1,021 views
پیشینه تحقیق تعلیم و تربیت، تعاریف و مفاهیم مربوط به آن و سبک های فرزند پروری دارای ۳۸ صفحه می باشد فایل پیشینه تحقیق به صورت ورد word و قابل ویرایش می باشد. بلافاصله بعد از پرداخت و خرید لینک دنلود فایل نمایش داده می شود و قادر خواهید بود آن را دانلود و دریافت نمایید . ضمناً لینک دانلود فایل همان لحظه به آدرس ایمیل ثبت شده شما ارسال می گردد.
۲-۱- مقدمه: ۴
۲-۲-تعلیم و تربیت، تعاریف و مفاهیم مربوط به آن ۴
۲-۳- تاریخچه ارتباط والدین و فرزندان ۶
۲-۴- فرزندپروری ۷
۲-۵-سبکهای فرزندپروری ۹
۲-۶- انواع سبکهای فرزندپروری ۱۱
۲-۶-۱- سبک قاطعانه ۱۱
۲-۶-۲- سبک آزادمنشانه ۱۳
۲-۶-۳- سبک مستبدانه ۱۴
۲-۷- پیشینه نظری ۱۵
۲-۷-۱- نظریه اریکسون: ۱۵
۲-۷-۲- نظریه مورای ۱۶
۲-۷-۳- نظریه شیفر ۱۷
۲-۷-۴- نظریه زیگلمن ۱۹
۲-۷-۵- نظریه پیشرفت اتکینسون: ۲۱
۲-۷-۶- نظریه انگیزه پیشرفت مککلهلند ۲۲
۲-۸- پیشینه تجربی ۲۴
۲-۸-۱- تحقیقات داخلی ۲۴
۲-۸-۲- تحقیقات خارجی ۲۸
۲-۹-پیشنهی نظری ۳۰
منابع و مآخذ ۳۲
هرینگتون، ایمیوی سوپارک، راسدی (١٣٧٣) روانشناسی کودک از دیدگاه معاصر (جلد دوم) ، ترجمه طهوریان و همکاران، مشهد: مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ اول.
هیبتی، خلیل(۱۳۸۱)، بررسی شیوههای فرزندپروری والدین و رابطه آن با شیوههای مقابل با استرس دانشآموزان دختر و پسر سال سوم دبیرستانهای شهر زرقان.
یعقوبخانی غیاثوندی، مرضیه(۱۳۷۲)، رابطه محیط خانواده و پیشرفت تحصیلی، پایاننامه فوق لیسانس دانشگاه شیراز، دانشکده علوم تربیتی.
احدی،حسن و مونا دریاافزون ( ۱۳۸۸ )، مروری بر تاریخچه ارتباط والدین و فرزندپروری قسمت ۱۷-۱، روزنامه آفرینش، شمارههای ۳۵۰۲- ۳۴۸۶٫
احمدی، خدابخش (۱۳۹۲)، آسیبشناسی خانواده، تهران: سازمان تحقیقات و مطالعات بسیج، چاپ دوم.
احدی، حسن، و بنی جمالی، شکوه السادات(۱۳۷۴)روانشناسی رشد، چاپ هشتم، تهران: چاپ نشر و بنیاد.
احدی، حسن؛ وجمهری، فرهاد (۱۳۸۰)، روانشناسی رشد نوجوانی، بزرگسالی،تهران: انتشارات پردیس.
باقری، مسعود (۱۳۸۲)، بررسی رابطه شیوههای فرزندپروری با انگیزه پیشرفت و رابطه متغیر اخیر با پیشرفت تحصیلی دانشآموزان پسر دوره راهنمایی ایلام، پایاننامه کارشناسی ارشد، دانشگاه علوم تربیتی و روانشناسی، دانشگاه شهید چمران اهواز.
بخشی پور،باب الله(۱۳۸۸ )، اثربخشی درمان را محل محور بر کاهش مشکلات رفتاری کودکان و نوجوان مدارس ساری،رساله دکتری، دانشگاه علامه طباطبایی.
