562 views
پیشینه تحقیق بررسی مبانی نظری نقد نظام سرمایه داری و بحرانهای ناشی از آن دارای ۷۴ صفحه می باشد فایل پیشینه تحقیق به صورت ورد word و قابل ویرایش می باشد. بلافاصله بعد از پرداخت و خرید لینک دنلود فایل نمایش داده می شود و قادر خواهید بود آن را دانلود و دریافت نمایید . ضمناً لینک دانلود فایل همان لحظه به آدرس ایمیل ثبت شده شما ارسال می گردد.
مقدمه ۵
۲-۱٫ دیدگاه های کارل مارکس درباره نظام سرمایه داری و نقد آن ۵
۲-۱-۱٫ تعریف مارکس از سرمایه داری ۶
۲-۱-۲٫ مفاهیم کلیدی در تشریح نظام سرمایه داری و نقد آن از دیدگاه مارکس ۷
۲-۱-۲-۱٫ نظریه ارزش ۷
۲-۱-۲-۲٫ ارزش اضافی ۷
۲-۱-۲-۳٫ سرمایه ۸
۲-۱-۲-۴٫ جریان کالا ۸
۲-۱-۲-۵٫ کاهش نرخ سود ۸
۲-۱-۲-۶٫ نیروی کار ۹
۲-۱-۲-۷٫ زیربنا و روبنای جامعه ۹
۲-۱-۲-۸ . شیوه های تولید ۱۰
۲-۱-۲-۹٫ طبقه، آگاهی طبقاتی، نبرد طبقاتی ۱۱
۲-۱-۲-۱۰٫ کار بیگانه شده ۱۲
۲-۱-۳٫ نقد سرمایه داری در دیدگاه مارکس ۱۴
۲-۱-۳-۱٫ بحران زایی ۱۴
۲-۱-۳-۲٫ بهره کشی و تشدید شکاف طبقاتی ۱۶
۲-۱-۳-۳٫ پول سالاری ۱۹
۲-۱-۳-۴٫ از خود بیگانگی ۱۹
۲-۲٫ نظرات نئومارکسیستها (مکتب فرانکفورت) در نقد نظام سرمایهداری (با تأکید بر دیدگاههای تئودور آدرنو، ماکس هورکهایمر، والتر بنیامین، هربرت مارکوزه و یورگن هابرماس) ۲۲
۲-۲-۱٫ صنعت فرهنگ؛ عامل تحمیق تودهها ۲۳
۲-۲-۲٫ ارتباطات نوین، عامل فریب فرد در جامعه سرمایهداری ۲۴
۲-۲-۳٫ نابودی خلاقیتهای ذهنی و تولید نیازهای کاذب ۲۶
۲-۲-۴٫ انقلاب روشنفکران و دانشجویان در مقابل سرمایهداری ۲۷
۲-۲-۵٫ تولید نیازهای کاذب توسط دستگاههای ایدئولوژیک نظام سرمایهداری ۲۸
۲-۲-۶٫ لزوم انقلاب در برابر سرمایه داری ۲۹
۲-۲-۷٫ گرایش به بحران در جوامع پیشرفته (با تاکید بر دیدگاه هابرماس) ۳۱
۲-۲-۸٫ پول و قدرت عامل مستعمره شدن زیست جهان در نظام سرمایه داری ۳۳
۲-۲-۹٫ مستعمره شدن حوزه عمومی(افکار عمومی) از سوی سرمایه داران ۳۴
۲-۳٫ سایر نظرات درنقد نظام سرمایه داری ۳۵
(با تأکید بر دیدگاههای میلز، ولف، لوکس، باران، سوئیزی، فروم، شومپیتر، هاروی، ژیژک وچامسکی) ۳۵
۲-۳-۱٫ تسلط نخبگان قدرت بر جامعه سرمایه داری آمریکا ۳۵
۲-۳-۲٫ رابطه ذاتی میان بحران و نظام سرمایهداری در آمریکا ۳۸
۲-۳-۳٫ استثمار و انباشت رقابتی؛ معضل سرمایهداری ۴۱
۲-۳-۴٫ بحران مزمن سرمایهداری ۴۱
۲-۳-۵٫ فروپاشی نظام سرمایهداری ۴۱
۲-۳-۶٫ بحران سرمایه داری نئولیبرال ۴۲
۲-۳-۷٫ دموکراسی نظام سرمایه داری؛ پیوندی صوری میان افراد انتزاعی ۴۵
۲-۳-۸٫ مناسبات دموکراتیک در تسلط سرمایه داری ۴۷
۲-۴٫ نظریه «باز فئودالی شدن» و نقد بنیادین نظام سرمایه داری (با تاکید بر دیدگاه های یورگن هابرماس و ریچارد بی فریمن) ۴۹
