تحقیق زندگی نامه و مروری اجمالی به افکار و اندیشه های هابرماس و حوزه عمومی و تاریخچه آن  

پیشینه تحقیق و پایان نامه و پروژه دانشجویی

پیشینه تحقیق زندگی نامه و مروری اجمالی به افکار و اندیشه های هابرماس و حوزه عمومی و تاریخچه آن  دارای ۶۹ صفحه می باشد  فایل پیشینه تحقیق به صورت ورد  word و قابل ویرایش می باشد. بلافاصله بعد از پرداخت و خرید لینک دنلود فایل نمایش داده می شود و قادر خواهید بود  آن را دانلود و دریافت نمایید . ضمناً لینک دانلود فایل همان لحظه به آدرس ایمیل ثبت شده شما ارسال می گردد.

فهرست مطالب

۲-۱-کلیات اندیشه هابرماس    ۶
۲-۲-زندگینامه    ۷
۲-۳-مروری اجمالی به افکار و اندیشههای هابرماس    ۸
۲-۴-دانش و علایق بشری    ۱۱
۲-۵-تاریخچه حوزه عمومی (فرانسه، آلمان، انگلستان)    ۱۸
۲-۶-حوزه عمومی    ۲۲
۲-۷-اخلاق گفتگو در حوزه عمومی    ۴۰
۲-۸-عقلانیت در نزد هابرماس    ۴۰
۲-۹-مفهوم دموکراسی در نزد هابرماس    ۴۲
۲-۱۰-موقعیت آرمانی گفتگو    ۴۶
۲-۱۱-احتجاج    ۴۷
۲-۱۲-کنش ارتباطی    ۵۰
۲-۱۳-زیست جهان    ۵۹
۲-۱۴-پیشینه پژوهش    ۶۶
منابع    ۶۸

منابع

ریتزر، ج (۱۳۹۲). نظریه­های جامعه­شناختی معاصر و ریشه­های کلاسیک آن (مترجم: خلیل میرزایی، و علی بقایی سرابی)، انتشارت جامعه­شناسان، تهران

اباذری، یوسف. (۱۳۸۹). خرد جامعه­شناسی. تهران: انتشارات طرح نو.

هابرماس با تاکید بر نظریه کنش ارتباطی، جامعه­شناسی کاربردی، سال بیست­ویکم، شماره اول، صص ۱۲۳-۱۴۲٫

نوذری، حسینعلی (۱۳۸۹). بازخوانی هابرماس؛ درآمدی بر آراء، اندیشه­ها و نظریه­های یورگن هابرماس. تهران، نشر چشمه.

نوذری، حسینعلی. (۱۳۸۴). نظریه انتقادی مکتب فرانکفورت در علوم اجتماعی و انسانی. تهران، نشر آگه.

هابرماس، ی. (۱۳۸۴). دگرگونی ساختاری حوزه عمومی،  کاوشی درباب جامعه بورژوایی. (ترجمه: محمدی، جمال)، تهران: نشر افکار.

هابرماس، ی. (۱۳۹۲). نظریه کنش ارتباطی، عقل و عقلانیت جامعه، زیست جهان و نظام نقادی مفهوم کارکردگرایانه عقل. (ترجمه: کمال پولادی)، تهران: نشر مرکز.

هاو، ال. ای. (۱۳۸۷). یورگن هابرماس. (ترجمه: جمال محمدی)، تهران: انتشارات گام نو.

نیلوفر، صمیمی (۱۳۸۵). شیئی­شدگی از لوکاچ تا هابرماس، فصلنامه راهبرد، شماره ۴۱، صص ۲۳۴-۲۲۳٫ مهدی­زاده، سید محمد. (۱۳۹۱)، نظریه­های رسانه؛ اندیشه­های رایج و دیدگاه­های انتقادی. تهران، انتشارات همشهری.