بهرامی احسان و فتحی آشتیانی، علی و احمدی، علیاصغر (۱۳۸۶) رابطه الگوهای فرزندپروری با میزان سلامت روانی و موفقیت تحصیلی. مجله علوم رفتاری سال اول شماره ۱٫ پایگاه اطلاعات علمی جهاد دانشگاهی.
تنهاییرشوانلو، فرهاد (۱۳۸۷)، رابطه ادراک از سبک های فرزندپروری با پیشرفت تحصیلی: نقش واسطهی انگیزش تحصیل. پایان نامه کارشناسی ارشد دانشگاه تهران. دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی. گروه روانشناسی روانشناسی تربیتی
در این مقاله ابتدا به تعاریف ؛ سپس مهمترین نظریههای مربوط به شیوه ی فرزندپروری و همچنین پیشرفت را بیان می کند.
اصطلاح تربیت[۱] معانی زیادی دارد. اما به رغم این نکته نمیتوان تعریفی واحد از آن به دست داد. واژه تعلیم میتواند هم به معنای پیشرفت و توسعه (معلومات و دانش خود را بالا بردن) باشد و هم به معنای نتیجه آن (یعنی مورد تعلیم و تربیت واقع شدن). بدین ترتیب اصطلاح تعلیم و تربیت، خواه ناخواه، رابطه محکمیبا تربیت و آموزش دارد.
تاکنون تعریف ثابتی از اصطلاح تعلیم و تربیت داده نشده است و تعریف آن همواره وابسته به زمان بوده است. یعنی همواره مفهوم آموزش و پرورش و تعلیم و تربیت منعکس کننده درک از جهان بوده است؛ و همواره با گذشت زمان تغییر کرده است و به همین دلیل است که نمیتوان برای آن تعریف ثابتی ارائه کرد و هر زمان بسته به روح زمان آن دوره ارائه، باید از آن تعریفی به دست داد.اریش وبر در کتابش موسوم به «تعلیم و تربیت» عنوان میکند که میتوان آن را از منظر اصطلاح تعلیم و تربیت معاصر عادلانه انگاشت:
“تعلیم و تربیت تنها محدود به مدرسه نیست و با دریافت مدرک و گذراندن آن تضمین نخواهد شد. تعلیم و تربیت در تمامیحوزههای تجربی و اشکال زندگی فرهیخته وجود دارد و یا باید وجود داشته باشد. تعلیم و تربیت نباید یک امتیاز برای طبقات اجتماعی خاص باشد بلکه باید یک حق مدنی دموکراتیک باشد به گونهای که امکان تعلیم و تربیت برای هر شخص متناسباً باید فراهم گردد. تعلیم و تربیت تنها در سن کودکی و یا نوجوانی صورت نمیپذیرد، بلکه یک تکلیفی است که مادام العمر بر عهده انسان میماند . تعلیم و تربیت باید برای همیشه یک نوع خودپروری و خودآموزی منعطف باقی بماند و با چالش های گذرا بدان غنا بخشیده شود. تعلیم و تربیت نباید تنها به انتقال مواد مادی اختصاص داشته باشد، بلکه باید مقوله آن مساله محور باشد. تعلیم و تربیت تنها یک فرصت شخصی برای افراد نیست بلکه یک فرصت و موقعیت عمومیاست. تعلیم و تربیت تنها با درونیات روحی و خود محور و بیگانه با واقعیت سروکار ندارد بلکه با چالشهای واقع گرایانه انتقادی- سازنده مربوط به جهان نیز مربوط میشود . تعلیم و تربیت نباید منحصر به نیروی عقلانی و خرد باشد، بلکه باید به انسان و تمایت و کلیت وی پرداخته شود (سر، قلب و دست) و آن را ارتقا و تعالی بخشد. تعلیم و تربیت نباید تنها یک ابزار یکطرفه تعیین صلاحیت باشد برای مثال تحصیلات حرفهای (شغلی) و یا این که تنها و منحصراً علوم انسانی باشد بلکه باید آموزش و پرورش عمومیانسان را در بر بگیرد. تعلیم و تربیت نباید تنها منحصر به گذشته و سنتهای گذشته باشد، بلکه (باملاحظه گذشته) باید الزامات حال کنونی و آینده را در نظر بگیرد (وبر، ۱۹۹۹،به نقل از ساداتاسمعیلی، ۱۳۹۲)
