فارس بن زکریا[ابن فارس]، معجم مقاییس اللغه، ج‌۱، ص ۳۶۲؛ محمدمرتضی حسینی زبیدی، تاج العروس من جواهر القاموس، ج‌۱۱، ص۳۷‌.

۴٫ ر.ک احمد بن محمد فیومی، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر للرافعی، چاپ دوم، (قم: مؤسسه دارالهجره،۱۴۱۴ق)، ج‌۲، ص۷۲؛ فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج‌۴، ص۳۰۶‌؛ نشوان بن سعید حمیری، شمس العلوم و دواء کلام العرب من الکلوم، ج‌۲، ص۷۱۳٫

ر.ک خلیل بن احمد فراهیدی،کتاب العین، ج‌۲، ص ۷۸؛ حسین بن محمد راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص ۱۶۲

۶٫ حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، [بی نا]، (تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب،۱۳۶۰ش)، ج۱، ص۳۷۷٫

۱٫ ر.ک صبحی صالح، علوم الحدیث و مصطلحه، ص۳۵۷؛ سعدی ابوجیب، القاموس الفقهی لغه و اصطلاحاً، ص ۴۸٫

۲٫ ر.ک جلال الدین سیوطی، تدریب الراوی فی شرح تقریب النووی، ص۳۹۲٫

۳٫ ر.ک عبدالله مامقانی، مقباس الهدایه فی علم الدرایه، ج۲، ص۳۳۲٫

۴٫ ر.ک شادی نفیسی، درایه الحدیث، ص۴۸٫

۵٫ ر.ک اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح (تاج اللغه و صحاح العربیه)، ج‌۵، ص۱۷۶۰؛ محمدبن مکرم [ابن منظور]، لسان العرب، ج‌۱۱، ص۴۳۱‌؛ اسماعیل بن عباد کافی الکفاه، المحیط فی اللغه، (محمدحسن آل یاسین)، چاپ اول، (بیروت: عالم الکتاب، ۱۴۱۴ق)، ج‌۱، ص ۴۲۲٫

۶٫ ر.ک فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج‌۵، ص۴۲۱‌.

۷٫ ر.ک احمد بن محمد فیومی، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر للرافعی، ج‌۲، ص ۳۹۶٫

۸٫ ر.ک اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح(تاج اللغه و صحاح العربیه)، ج‌۵، ص۱۷۶۰؛ حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‌۸، ص ۵۵‌.

۹٫ ر.ک نشوان بن سعید حمیری، شمس العلوم و دواء کلام العرب من الکلوم، ج‌۷، ص۴۴۰۵٫

۱٫ ابوالحسن احمد بن فارس بن زکریا[ابن فارس]، معجم مقائیس اللغه، ج‌۴، ص۲۴۶٫

۲٫ ر.ک حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‌۸، ص۵۵‌.

۳٫ ر.ک خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب العین، ج‌۲، ص۳۹‌؛ مبارک بن محمد بن اثیر[ابن اثیر]، النهایه فی غریب الحدیث و الأثر، ج‌۳، ص۲۴؛ محمود بن عمر زمخشری، الفائق فی غریب الحدیث، (ابراهیم شمس الدین)، چاپ اول، (بیروت: دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۷ق)، ج‌۲، ص۲۴۳؛ نشوان بن سعید حمیری، شمس العلوم و دواء کلام العرب من الکلوم، ج‌۷، ص۴۴۰۵٫

۴٫ احمد بن محمد فیومی، المصباح المنیر فی غریب الشرح للرافعی، ج۲، ص۳۹۷؛ محمد عبدالرحمان، معجم المصطلحات و الألفاظ الفقهیه، ج۲، ص۴۸۳٫

۵٫ علی بن مرتضی [شریف مرتضی]، رسائل الشریف المرتضی، (سیدمهدی رجائی)، چاپ اول، (قم: دارالقرآن الکریم، ۱۴۰۵ق) ، ج۲، ص۲۷۸٫

۶٫ ر.ک علی مشکینی، مصطلحات الفقه، [بی نا]، ([بی جا]، [بی تا]). ص۳۶۹٫

۷٫ ر.ک همان.

۱٫ ر.ک عبدالله مامقانی، مقباس الهدایه فی علم الدرایه، ج۲، صص۲۶- ۲۷٫

۲٫ ر.ک محمدمرتضی حسینی زبیدی، تاج العروس من جواهر القاموس، ج‌۱۵، ص۴۷۱٫

۳٫ علی مشکینی، مصطلحات الفقه، ص۲۶۹٫

۴٫ ر.ک خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب العین، ج۲، ص۳۸٫

۵٫ ر.ک محمد عبدالرحمان، معجم المصطلحات و الألفاظ الفقهیه، ج۲، ص۴۸۳٫

۶٫ ر.ک ابن عثمان بن عبدالرحمان شهروزی[ابن صلاح]، علوم الحدیث، (نورالدین عتر)، چاپ سوم،(بیروت: دارالفکر المعاصر، ۱۴۲۱ق)، ص۱۰۴؛ جلال الدین سیوطی، تدریب الراوی فی شرح تقریب النووی، ج۱، ص۳۵۲؛ محمد بن عبدالرحمان سخاوی، فتح المغیث فی شرح الفنیه الحدیث، (صلاح محمد محمد عویضه)، [بی نا]، (بیروت: دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۷ق)، ج۲، صص۳-۴؛ صبحی صالح، علوم الحدیث و مصطلحه، ص۱۲۷ و ۱۲۹٫

۷٫ ر.ک علی اکبر بابایی، مکاتب تفسیری، چاپ چهارم،(تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه ها(سمت)، ۱۳۸۹ش)، ج۱، ص۱۸۴٫

۱٫ یوسف بن عبدالله [ابن عبدالبر]، الإستیعاب فی معرفه الأصحاب، (علی محمد معوض و عادل احمد عبد الموجود)، چاپ اول، (بیروت: دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق)، ج۱، ص۲٫

۲٫ جرح به معنای اِخبار از صفتی در راوی حدیث است که باعث سلب وثاقت وی، شود. در مقابل آن، اصطلاح تعدیل، یعنی اِخبار به عدالت راوی حدیث. (ر.ک سیدمحمود هاشمی شاهرودی، فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم السلام، چاپ اول، (قم: مؤسسه دایره المعارف فقه اسلامی، ۱۴۲۶ق)، ج۳، ص۷۱).

۳٫ علی بن محمد[ابن اثیر]، اسد الغابه فی معرفه الصحابه، (علی محمد معوض)، چاپ اول، (بیروت: دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق)، ج۱، ص۳٫

۴٫ ر.ک احمد بن علی بن حجر عسقلانی[ابن حجر]، الإصابه فی تمییز الصحابه، ج۱، ص۱۷٫

۵٫ ر.ک جعفر سبحانی، الإلهیات، [بی نا]، (قم: مؤسسه امام صادق علیه السلام، [بی تا])، ج۴، ص۴۳۸٫

۶٫ «…اگر دروغگویى، برون شده از فرمان خداى، به شما خبرى آورد، نیک بررسى کنید…».(حجرات: ۶)

۷٫ برای نمونه رجوع کنید به: فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، چاپ سوم، (تهران: انتشارات ناصرخسرو، ۱۳۷۲ش)، ج۹، ص۱۹۸؛ محمد بن احمد قرطبی، الجامع لأحکام القرآن، چاپ اول، (تهران: انتشارات ناصر خسرو، ۱۳۶۴ش)، ج۱۶، ص۳۱۱؛ سید محمود آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، (علی عبدالباری عطیه)، چاپ اول، (بیروت: دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق)، ج۱۳، ص۲۹۶؛ سید محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن. چاپ پنجم، (قم: دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، ۱۴۱۷ق)، ج۱۸، ص۳۱۹٫

80,000 ریال – خرید

تمامی فایل های پیشینه تحقیق و پرسشنامه و مقالات مربوطه به صورت فایل دنلودی می باشند و شما به محض پرداخت آنلاین مبلغ همان لحظه قادر به دریافت فایل خواهید بود. این عملیات کاملاً خودکار بوده و توسط سیستم انجام می پذیرد. جهت پرداخت مبلغ شما به درگاه پرداخت یکی از بانک ها منتقل خواهید شد، برای پرداخت آنلاین از درگاه بانک این بانک ها، حتماً نیاز نیست که شما شماره کارت همان بانک را داشته باشید و بلکه شما میتوانید از طریق همه کارت های عضو شبکه بانکی، مبلغ  را پرداخت نمایید. 

مطالب پیشنهادی:
برچسب ها : , , , , , , , , , , , , , ,
برای ثبت نظر خود کلیک کنید ...

به راهنمایی نیاز دارید؟ کلیک کنید

جستجو پیشرفته

دسته‌ها

آخرین بروز رسانی

    چهارشنبه, ۵ اردیبهشت , ۱۴۰۳
اولین پایگاه اینترنتی اشتراک و فروش فایلهای دیجیتال ایران
wpdesign Group طراحی و پشتیبانی سایت توسط digitaliran.ir صورت گرفته است
تمامی حقوق برایpayandaneshjo.irمحفوظ می باشد.