مهدی­زاده، سید محمد (۱۳۷۵). عقل ارتباطی در اندیشه­های هابرماس، فصلنامه رسانه، سال هفتم، شماره اول، ص ۵۸-۵۲٫

ارمکی، تقی آزاد؛ امامی، یحیی. (۱۳۸۳). تکوین حوزه عمومی و گفت­وگوی عقلانی، بررسی موردی چند تشکل دانشجویی. مجله جامعه شناسی ایران، دوره پنجم، شماره ۱، ص ۵۸- ۸۹٫

اکبری تخمشلو، جواد، (۱۳۹۰). آرای روش­شناختی و فلسفی هابرماس، فلسفه علم، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، سال اول، شماره اول، صص ۱-۳۵

خانیکی، هادی. (۱۳۸۷). در جهان گفتگو؛ بررسی تحولات گفتمانی در پایان قرن بیستم. تهران: انتشارات هرمس.

هولاب، ر (۱۳۹۱). یورگن هابرماس، نقد در حوزه عمومی، (ترجمه حسین بشیریه)، تهران، نشر نی.

ویندال، س؛ سیگنایتزر، ب؛ اولسون، ج. (۱۳۸۷). کاربرد نظریه­های ارتباطات. (ترجمه: علیرضا دهقان)، تهران، انتشارات جامعه شناسان.

۲-۱-کلیات اندیشه هابرماس

از نظر هابرماس، پروژه مدرنیته به دلیل توجه صرف به عقلانیت ابزاری و نادیده گرفتن عقلانیت ارتباطی، از مسیر اصلی منحرف شده است و ارتباطات انسانی به ارتباطاتی تحریف شده بدل شده است که در تعارض با دموکراسی قرار می­گیرد (انصاری، ۱۳۸۴: ۱۲). راه­حلی که او برای مقابله با این وضعیت ارائه می­دهد، عقلانیت ارتباطی است. مفهوم عقلانیت ارتباطی واجد سویه­ها و دلالت های ضمنی­ای است که اساسا متکی بر تجربه محوری بحث و گفتگو و استدلال است که فرایندی وفاق­انگیز و آزاد و وحدت­بخش دارند؛ گفتگویی که در آن مشارکت­کنندگان مختلف بر بصیرت­های ذهنی و نظرات فردی خود فائق می­آیند و به یمن اشتراک در باورهای عقلانی، متقاعد می­شوند که وحدت جهان عینی و بین الاذهانی بودن زیست­جهانشان را بپذیرند (هاو، ۱۳۸۷: ۵۰). در حقیقت عقلانیت ارتباطی، پروسه حل کردن مسئله و رفع مناقشه از خلال گفتگوی آزاد است (ادگار، ۲۰۰۶: xvi).

هدف گفتگو سازش و توافق یا، به بیان دقیق­تر، وفاق است. هابرماس وفاق را برای موجه سازی (توجیه عقلانی) دعوی­های اعتبار ضروری می­داند (هاو، ۱۳۸۷: ۶۹). هابرماس سعی دارد نشان دهد که چگونه عقلانیت (و عدم عقلانیت) در کنش متقابل اجتماعی معمولی، یعنی در ارتباط معمولی بین «افراد کنشگر» ظهور پیدا می­کند (خانیکی، ۱۳۸۷: ۷۶). از نظر او کنش ارتباطی فقط در صورتی به شکل سالم ادامه می­یابد که مشارکت­کنندگان تصور کنند دعوی­های اعتباری که به­طور متقابل مطرح می­سازند موجه و قابل قبول­اند (هاو، ۱۳۸۷: ۳۷). به بیان دیگر، کنش ارتباطی نیازمند آن است که همه مشارکت­کنندگان بر سر فرض­ها و تفسیرهای ضمنی و به تبع آن درباره قواعد ارتباط توافق داشته باشند (هاو، ۱۳۸۷: ۴۹).