با نگاهی به تاریخ تعلیم و تربیت کودک میتوان دید دیدگاههای مختلف و گاه متضادی را مشاهده نمود. مثلاً در قرن گذشته تا دههیسیقرن بیستم، شیوه تربیت کودکان متأثر از دیدگاههای رفتارگرایی بود که نوزاد را شیء فرضی قلمداد میکردند که میتوان به صورت نظامبندی شکل داد و شرطی کرد. در این دوره اعتقاد بر این بود که رفتار پسندیده اجتماعی زمانی حاصل میشود که کودک در یک نظام تربیتی قرار گیرد و در صورت مشاهده هرگونه رفتار ضداجتماعی تنبیه صورت گیرد تا رفتارهای پسندیده اجتماعی حاصل شود. (اقلیدس، ۱۳۸۶). از دههیسی تا اواسط دههی شصت، شیوههای تربیت به صورت انعطافپذیری بیشتر دگرگون شدند. در این دوره به والدین توصیه میشد که به احساسات و استعدادهای کودکان خود توجه بیشتری نشان دهند (هزینگتون و پارک، به نقل از تهمتن، ۱۳۷۳). در واقع نگارش آزادتر درمورد کودکان در سالهای دههی چهل پدیدار شد. با تأثیر مداوم مربیان مترقی مانند جان دیویی، ماسلو و راجرز این روند سریعتر صورت گرفت، آنها معتقد بودند که اگر به افراد آزادی کشف و ترقی در یک محیط باز و پذیرا داده شود، همه آنها برای یادگیری و پیشرفت سازنده و خلاق به فعل درآوردن تواناییهای بالقوه خود «استعداد ذاتی» دارند. (هزینگتون و پارک، به نقل از تهمتن، ۱۳۷۳).
امروزه به والدین توصیه میشود برای شکل دادن به رفتار کودک کمی سختگیرتر و فعالتر باشند. والدین باید حدودی را تعیین کنند و محدودیتهای ناشی از مقرراتشان را برای کودک توضیح دهند و برای کنترل فرزند خود از تنبیه خصومتآمیز استفاده نکنند. (تهمتن، ۱۳۷۳).
ارتباط والدین و فرزندان از جمله موارد مهمی است که سالها نظر صاحبنظران ومتخصصان تعلیم و تربیت را به خود جلب کرده است. خانواده نخستین پایگاهیاست که پیوند بین کودک و محیط اطراف او را به وجود میآورد. کودک درخانواده پندارهای اولیه را در مورد جهان فرا میگیرد؛ از لحاظ جسمی و ذهنیرشد مییابد؛ شیوههای سخن گفتن را میآموزد؛ هنجارهای اساسی رفتار را یاد میگیرد؛ و سرانجام نگرشها، اخلاق و روحیاتش شکل میگیرد و به عبارتیاجتماعی میشود (اقلیدس؛ نقل از هیبتی، ۱۳۸۱).
هر خانوادهای شیوههای خاصی را در تربیت فردی – اجتماعی فرزندان خویشبکار میگیرد. این شیوهها که شیوههای فرزندپروری نامیده میشود متاثر ازعوامل مختلف از جمله عوامل فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی میباشد (هاردی و همکاران،۱۹۹۳؛ نقل از هیبتی، ۱۳۸۱).
