تحقیق کلیات عقل و عشق

پیشینه تحقیق و پایان نامه و پروژه دانشجویی

پیشینه تحقیق کلیات عقل و عشق  دارای ۲۶ صفحه می باشد   فایل پیشینه تحقیق به صورت ورد  word و قابل ویرایش می باشد. بلافاصله بعد از پرداخت و خرید لینک دنلود فایل نمایش داده می شود و قادر خواهید بود  آن را دانلود و دریافت نمایید . ضمناً لینک دانلود فایل همان لحظه به آدرس ایمیل ثبت شده شما ارسال می گردد.

فهرست مطالب

کلیات  بحث عشق و عقل
۲-۱- تعریف عقل    ۱
۲-۱-۱- عقل در لغت    ۱
۲-۱-۲- عقل در اصطلاح فلسفه و اقسام آن    ۲
۲-۱-۳- عقل در قرآن و برخی روایات    ۴
۲-۱-۴- عقل نزد علما و عرفا    ۶
۲-۲- تعریف عشق    ۷
۲-۲-۱- معنای لفظی عشق    ۸
۲-۲-۲- معنای اصطلاحی عشق    ۹
۲-۲-۳- عشق در قرآن و روایات و احادیث    ۹
۲-۳- اقسام عشق    ۱۱
۲-۴- عشق در عرفان    ۱۳
۲-۵- مقابله عقل و عشق    ۱۴
۲-۶- تجلیات عشق و رابطه آن با عقل (آگاهی)    ۱۶

منابع 

قرآن کریم

شعرانی، ابوالحسن (۱۳۵۲). نثر طوبی یا دایره­المعارف قرآن مجید. انتشارات اسلامیه.

رقابی، حیدر (بی­تا). فلسفه علم. چاپ اول. انتشارات دانشگاه شهید بهشتی.

ریشهری، محمد ( ۱۳۷۹). میزان الحکمه. ج۶٫ قم : انتشارات بوستان کتاب

معین، محمد (۱۳۶۰). فرهنگ فارسی معین (متوسط). ج ۲٫ تهران: انتشارات امیرکبیر، چاپ چهارم.

ابن منظور (۱۴۰۸ه). لسان­العرب. بیروت: دار احیا التراث­العربی.

خلیلیان، مهدی (۱۳۶۹). شرح عشق، تهران: انتشارات سازمان تبلیغات اسلامی.

خلیلی، محمدحسین (۱۳۸۲). مبانی فلسفی عشق از نظر ابن سینا و ملاصدرا. چاپ دوم. قم: موسسه بوستان کتاب،

رسولی بیرامی، ناصر (۱۳۸۵). «بررسی تطبیقی اندیشه­های افلاطون و مولوی». تهران: انتشارات بهجت.

رحیمیان، سعید (۱۳۸۰). حب و مقام محبت در حکمت و عرفان نظری. شیراز: انتشارات نوید شیراز.

ابن­سینا، حسین­بن­عبدلله (۱۴۰۰ه). رساله­فی­العشق. به تصحیح محمود مشکوه-کلاکه خاور. قم: انتشارات بیدار.

ـــــــــــــــ (۱۳۷۵). الاشارات و التنبیهات، ج۲ و۳٫ قم: نشر بلاغت، چاپ اول.

ــــــــــــــــ (۱۳۶۳). المبدأ والمعاد. به اهتمام عبدالله نورانی. تهران: انتشارات مک گیل و دانشگاه تهران.

پورجوادی، نصرالله (۱۳۸۵). زبان حال. تهران: انتشارات هرمس.

پورنامداریان، تقی (۱۳۶۴). رمز و داستان­های رمزی در ادب فارسی. تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.