۲-۴-۱٫ تبیین مختصات نظام فئودالی ۵۰
۲-۴-۲٫ استثمار اکثریت؛ اساس نظام فئودالی ۵۱
۲-۴-۳٫ تبدیل شیوه تولید فئودالی به شیوه تولید سرمایه داری و چرخش آن ۵۳
۲-۴-۴٫ تبیین فرآیند باز فئودالی شدن جامعه از دیدگاه یورگن هابرماس ۵۴
۲-۴-۵٫ تبیین تئوریک فرآیند باز فئودالی شدن نظام سرمایه داری از دیدگاه ریچارد بی. فریمن ۵۶
۲-۴-۵-۱٫ نابرابری اجتماعی ۵۷
۲-۴-۵-۲٫ کنترل و نظارت سیاسی ۶۰
۲-۴-۵-۳ معاملات قماری ۶۲
۲-۶٫ پیشینه ۶۵
منابع ۷۰
مارکس، کارل، دستنوشتههای اقتصادی فلسفی ۱۸۴۴، ۱۳۷۷، ترجمه حسن مرتضوی، چاپ اول، تهران، انتشارات آگه
مارکس، کارل، سرمایه (نقدی بر اقتصاد سیاسی)، ۱۳۸۶، ترجمه حسن مرتضوی، جلد یکم، چاپ اول، تهران، انتشارات آگه
مارکس، کارل، گروندریسه (مبانی نقد اقتصاد سیاسی)، ۱۳۶۳، ترجمه باقر پرهام و احمد تدین، چاپ اول، تهران، انتشارات آگه
مارکس، کارل، سرمایه، ۱۳۷۹، ترجمه ایرج اسکندری، چاپ دوم، تهران، انتشارات فردوس
مارکس، کارل، سرمایه (نقدی بر اقتصاد سیاسی )، ۱۳۸۸، ترجمه حسن مرتضوی، تهران، انتشارات آگه
احمدى، بابک، خاطرات ظلمت درباره سه اندیشمند مکتب فرانکفورت، ۱۳۷۶، تهران، نشر مرکز
احمدی، بابک، مدرنیته و اندیشه انتقادی، ۱۳۸۰، چاپ چهارم، تهران، نشر مرکز
مارکوزه، هربرت و کارل پوپر، انقلاب یا اصلاح، ۱۳۸۴، ترجمه هوشنگ وزیری، تهران، خوارزمی
مارکوزه، هربرت، انسان تک ساحتی، ۱۳۷۸، ترجمه محسن مویدی،تهران،امیر کبیر
آدورنو، تئودور و ماکس هورکهایمر، «صنعت فرهنگ سازی، روشنگری به مثابه فریب توده ای»، ۱۳۸۰، ترجمه مراد فرهاد پور، فصلنامه ارغنون، شماره ۱۸
آدورنو، تئودور و ماکس هورکهایمر، دیالکتیک روشنگری، ۱۳۸۳، ترجمه مراد فرهاد پور و امید مهرگان، تهران، انتشارات گام نو
آدورنو، تئودور، مکتب فرانکفورت و جامعه شناسی معرفت، ۱۳۸۶، ترجمه جواد گنجی، تهران، گام نو
روشه، گی، تغییرات اجتماعی، ۱۳۶۶، ترجمه منصور وثوقی، چاپ اول، تهران، نشر نی
هابرماس، یورگن، بحران مشروعیت: تئوری دولت سرمایه داری مدرن،۱۳۸۰ ، ترجمه جهانگیر معینی،تهران، گام نو
چامسکی، نوآم، بهره کشی از مردم: نئولیبرالیسم و نظم جهانی، ۱۳۷۹، ترجمه حسن مرتضوی، تهران، دیگر
نظام سیاسی- اقتصادی حاکم بر آمریکا نمونه اعلای یک نظام سرمایه داری نئولیبرال است و تاکنون بحران های زیادی همچون بحران ضد وال استریت را بوجود آورده است. در این مقاله نظام سرمایه داری از مناظر مختلف مورد بررسی قرار گرفته است. ابتدا به نظریات مارکس به عنوان مهمترین منتقد جدی نظام سرمایه داری اشاره شده است و با ارائه مهمترین مفاهیم کلیدی در نقد نظام سرمایه داری، مفهوم بحران که، همزاد این نظام بوده تشریح و تبیین می گردد. از دیدگاه مارکس سرانجام نظام سرمایه داری به زوال و نابودی خواهد بود.
در ادامه به نظریات اهالی مکتب فرانکفورت و سایر متفکرینی که در این قلمرو اندیشیده اند و نظام سرمایه داری را به چالش کشانده اند پرداخته شده است و در نهایت با ارائه جدیدترین نظریه حول محور نقد نظام سرمایه داری اشاره می شود.
کارل مارکس متفکری بود که تأثیرات ژرفی در تاریخ اندیشه فلسفی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی بر جای نهاده است.
مارکس بیش از هر متفکر دیگری به مسئله سرمایه داری پرداخته است و درباره بحران در نظام سرمایهداری اندیشیده و قلم زده است. هسته مرکزی در اندیشه مارکس حول محور نقد نظام سرمایهداری است. او معتقد است که بحران، همزاد این نظام بوده و سرانجام آن را به سوی زوال و نابودی میکشاند.
به نظر مارکس، بزرگ و انبوه شدن در ذات سرمایه و ثابت ماندن در حکم مرگ آن است. او تلاش میکند تا ثابت کند که این رشد تا ابد ممکن نیست و در جایی به رکود و سپس بحران میکشد و آنگاه است که ساعت مرگ سرمایه فرا میرسد. مارکس اشکال سرمایه، مدارج گوناگون و مراحل دگردیسی آن را به تفصیل و با مثالهای فراوان توضیح میدهد. (مارکس، ۱۳۶۳)
از نظر مارکس ؛ وقتی انسانها در مسیر تکاملیشان مرحله ابتدایی و اشتراکی یعنی کمون اولیه را پشت سر میگذارند، برای برآورده ساختن نیازهای ثانوی خود درگیر یک همزیستی تنازع آمیز میشوند. اینجا تقسیم کار اجتماعی شکل میگیرد و تقسیم کار در جامعه بشری منجر به تشکیل طبقات متنازع میشود. (همان منبع)
در حقیقت جامعه از توازن متغیر نیروهای متضاد ساخته میشود. بر اثر تضادها و کشاکشهای این نیروها، تغییر و دگرگونی اجتماعی پدید میآید. کشمکش اجتماعی ترجیع بند تکامل تاریخ و جامعه بشری است. نیروی محرک تاریخ نیز، همان شیوه ارتباط انسانها در رهگذر کشمکشهای شان برای بدست آوردن نیازهای زندگی از چنگ طبیعت است.
در این بخش، سعی می گردد که با استفاده از نظریات مارکس به عنوان یک نظریه پرداز حوزه اقتصاد سیاسی به بررسی و نقد نظام سرمایه داری پرداخته و مفروض خود که همان تبعیض و نابرابری در این نظام است، از رهگذر نظریات این اندیشمند مورد بررسی قرار گیرد.
از دیدگاه مارکس؛ سرمایهداری به وجه تولیدی اطلاق میشود که به سوی ارزشافزایی یعنی تولید ارزش افزوده و انباشت سرمایه جهتگیری دارد. مشخصه اصلی آن مالکیت خصوصی بر ابزار تولید و تقسیم جامعه به طبقههاست. دو طبقه اصلی آن یکی دارندگان سرمایه و ابزار تولید، و دیگری کارگراناند که چیزی جز نیروی کار خویش برای فروش ندارند. (احمدی، ۱۳۸۵، ۱۱۵ـ۱۱۴)
مارکس معتقد است که؛ سرمایهداری بر اثر وجود رقابت، تولیدکنندگان کوچک و متوسط را یکی پس از دیگری نابود میکند و بزرگ مالکی توسعه مییابد، ارباب حرف و صنایع کوچک به صورت مزدوران تهی دست در میآیند و در نتیجه، روز به روز اکثریت قریب به اتفاق مردم تهیدست میشوند.