در کنش ارتباطی، کنش­های افراد درگیر نه از طریق حسابگری­های خودخواهانه­ی موفقیت، بلکه از طریق کنش­های تفاهم آمیز هماهنگ می­شود. افراد دخیل در کنش ارتباطی اساسا در بند موفقیت شخصی­شان نیستند، بلکه هدف­هایشان را در شرایطی تعقیب می­کنند که بتوانند برنامه­های کنشی­شان را بر مبنای تعریف­هایی از موقعیت مشترک، هماهنگ سازند. درحالی که هدف کنش معقولانه و هدفدار دستیابی به یک هدف است، هدف کنش ارتباطی، دستیابی به تفاهم ارتباطی است (عباسپور، ۱۳۹۰). در کنش ارتباطی رسیدن به فهم امری اساسی است. هدف رسیدن به فهم نیز، فراهم آوردن توافقی است که [به نحوی] پایان تقابل بین­الاذهانی فهم دوسویه است (هابرماس، ۱۹۷۹: ۳).

بر همین اساس در مقاله حاضر سعی شده است بر اساس روال کار و سیر اندیشه هابرماس، ابتدا زندگی­نامه هابرماس مورد توجه واقع شود و سپس به ترتیب مباحثاتی درباره افکار و اندیشه­های هابرماس، دانش و علایق بشری، حوزه عمومی، مفهوم عقلانیت نزد هابرماس، دموکراسی مطلوب هابرماس، موقعیت آرمانی گفتگو، احتجاج، کنش ارتباطی و زیست جهان بحث شود و در نهایت به پژوهش­های داخلی و خارجی صورت گرفته در زمینه پژوهش مورد نظر اختصاص دارد.

۲-۲-زندگی­نامه

یورگن هابرماس، از متفکران برجسته فلسفه و علوم اجتماعی و از نظریه­پردازان انتقادی پسامارکسیست آلمانی، در ۱۸ ژوئن ۱۹۲۹ در شهر دولسدورف در شمال راین- وستفالی آلمان به دنیا آمد و در گومرزباخ بزرگ شد. حوزه علایق وی عبارتند از: فلسفه اجتماعی، هرمنوتیک، تفکر مدرنیته رهایی بخش، نظریه ارتباطات (نظریه کنش کلامی)، نقد تاریخی و اجتماعی- سیاسی. در سال ۱۹۵۴ دکترای خود را از دانشگاه بن دریافت کرد و در سال ۱۹۶۱ دومین مدرک دکترای خود یعنی (Habilitation) (دال بر احراز شرایط استادی و تدریس در دانشگاه و اجازه ورود به کسوت استادی دانشگاه) را از دانشگاه ماینز دریافت نمود. اندیشه­ها و تفکرات وی ملهم از نظریات کانت، فیشته، هگل، شلینگ، مارکس، دیلتای، وبر، آدورنو، هورکهایمر، لوکاچ، سیرل، فلسفه مارکسیستی و فلسفه زبان شناختی سنت انگلیسی- آمریکایی است. در سال ۱۹۵۴ به سمت دستیار آدورنو در موسسه تحقیقات اجتماعی دانشگاه فرانکفورت انتخاب شد؛ در سال ۱۹۶۱ استاد دانشگاه هایدلبرگ گردید و در سال ۱۹۶۴ به تدریس فلسفه و جامعه شناسی در دانشگاه فرانکفورت پرداخت. از ۸۴- ۱۹۷۱ مدیر موسسه ماکس پلانک در استانبرگ بود. از ۱۹۸۴ در مقام استاد ممتاز فلسفه تاریخ در دانشگاه فرانکفورت به تدریس مشغول شد. هابرماس را از جمله رهبران نسل دوم مکتب فرانکفورت می­دانند که از اواسط دهه ۱۹۵۰ تا دهه ۱۹۷۰ با دیدگاههای مکتب فرانکفورت همفکری و همدلی داشت و سهم بسیار مهمی در بازسازی و پیرایش نظریه انتقادی ایفا نمود که در جای خود به آن اشاره خواهیم کرد.

از مهمترین آثار وی می توان به موارد زیر اشاره کرد: تحول ساختاری حوزه عمومی، نظریه و کاربست در منطق علوم اجتماعی، شناخت و علایق انسانی، به سوی جامعه عقلانی، بحران مشروعیت، هرمنوتیک فلسفی، بازسازی ماتریالیسم تاریخی، مفاهمه و تکامل جامعه، نظریه مفاهمه، گفتمان فلسفی مدرنیته، نظریه کنش مفاهمه­ای (۲ جلد)، تفکر پسامتافیزیکی، آگاهی اخلاقی و کنش ارتباطی، حقانیت و صدق: ملاحظاتی درباب اخلاقیات گفتمان، بین واقعیات و هنجارها، سیمای فلسفی- سیاسی، محافظه کاری نو، قدرت رهایی بخش نمادها، استقلال و همبستگی. این­ها در واقع بخشی از آثار وی هستند که به زبان انگلیسی ترجمه شده­اند.

هابرماس بدون تردید از برجسته­ترین و آزاداندیش­ترین شخصیت­هایی است که وارث مکتب فرانکفورت و فلسفه اجتماعی و نظریه انتقادی آن به شمار می­رود (نوذری، ۱۳۸۴، ۳۵۵- ۳۵۶).

 ۲-۳-مروری اجمالی به افکار و اندیشه ­های هابرماس

یورگن هابرماس یک نظریه­پرداز نومارکسی است، در حقیقت، او در سال­های نخستین دانش پژوهی­اش به صورت مستقیم با مکتب انتقادی عجین بود. گرچه او سهم مهمی در نظریه انتقادی داشت، طی سال­ها نظریه­ی مارکسی را با بسیاری دروندادهای نظری دیگر درآمیخته است تا یک مجموعه­ی متمایز از عقیده­های نظری را تولید نماید (ریتزر، ۱۳۹۲: ۱۹۶).

دیدگاه­های وی در عرصه روش­شناسی و فلسفه علم نیز تداوم مواضع نظریه­پردازان انتقادی مکتب فرانکفورت است. وی نیز همانند آنان به پوزیتیویسم و سیطره راهکارهای روش­شناسانه آن بر عرصه­های علوم اجتماعی و انسانی حملات شدیدی کرده است. اما علاوه بر آن به پندارهای پوپری عقلانیت نیز سخت حمله برده و آن را در کنار پوزیتیویسم منطقی و دادائیسم روش­شناسانه و نحله­های متعدد فلسفه علم از توماس کوهن گرفته تا پل فیرابند و ایمره لاکاتوش، در زمره آسیب­های جدی به «منطق علوم اجتماعی» تلقی می کند. از سوی دیگر، تلاش وی برای احیای مارکسیسم به منزله ابزار فرهنگی انتقادی، انتقاد از مبانی محافظه کارانه هرمنوتیک گادامری، دفاع جانانه و مستدل از توانمندی­های روشنگرانه تفکر مدرنیته در مقابل یورش­های انتقادی نحله شالوده­شکنی فرانسوی ژاک دریدا و دیگر نظریه­پردازان پست مدرن از جمله موضوعاتی هستند که در طیف وسیع مطالعات هابرماس واجد جایگاه مهمی به شمار می­روند (نوذری، ۱۳۸۴، ۳۵۷- ۳۵۸).

وی تا حدی با افکار مکتب فرانکفورت در نقد مدرنیته موافق است، ولی می­کوشد از ابعاد بدبینانه به مدرنیته بکاهد و نشان دهد که نابسامانی­های عصر مدرن ناشی از عقلانیت نیست، بلکه معلول ناتوانی در گسترش و نهادینه کردن متوازن جنبه های مختلف عقل است. به اعتقاد او نظریۀ عقلانی شدن وبر، توجه خود را یک سره به عقلانیت ابزاری محدود کرده و جنبۀ دیگر عقلانیت یعنی عقلانیت ارتباطی را نادیده گرفته است. به عبارتی، دیدگاه وبر دچار نوعی محدودیت و جابه جایی در چشم انداز است. او در مرحلۀ اول فرآیند عقلانی شدن را افسون زدایی از جهان می نامد و آن را مثبت قلمداد می کند، اما در مرحله دوم، عقلانی شدن را فرایندی فرهنگی و در راستای شکوفایی فرهنگ و شخصیت ارزیابی نمی­کند؛ این الزام های کارکردی دولت و اقتصاد است که با هم فرآیند عقلانی شدن را در مسیری مبهم به پیش می برد. تلاش هابرماس برای آشتی دادن افسون زدایی و عقلانی شدن در نظریۀ واحد مدرنیته از طریق بازسازی نظریۀ عقلانیت وبر است. به اعتقاد او قفس آهنین در واقع نمادی از نوگرایی سرمایه­داری متأخر است که بی هیچ محدودیتی در عصر جدید به پیش می تازد؛ و همچنین نمادی است از عقلانیت منفی و ابزاری متکی بر زور، سلطه و قدرت و ثروت (عباس­پور، ۱۳۹۰: ۳۹). وی از اینرو به دنبال یافتن پاسخی برای این پرسش بود که چگونه می­توان ایده­ای را خلق نمود که از یک طرف، از بدبینی ماکس وبر نسبت به زیر سلطه رفتن عقل و آگاهی توسط نیروهای سیاسی و اقتصادی، خوش­بینی کارل مارکس درباره اجتناب­ناپذیری آگاهی طبقاتی و شورش و ذهنیت­گرایی دیالکتیک تئوری­های انتقادی نخستین، پرهیز نماید و از طرف دیگر، پروژه رهایی انسان از سلطه و ایجاد پویایی و همبستگی بین خرده­نظام­های جامعه را نوید دهد (مهدوی؛ مبارکی، ۱۳۸۵: ۲).

برای اینکار هابرماس قصد داشت از نظریه انتقادی، به مثابه شکلی از خرد، دفاع کند. می­خواست پایبندی نظریه انتقادی به عدالت اجتماعی و دموکراسی را به منزله ارزش یا علاقه­ای فراتر از یک فرهنگ خاص نشان دهد. هابرماس تصور می­کرد با تشخیص تمایل ذاتی زندگی روزمره به اجماع عقلانی، بنیانی عقلانی برای نظریه انتقادی پیدا کرده است. آرزوی جامعه­ای عاری از اجبار و مبتنی بر فرهنگ عمومی دموکراتیک، صرفا آرزوی اتوپیایی نظریه­پردازان انتقادی نیست، بلکه آرمانی است که در خود ساختار زندگی روزمره جای دارد. ارزش­های دموکراسی، عدالت، برابری و خودآیینی ارزش­هایی دلبخواه یا غیر عقلانی نیستند، بلکه پیش­نیاز ارتباط­اند، غایاتی پنهانی­اند که زندگی هر روزه ما به سمت آن­ها هدایت می­شود. خلاصه آن­که، هابرماس امیدوار بود که نظریه انتقادی را به تجلی خرد درونی­ای بدل کند که به آگاهی مشخصی از قدرت و هدف خویش دست یافته باشد (سیدمن، ۱۳۸۶: ۱۶۹).

هابرماس نه به یوتوپیاهای چپ و راست علاقه­مند است و نه به مانند مابعد مدرنیستها ستاینده بازیگوش وضع موجود است. نظریه او در مورد تجاوز نظام اجتماعی به زیست­جهان حساس است و به همین سبب نقد آزادیبخش را جزء ضروری هر نظریه اجتماعی انتقادی می­داند. طرح جامع هابرماس طرحی است که هنوز در حال تکمیل است. این طرح همچون روشنگریی که از آن دفاع می­کند هنوز ناتمام و ناقض است. این طرح، طرحی تحقیقاتی است که به رغم نقصها سعی می­کند واقع­بینی را از دست ندهد، نه خوشبین است نه مایوس؛ زیرا جریان رسیدن به روشنگری را جریانی می­داند که همگان از جمله جهان سوم باید در آن شرکت کنند و در این میان نباید آمر و ماموری وجود داشته باشد. هابرماس گفته است: «در جریان روشنگری هر کسی فقط می­تواند یار باشد.» (اباذری، ۱۳۸۹: ۷۸). وی طرح خود را تلاشی می­داند برای تدوین نظریه­ای درباره جامعه با یک هدف عملی: خود رهایی­بخشی توده­ها از سلطه (نوذری، ۱۳۸۹: ۶۱).

هابرماس برای صحه گذاشتن بر این امر به سراغ وضعیتی رفت که در آن انسان­ها از طریق بحث و استدلال در جامعه سرمایه­سالار به رهایی دست می­یافتند. چنین وضعیتی برای هابرماس همان چیزی بود که هابرماس از آن به «پروژه مدرنیته» تعبیر می­کرد. چنین پروژه­ای به زعم هابرماس پروژه­ای بود که از طریق آن جامعه از شرایط غیرانسانی و ناعادلانه به وضعیتی انسانی و رهاشده از ستم انتقال می­یافت. با اولویت دادن به زبان و تفهم، هابرماس تغییر واقعیت­ها و شرایط در جامعه را به تغییر در ذهن و نوع تفهمی که انسان­ها از واقعیت دارد منوط می­سازد. در پروژه ناتمام مدرنیته آنطوری که هابرماس به تصویر کشانده است، در تقارن و نزدیکی با ارزش­های رهایی­طلبانه عصر روشنگری، انسان در تلاش است تا از طریق حذف آگاهی­های کاذب و دستیابی به حقیقت، در جهت ایجاد نظمی عادلانه به تغییر نظم موجود بپردازد، اما برخلاف تصور غالب اندیشمندان عصر روشنگری، نه به صورت تقابلی ضروری با هرآنچه که ریشه در سنت دارد. بر مبنای این رویکرد، مدرنیته بیش از آنکه پروژه حذف گذشته باشد، برنامه تلفیق و ارتباط گذشته با حال و آینده می­باشد. شریک بودن اعضای جامعه در داشتن زیست­جهانی مشترک، از یک سو با شکل­دهی افق فکری افراد جامعه دایره تغییر را مشخص می­نماید، و از سوی دیگر باعث تمایز آن جامعه از جوامع دیگر می­گردد ( محمدی، ۱۳۸۶: ۵۵).

هابرماس با نقد و رد نگرش­های منفعلانه و ناامیدکننده هورکهایمر و آدورنو، مدرنیته و روشنگری را طرحی ناتمام می­داند که در صورت تحقق، به رهایی و آزادی بشر می­انجامد. او اعتقاد دارد آرمان­های عصر روشنگری چون «آزادی» به آفت سرمایه­داری مبتلا گشته است و راه خروج از وضعیت نامطلوب موجود و سلطه عقلانیت ابزاری، در عقلانیت ارتباطی و فرهنگی نهفته است؛ زیرا برخلاف تصورات وبر هنوز سرچشمه عقلانیت فرهنگی خشک نشده است و با بسط فضای عمومی و ایجاد گفتمان و تفاهم ارتباطی می­توان به شکل­گیری جامعه انسانی و آرمانی کمک نمود (مهدی­زاده، ۱۳۷۵: ۵۲).

80,000 ریال – خرید

تمامی فایل های پیشینه تحقیق و پرسشنامه و مقالات مربوطه به صورت فایل دنلودی می باشند و شما به محض پرداخت آنلاین مبلغ همان لحظه قادر به دریافت فایل خواهید بود. این عملیات کاملاً خودکار بوده و توسط سیستم انجام می پذیرد. جهت پرداخت مبلغ شما به درگاه پرداخت یکی از بانک ها منتقل خواهید شد، برای پرداخت آنلاین از درگاه بانک این بانک ها، حتماً نیاز نیست که شما شماره کارت همان بانک را داشته باشید و بلکه شما میتوانید از طریق همه کارت های عضو شبکه بانکی، مبلغ  را پرداخت نمایید. 

مطالب پیشنهادی:
برچسب ها : , , , , , , , , , , , , ,
برای ثبت نظر خود کلیک کنید ...

به راهنمایی نیاز دارید؟ کلیک کنید

جستجو پیشرفته

دسته‌ها

آخرین بروز رسانی

    پنج شنبه, ۶ اردیبهشت , ۱۴۰۳
اولین پایگاه اینترنتی اشتراک و فروش فایلهای دیجیتال ایران
wpdesign Group طراحی و پشتیبانی سایت توسط digitaliran.ir صورت گرفته است
تمامی حقوق برایpayandaneshjo.irمحفوظ می باشد.