موحدی، محمدرضا (۱۳۸۸). عقل در کوی عشق. فصلنامه علمی و پژوهشی دانشگاه قم، سال یازدهم، شماره ۱، ۱۶۲-۱۹۲٫

کلیات بحث عقل و عشق

۲-۱- تعریف عقل

توجه­ ویژه­ی انسان به واژه­ی عقل و تلاش اندیشمندان برای تعیین گستره­ی مفهومی­اش سبب تعدد و گوناگونی معانی آن گردیده لذا عقل از جهات مختلفی قابل بررسی و تبیین است.

۲-۱-۱- عقل در لغت

لفظ عقل از نظر لغوی معانی مختلفی دارد. عقل هم معنای اسمی دارد و هم معنای مصدری. آن­جا که معنای مصدری دارد به مفهوم درک کامل چیزی است و آن­جا که معنای اسمی دارد همان حقیقتی است که بدان وسیله بین خوب و بد، بین حق و باطل، و هم­چنین بین راست و دروغ تشخیص داده می­شود. اما توضیحاتی که در خصوص واژه عقل آمده است، چنین است که: عقل، لفظی عربی به معنای منع و بستن و نگاهداشتن است و به این دلیل ادراکی که انسان بر آن دل ببندد و چیزی را که با آن درک می­کند عقل نامیده می­شود و همچنین قوه­ای که گفته می­شود، یکی از قوای انسان است و مقابل آن جنون و سفه و حمق و باطل است.
هم­چنین عقل به معنای دریافتن و فهمیدن آمده است (شعرانی، ۱۳۵۲، ج۲: ۱۷۹).

بعضی گفته­اند عقل از عقال مأخوذ شده است و آن بندی است که پای شتران را با آن
می­بندند تا از محل مخصوص خویش فراتر و دورتر نروند، لذا عقل بدین معنی قوه­ای است که انسان را به بند می­کشد و از کارهایی که بناست انجام نشود منع می­کند و مانع می­شود. برخی عقال را جمع عقل دانسته­اند و آن­ را ریسمانی که بدان زانوی شتر را می­بندند معنی کرده­اند (معین،۱۳۶۰، ج۱۰۱۸:۲).

ابن منظور (م۷۱۱ ه.ق) در لسان العرب چنین می­گوید:

«رجل عاقل و هو جامع لامره و رایه ماخوذ من عقلت البعیر اذا اجمعت قوائمه و قیل العاقل الذی یحبس نفسه و یردها عن هواها اخذ من قولهم قد اعتقل لسانه اذا حبس و منع الکلام… و سمی العقل عقلا لانه یعقل صاحبه عن التورط فی المهلک ای یحبسه»

مرد عاقل کسی است که کار و رأی خود را جمع­بندی می­کند، این واژه از «عقلت العبیر» گرفته شده است یعنی دست و پای شتر را جمع کردم و گفته­اند عاقل کسی است که نفس خود را در بند می­کند و آن را از هوایش باز می­دارد و این معنا از «قد اعتقل لسانه» گرفته شده یعنی زبانش را نگاه داشت و سخن نگفت… و عقل را عقل گفته­اند، زیرا صاحب خود را از سقوط در هلاکت مهار می­کند یعنی باز می­دارد (ابن­منظور، ۱۴۰۸، ج۹: ۳۶۶).

راغب اصفهانی، عقل را قوه و نیروی مستعد برای پذیرفتن علم معرفی می­کند:

«العقل یقال للقوه المتهیه لقبول العلم… و اصل العقل الامساک و الاستمساک، کعقل العبیر بالعقال و عقل الدواء البطن و عقلت المراه شعرها و عقل لسانه کفه»

عقل به قوه­ی آماده برای پذیرش علم گفته شده است… و اصل عقل به معنای بازداشتن و طلب بازداشتن می­باشد. مانند بستن شتر با ریسمان و بند آوردن دارو شکم را، یا بستن زن گیسوی را، و یا خویشتن­داری و باز داشتن زبان از سخن گفتن (اصفهانی، ۱۳۹۲ق: ۳۵۴).