اساس و پایه همه عقاید مارکس، نظریه ارزش اوست. عصاره نظریه مارکس این است که اساس ارزش، تنها بر “کار دستی” نهاده شده و تنها، بازوی انسان است که ممکن است خلاق ارزش باشد. اختراع، سازمانگذاری و مدیریت، هیچ کدام ارزش زا نیستند. مبنای ارزش هر کالای تولیدشده، تنها مقدار کار نهفته در آن است و این مقدار کار، تنها واحد معقول، مشترک و قابل سنجش است؛ تا بتوان برای ارزش کالاها و مبادله آنان یافت. (مارکس، ۱۳۶۳)
ارزش اضافی، بر نظریه ارزش استوار است؛ چون به عقیده مارکس کار تنها عنصر تشکیل دهنده تولید است؛ بنابراین ارزش اضافی، تنها از کار منتج میشود. در واقع کارگران مولد هستند. ارزش اضافی تفاوت ارزش مبادلهای و ارزش مصرفی نیروی کار است. (همان منبع) اگر این تئوری را تجزیه کنیم، به دو نتیجه میرسیم:
– استثمار کارگران، اعم از اینکه سرمایهدار طرفدار کارگر باشد یا نباشد؛
– پول، وظیفه حقه بازی را به عهده میگیرد؛ که ارزشی زیادتر از ارزش واقعی به دست میآید. (همان منبع)
« لذا کوشش مارکس بر این است که نشان دهد که کار، توسط سرمایه استثمار می شود.ارزش لازم به صورت مزد به کارگر داده میشود و ارزش اضافی به صورت سود برای کارفرما باقی میماند. ارزش لازم معادل هزینه حداقل معیشت کارگری است، اما این حداقل را وضعیت اجتماعی تعیین میکند.» (پولادی، ۱۳۸۳،۱۹۰)
ارزش اضافی
ــــــــــــ = نرخ بهرهکشی
ارزش لازم(مارکس،۱۳۸۶)
در روند رشد سرمایه و بازتولید آن، مارکس مراحلی مانند تجمع، انحصار و تمرکز را تشریح میکند. سرمایه تولیدی از آغاز دو بخش دارد: ثابت و شناور (ناپایدار). سرمایه شناور است که کار را به استخدام میگیرد (با تمایز میان کار مجرد و کار مشخص، کار مولد و غیرمولد). با ارزشی که بر اثر کار (یک نیروی اجتماعی) پدید میآید و به صورت کالا مجسم میشود، یک “ارزش اضافی” بر میگردد که سرمایه را باز هم فربهتر میکند. مارکس شکلهای گوناگون ارزش افزوده یا اضافی را به صورت مفصل و فنی توضیح میدهد. . (مارکس، ۱۳۶۳)
سرمایه از دو قسمت سرمایه متغیر و ثابت تشکیل میشود:
– سرمایه متغیر(v) ؛ همان مولّد ارزش اضافی است؛ که برای پرداخت دستمزد اختصاص دارد.
– سرمایه ثابت (c) ؛ بقیه سرمایه که برای تولید به کار گرفته می شود.
اهمیت این تقسیمبندی در این است که سرمایه ثابت، به هیچ عنوان مولّد ارزش اضافی نیست. به همین علّت سرمایه را عقیم یا مرده نام نهادند. بنابراین نسبت c به v هرچه بزرگتر باشد، نرخ سود کمتر خواهد بود و به عکس. (همان منبع)
مارکس معتقد است در نظامهای قبل از سرمایهداری، هدف از تولید و فروش کالا رفع نیاز بوده و گردش “کالا -پول -کالا ” جریان دارد و هیچگونه ارزش اضافیای تولید نمیشود. ولی در نظام اقتصاد سرمایه، هدف از تولید کسب سود است نه رفع نیاز و لذا جریان “پول -کالا -پول” حاکم بوده و از گردش آن ارزش اضافی تولید میشود. مبنای فکری این نظریه همان تفکیک اقتصاد طبیعی و اقتصاد پولی توسط ارسطو است. (همان منبع)
سود در نظام اقتصاد سرمایهداری دائما رو به کاهش است. چرا که در این نظام، پیشرفت تکنیک؛ کارآفرینان را مجبور می کند، به خاطر رقابت، سرمایه ثابت را جایگزین سرمایه متغیر کنند. به این ترتیب سرمایه متغیر که تنها منبع ارزش اضافی است، دائما کاهش می یابد. (همان منبع)
ارسال نظر