در سدهی بیستم توصیههایی درباره اهمیت محیط درون خانواده برای اجتماعی شدنکودک به عنوان بخشی از نظریههای روان شناختی مطرح شد. تقریبا از دهه ۱۹۲۰ تا ۱۹۶۰نظریههای یادگیری رفتارگرا حاکم بودند. از نظر آنان، کودکان به منزلهلوحی سفید هستند و قدرت والدین برای آموزش آنها بصورت خوب یا به عنوان عاملاصلی قلمداد میشود. نظریههای روانکاوانه بر اهمیت تجربههای اولیهخانوادگی در تعیین پیامد اضطرابهای درونی ساز و کارهای دفاعی و اجتماعیشدن ارزشها تاکید میکرد. از زمانی که انقلاب شناختی به وجود آمد و نظریهیادگیری به عنوان نظریه اجتماعی- شناختی بازنگری شد، به نقش فعال کودکانبعنوان عامل مهم در اجتماعی شدن خودشان تاکید فزایندهای شد و در حال حاضربه صورت روزافزونی بر نقش ادراکهای متقابل والد و کودک در زمینه خواستهها وتصمیمات یکدیگر بعنوان تعیین کننده تاکید میشود. اما هیچیک از اینتغییرات نظری به صورت عمده این فرض اساسی را که والدین تاثیر نیرومندی بررشد ویژگیهای کودکان و سرپرستی زندگی آنها دارند، تحت تاثیر قرار ندادهاست (مکوبی و مارتین،۱۹۸۳).
در طی هفتاد سال گذشته در مورد نحوهی تربیت کودک اختلاف نظرهای عمدهای وجود داشت. در سال ۱۹۱۴ به مادران توصیه میشد به دلیل حساس بودن دستگاه عصبی کودکان، آنها را بیش از حد تحریک نکنند و از سال ۱۹۶۰به بعد به مادران آموزش داده میشد که بگذارند کودکان تا جایی که میتوانند همه چیز را بیازمایند زیرا از این طریق میتوانند دنیای اطرافشان رابشناسند. در سال ۱۹۱۴به مادران میگفتند نباید به محض اینکه فرزندشان گریه کرد به او غذا بدهند یا با اوبازی کنند، زیرا با این کار کودکان را لوس میکنند. نیم قرن بعد به مادرانگفتند ترسی از لوس شدن فرزندشان نداشته باشند. اگر مادر همیشه به محض اینکه کودکش گریه کرد به او برسد کودک احساس امنیت و اطمینان میکند. در حالحاضر به حداقل رساندن اضطراب و به حداکثر رساندن راحتی و احساس امنیت کودکیک ساله اهمیت فراوان تری دارد (ماسن،۱۳۸۳).
فرزند به عنوان نتیجه فرآیند تربیتی خانواده و تأثیر فرآیندهای تعامل والدین و فرزند از دیرباز مورد توجه روانشناسان، جامعهشناسان و رهبران جوامع بشری بوده است. آنها ایمان دارند که برای اصلاح جامعه و بهبود روابط جامعه لاجرم باید به تحکیم بنیان خانواده و اصلاح آن پرداخت. به عنوان نمونه درمانگران انسانگرا شرط شکوفایی کودک را محبت بیقید و شرط به خصوص از جانب مادر میدانند (راجرز[۳]، ۱۹۹۰، به نقل از خلیلی، ۱۳۷۸). مک کابی و مارتین[۴] (۱۹۸۱) معتقدند که خانواده و شیوههای تربیتی حاکم در آن بر نوجوانان و مسائل و مشکلات آنان، تأثیر مستقیم دارد به طوری که نوجوانان که مشکلات رفتاری هیجانی دارند، کسانی هستند که والدین آنها در ابراز محبت و توجه به فرزندان خود ناتوان بوده و روشهای تربیتی متناقضی داشتهاند.
[۱]– education
[۲]– Child Upbringing
[۳]– Rajers
[۴] – Mccabe&Martin
تمامی فایل های پیشینه تحقیق و پرسشنامه و مقالات مربوطه به صورت فایل دنلودی می باشند و شما به محض پرداخت آنلاین مبلغ همان لحظه قادر به دریافت فایل خواهید بود. این عملیات کاملاً خودکار بوده و توسط سیستم انجام می پذیرد. جهت پرداخت مبلغ شما به درگاه پرداخت یکی از بانک ها منتقل خواهید شد، برای پرداخت آنلاین از درگاه بانک این بانک ها، حتماً نیاز نیست که شما شماره کارت همان بانک را داشته باشید و بلکه شما میتوانید از طریق همه کارت های عضو شبکه بانکی، مبلغ را پرداخت نمایید.
ارسال نظر