۲-۱-۲- عقل در اصطلاح فلسفه و اقسام آن

واژه­­ی «عقل» در دانش­های متعددی همچو کلام، فلسفه، منطق، فلسفه­ی اخلاق و
معرفت­شناسی بکار می­رود و در اصطلاح فلسفه و کلام، معانی و کاربردهای گوناگون دارد که به طور اجمالی می­توان به موارد زیر اشاره کرد؛

۱٫­ عقل نظری یا قوه­ی تعقل و ادراک عقلی.

۲٫­ عقل عملی یا قوه­ی تدبیر زندگی.

۳٫­ موجود مجرد تامی که هم در ذات و هم در فعل مجرد است.

۴٫­ صادر اول که معمولاً از آن به «عقل اول» تعبیر می­کنند.

۵٫­ معلومات و اندیشه­های اولیه که مبادی تصورات و تصدیقاتند.

۶٫­ معلومات و اندیشه­های اکتسابی برگرفته ار آن مبادی؛

۷٫­ مطلق مدرِک، اعم از عقل یا نفس یا غیر آن دو؛[۱]

بنابراین، عقل در فلسفه گاهی بر قوه­ی ادراکی اطلاق می­شود و گاهی بر ادراک حاصل از آن قوه؛ گاهی بر ادراکات بدیهی اطلاق می­شود و گاهی فقط در مورد ادراکات نظری و کسبی بکار می­رود. اما از نظر متکلمان مسلمان، عقل به معنای آرای رایج و مشهوری است که همه یا بیشتر مردم
می­پذیرند و بدان اذعان دارند.[۲] چنان­که فیلسوفان مسلمان، در حکمت عملی و اخلاق، معنای دیگری از آن مد نظر دارند.

فلاسفه، عقل را از دو جنبه مطالعه و بررسی می­کنند:

الف) در معرفت­شناسی، که کاربرد عقل به دو معنا، رایج و متداول است:

۱٫­ نیروی ادراکی ویژه­ی نفس ناطقه: در این معنا، عقل، قوه یا نیروی ادراکی است که با آن می­توان حقایق را به نحو کلی درک کرد و به شناخت آن­ها دست یافت. به تعبیر دیگر، انسان دارای نیروی ویژه­ای به نام «عقل» است که یکی از شئون و کارکردهای آن ادراک مفاهیم کلی است. در چنین تعریفی عقل قوه­ای از قوای ادراکی نفس به کار می­رود.

۲٫­ نفس ادراک عقلی که محصول نیروی ادراکی است و اغلب در معرفت­شناسی، از عقل در مورد ادراکات عقلی، اعم از بدیهی و نظری، به کار می رود.

ب) وجود­شناختی: از این حیث دو معنا بیان کرده­اند:

۱-اساس دریافت­های عالم مجرد و غیر مادی است و پایه و بنیان اندیشه­ی ماورائی را از همین قوه مجرد می­دانند و علاوه بر این از مجرای علت و معلول طبیعی و زمان و مکان و سایر خواص بالاتر است. بدین جهت فساد و نیستی در آن راه ندارد، برای انسان عاقل هم که توانسته از نظر رشد روحی به حیطه­ی عقلی گام بگذارد، فنایی تصور نمی­شود. این همان عقلی است که در لسان فلسفی با الهام از متون دینی، عقل منفصل نامیده می­شود.

۲- صورت نوعیه و فصل ممیز انسان، که او را از سایر انواع حیوانی جدا کرده و باب­الابواب برای خروج از عالم طبیعی به عالم ماورالطبیعه است که در نزد فیلسوفان مسلمان، مشهور به عقل متصل است.

در فرهنگ­های فلسفی، سخن در باب دلالت عقل بر اشتراک لفظ، جای تأمل دارد. مثلاً نجم­الدین رازی معتقد به اشتراک لفظی واژه­ی عقل می­باشد که هر طایفه از آن مرادی دارند (رازی، ۱۳۴۵: ۷۲-۷۴). یا پل فولیکه می­گوید: «عقل از الفاظ مشترکی است که بر معانی مختلفی اطلاق می­شود» (فولیکه، ۱۳۴۷: ