603 views
پیشینه تحقیق درآمدی بر معرفت شناسی و بررسی موانع موجود و رویکرد مبناگرایی دارای ۵۹ صفحه می باشد فایل پیشینه تحقیق به صورت ورد word و قابل ویرایش می باشد. بلافاصله بعد از پرداخت و خرید لینک دنلود فایل نمایش داده می شود و قادر خواهید بود آن را دانلود و دریافت نمایید . ضمناً لینک دانلود فایل همان لحظه به آدرس ایمیل ثبت شده شما ارسال می گردد.
فصل اول ۵
درآمدی بر معرفتشناسی ۵
و بررسی موانع موجود ۵
۲-۱- تمهید ۵
۲-۲- تعریف معرفتشناسی ۶
۲-۲-۱- معرفت گزارهای ۷
۲-۲-۲- مؤلفههای اصلی معرفتشناسی ۷
۲-۲-۲-۱- باور و تعریف آن ۸
۲-۲-۲-۱-۱- اقسام باور ۹
۲-۲-۲-۱-۱-۱- باورهای پایه ۹
۲-۲-۲-۱-۱-۲- باورهای غیرپایه ۱۱
۲-۲-۲-۲- صدق ۱۲
۲-۲-۲-۳- توجیه ۱۳
۲-۲-۲-۳-۱- توجیه انسجامگرا ۱۴
۲-۲-۲-۳-۱-۱-نقد و بررسی ۱۵
۲-۲-۲-۳-۲- توجیه مبناگرا ۱۵
۲-۲-۳- معرفتشناسی غربی ۱۶
۲-۲-۴- معرفتشناسی اسلامی ۲۰
۲-۳- موانع موجود در معرفتشناسی ۲۱
۲-۳-۱- شکّاکیّت و تقابل آن با مبناگرایی ۲۲
۲-۳-۲- تسلسلمعرفتی ۲۵
۲-۴- خلاصه ی فصل ۲۶
فصل دوم ۲۸
رویکرد مبناگرایی ۲۸
۳-۱- تمهید ۲۸
۳-۲- تعریف مبناگرایی ۳۰
۳-۳- مبناگرایی: رویکردی توجیهنگر ۳۱
۳-۴- اقسام مبناگرایی ۳۲
۳-۵-اهداف مبناگرایی ۳۳
۳-۶- سیرتاریخی مبناگرایی و مراحل تکوّن آن درمعرفتشناسی غربی ۳۳
۳-۵-۱- مبناگرایی و راسیونالیسم ۳۶
۳-۵-۱-۱- راسیونالیسم ارسطویی ۳۷
۳-۵-۱-۲- راسیونالیسم دکارتی ۳۷
۳-۵-۲- مبناگرایی و اِمپریسم ۳۹
۳-۶- پیشینهی مبناگرایی در معرفتشناسی اسلامی ۴۱
۳-۷- بدیلهای معرفتی مبناگرایی ۴۲
۳-۷-۱- توجیه مبتنی بر انسجام ۴۳
۳-۷-۱-۱- نقد و بررسی ۴۵
۳-۷-۲- نامتناهیگرایی ۴۶
۳-۷-۲-۱- نقد و بررسی ۴۷
۳-۷-۳-شکّاکیّت افراطی ۴۷
۳-۷-۳-۱- نقد و بررسی ۴۸
۳-۸- خلاصه فصل ۴۹
منابع ۵۲
شمس، منصور، ۱۳۸۷، آشنایی با معرفتشناسی، چاپ دوم، تهران: انتشارات طرح نو.
آلستون،ویلیام، ۱۳۸۰ه.ش،دو گونه مبناگرایی،مترجمسیدحسین عظیمیدختشورکی، تهران:مجلهی ذهن، (فلسفهوکلام)، شماره۸٫
فومرتون، ریچارد/ بونجور، لورنس/ پالوک، جان/ پلنتینگاه، الوین، ۱۳۸۷،بازگشت به مبناگرایی سنتی، ترجمه رضا صادقی، چاپ اول، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی.
فومرتون، ریچارد، ۱۳۹۰، معرفتشناسی، ترجمۀ جلال پیکانی، چاپ اول، تهران: انتشارات
موزر، پل/ مولدر/ تروت، ۱۳۸۷ه.ش، درآمدی موضوعی بر معرفتشناسی معاصر، مترجم رحمت الله رضایی، چاپ دوم، قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره).
پویمن، لوئیس. پی، ۱۳۸۷ه.ش، معرفتشناسی مقدمهای بر نظریه شناخت، ترجمه رضا محمدزاده،چاپ اول، تهران: انتشارات دانشگاه امام صادق (ع).
رضایی، رحمت الله، ۱۳۹۰ه.ش، مبناگرایی معتدل از دیدگاه پل موزر و ابنسینا، تهران: مجله معارف عقلی، (فلسفه و کلام)، شماره ۱۸٫
مبینی، محمدعلی، ۱۳۸۹ه.ش،توجیه باور: آری یا نه؟ بررسی آراء ویلیام آلستن، چاپ اول، قم:پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی.
معلمی، حسن، ۱۳۸۶ه.ش، پیشنه و پیرنگ معرفت شناسی اسلامی، چاپ اول، تهران: انتشارات پژوهشگاهفرهنگ و اندیشه اسلامی.
…………………، ۱۳۸۷ه.ش، نگاهی به معرفتشناسی در قلسفه اسلامی، چاپ دوم، تهران: انتشارات پژوهشگاهفرهنگ و اندیشه اسلامی.
مسئلهی شناخت، از مهمّترین مسائلی است که بشر، از زمانی که به تفکر و فلسفهورزی روی آورد، همواره درجهت افزودن برمعلومات خویش و فتح قلّههای ناشناختهی علم و معرفت کوشیده است.
این سودای جهانشمول بشر، در دوران جدید با توجّه به روند روبهرشد اطلاعات و گسترش حوزهی علوم، با مشکلات متعدّدی نیز همراه بوده است که ازجمله این مسائل، میتوان به مسألهی: شکّاکیّت، تسلسل، جزمگرایی، نسبیگرایی و دیگر مشکلات مربوط به آن، اشاره نمود.
از اینحیث، معرفت شناسی، باید عهدهدار پاسخ بهمسائلی باشد که قرنها ذهن بشر متفکر را به خود مشغول نموده است.
عمدهترین این پرسشها، عبارتند از:
آیا انسان، توان کشف حقایق و درک واقعیّات موجود را دارد؟
از چه راهی میتوان بهتوجیه و تبیینی صحیحازشناخت، دستیافت؟
معیار و ملاک تمایز حقایق از اوهام، کدام است؟
پاسخ به این مسائل، حاصل قرنها ممارست و تلاش فکری برای حلّ شبهاتی است که عرصه را بر میدانداران علم و معرفت، تنگ نمودهاست.
براین اساس،تئوریهایی معرفتشناسانه و رقابت آنها در عرصهی معرفتشناسی، نه تنها موفقیتآمیز نبوده، بلکه دربسیاری از موارد، مانع دستیابی به حقیقت نیز بوده است.
اینجاست که به ارزش فلسفهی نقّادی کانت بیشتر پی میبریم و بر مساعی این فیلسوف درباب تعیین حدود فاهمهی انسان صحه میگذاریم.
کانت در مقدمهی معرفتشناسی خود، توان آدمی را در راه رسیدن به شناخت، مورد تحلیل و بررسی قرار داده و بدینترتیب، برای اوّلین بار، محدودیّتهای فهم آدمی را به صورت جدّی آشکار نمود.[۱]
معرفتشناسی،[۲]دانشی است که به بررسی معرفت، ساختارمعرفت، شرایط و چگونگی شکلگیری آن، سلسلهمراتب معرفت، مؤلفههای اساسی آن، عوامل مؤثر درفرایند حصول معرفت (شناخت)، و…میپردازد.[۳]
بدینترتیب میتوان گفت که «معرفتشناسی همان زمینۀ فلسفی است که امکانِ ارزیابی باورها را با هدف تشخیص موارد واقعی معرفت از میان ادعاهای معرفت فراهم میآورد.» (شمس، ۱۳۸۷، ص۱۸).
درمعرفتشناسی، غالباً به معرفت گزارهای[۴] توجّه میشود؛ به همین دلیل، معرفتشناسان بیشتر از این نوع تعریف استفاده میکنند؛ چنانکهراسل نیز، دراینزمینه معتقد است که «معنای اصلی معرفت، همان معرفت گزارهای است.»(Russell, 1992, p 72) .
معرفتگزارهای، معرفتی است که درقالب گزاره یا قضیّه بیان میشود.[۵]در این نوع از معرفت، «موضوع گزاره به واسطهی محمول آن گزاره،توصیف میشودو از این طریق، اطلاع خاصّی دربارهی آن موضوع، ارائه میگردد.» (Lehrer, 1990, P3-4).
افلاطون، برای اوّلین بار،معرفت را به “شناخت یقینی و مطابق با واقع” تعریف نمود. براین مبنا، وی تمایز معرفت از “باور صرف” را بر اساس دو ویژگی: (ا- انطباق با واقع. ۲- یقینی بودن.)، مورد بررسی و ارزیابی قرار داد.[۶]
باتوجّه بهاینامر، «معرفت گزارهای، برحسب تعریف، عبارت است از باور صادق موجه. این تعریف از معرفتشناسی، به تحلیل سهجزئی معرفت و تحلیلسنتی معروف بود. بسیاری از فیلسوفان، ریشه این نظریه را در تئوتتوس افلاطون میدانند.» (موزر/ مولدر/ تروت، ۱۳۸۷، ص۴۰).
مؤلفههای اصلی معرفتشناسی عبارتند از: “باور”[۷]، “صدق”[۸]، “توجیه”[۹].
این مؤلفهها، بهعنوان ارکان اصلی معرفتو ازشروط اصلی و اولیّهی شکلگیری آن، بهشمار میروند.
“باور”، بهعنوان یکی از مؤلفههای اصلی معرفت شناسی محسوب میگردد که از اینحیث، نقش بسیار مهمّی درتعیین ساختار و چارچوب معرفت ایفا میکند؛ بهطوریکه اگر با نگاه منصفانه به قضیّه بنگریم، متوجّه خواهیم شد که اساس هرگونه معرفتی، برمبنای باور شکل میگیرد.
با اینوصف، مؤلفهی “باور”، درحکم زمینهی اوّلیّه و بستر شکلگیری معرفت محسوب میشود.[۱۰] البته این امر به معنای نفی ارزش معرفتسازی دو مؤلفهی دیگر نیست؛ چراکه اساساً بدون این دو مؤلفهی اخیر، معرفتی هم حاصل نخواهد شد.
در مورد اینمؤلفه، اختلافنظر زیادی وجود دارد؛ به همیندلیل «اصطلاح “باور” دراینجا چندان دقیق به کار نمیرود. دربعضی موارد مقصود از آن حالت روانشناختی”باورنده” است. امّا دربیشتر موارد، مقصود از آن “متعلَّقِ” این حالت یعنی”گزاره” است. گزاره در واقع “مفادِ” باور است و با “جمله” اظهار میشود.» (شمس، ۱۳۸۷، ص۱۶).
واقعیّت این است که “باور” به حالت روانشناختی باورنده گفته میشود[۱۱] که دربردارندهی نسبت تضایفی حاکی و محکیاست.از اینحیث، میتوان آن را،بهعنوان حیثیّت قصدیذهن[۱۲] معرفّی نمود.
بنابراین، مؤلفهی “باور”،دارای کارکردی دوسویه است: از یکطرف، بهعنوان ویژگی روانشناختی باورنده، محتوای ذهنی گزاره را تشکیل میدهدو از طرفدیگر، بهعنوان حیثیّت التفاتی،به امور واقع، اشاره دارد. از اینجهت،امور واقع بهعنوان متعلّق عینی گزاره، مورد التفات و تأمل ذهنی قرار میگیرد.
باور، ازحیث توجیه و درجهی بداهت، به دو نوع، تقسیم میشود:
الف) باورهای پایه.
ب) باورهای غیرپایه (استنتاجی).
باورهای پایه،[۱۳] به باورهای بدیهی و خودتوجیه[۱۴]گفته میشود کهغالباً خطاناپذیر[۱۵] و تردیدناپذیر[۱۶]هستند.[۱۷]
اینباورهادرکارکرد معرفتی خود،به عنوان مبنا و اساس معرفت تلقّی میگردند کهازاینحیث،نه تنها ازدیگر باورهامورد حمایت و پشتیبانی قرار نمیگیرند، بلکه توجیه باورهای استنتاجی را نیز برعهده دارند.
باورهای پایه، از سنخ بدیهیّات هستند؛ البته در تعیین نوع این بدیهیّات، بین معرفتشناسان اختلافنظر چنان محسوس است که صرفاً در ویژگی بدیهی بودن این باورها، با هم توافق دارند.[۱۸]
[۱]– البته در اینمورد، منکر تلاشهای لایبنیتس، لاک وهیوم نمیشویم (که از لحاظ زمانی، قبل از کانت به طرح زوایای این مسئله پرداختند)، امّا آنچه سبب شد تا این موضوع را به کانت نسبت دهیم، جسارت وی درطرح حدود توانایی ذهن آدمی برای رسیدن به معرفت بوده است.
[۲]– Epistemology
[۳]– دراینزمینه،معرفتشناسان معاصر نیز، تعاریفی ارائه نمودهاند که دراینجا، به تعاریف مذکور اشاره میکنیم: «معرفتشناسی زمینهای است با هدف توجیه باور.» (Chisholm, 1987, P 5). «معرفتشناسی کوششی است در یافتن شیوههای بهتر در اکتساب باورها و نقّادی باورهای پیشین.» (Morton, 1997, P 2). «معرفتشناسی تلاشی است برای بررسی معرفت و توجیه باور.» (Dancy, 1985, P 1).
[۴]– Propositional Knowledge
[۵]-در منطق جدید، “قضیّه” را، معادل(Proposition)، “گزاره” ر،ا معادل(Statement)، و “جمله” را، معادل (Sentence)،معنا میکنند.
[۶]– افلاطون، “باور صرف” یا (پستیس)، را در برابر “معرفت” یا (اپیستمه)، قرار میدهد. بنابراین، در ترمینولوژی افلاطونی، “باور” به معنای “معرفت” نبوده، بلکه به معنای “رأی همراه با تردید” گفته میشود.
[۷]– Belief
[۸]-Truth
[۹]– Justification
[۱۰]– تعریف باور در معرفتشناسی جدید (به عنوان یکی از پایههای اصلی معرفت)، غیر از تعریف باور درمعرفتشناسی سنتی است. بهعنوان مثال، افلاطون، اساساً معرفت را از جنس یقین میداند نه باور صرف؛ زیرا درمعرفتشناسی افلاطون، باور و عقیدهی صرف، به معنای معرفتی همراه با شک و تردید گفته میشود که هنوز به مرحلهی یقین نرسیده است. البته درمعرفتشناسی جدید نیز، در اینمورد،به صراحت نمیتوان نظر داد؛ چنانکه، لرربر لزوم واژهی “پذیرفتن” به جای واژهی “باور” تأکید میورزد و در این زمینه، معتقد است که «درمعرفت، پذیرفتن گزارهیPشرط است و نه صرف باور داشتن گزارهی P. زیرا پذیرفتن اخصّ از باور داشتن است. به عبارتی، پذیرفتن این گزاره به منظور دستیابی به حقیقت و پرهیز از خطاست امّا در باور داشتن، این هدف تا حدودی خنثی خواهد بود.» (Lehrer, 1990, P 11).
[۱۱]– دراینجا، منظور از حالت روانشناختی، همان کارکرد ساختاری ذهن، پیرامون مسائل معرفتشناسی است.
[۱۲]– Intentionality
[۱۳] – basic beliefs
[۱۴]– Evident &self justified beliefs
[۱۵]– infallible
[۱۶]-in doubtful
[۱۷]– البته، درنزد بعضی از مبناگرایان، ازجمله لرر، باورهای پایهای خطاپذیر هم وجود دارد.
[۱۸]– در اینخصوص، میتوان به مبحث اقسام مبناگرایی مراجعه نمود که در آنجا، با ذکر منبع و مأخذ، به تنوع این آراء اشاره شده است.
تمامی فایل های پیشینه تحقیق و پرسشنامه و مقالات مربوطه به صورت فایل دنلودی می باشند و شما به محض پرداخت آنلاین مبلغ همان لحظه قادر به دریافت فایل خواهید بود. این عملیات کاملاً خودکار بوده و توسط سیستم انجام می پذیرد. جهت پرداخت مبلغ شما به درگاه پرداخت یکی از بانک ها منتقل خواهید شد، برای پرداخت آنلاین از درگاه بانک این بانک ها، حتماً نیاز نیست که شما شماره کارت همان بانک را داشته باشید و بلکه شما میتوانید از طریق همه کارت های عضو شبکه بانکی، مبلغ را پرداخت نمایید.
ارسال نظر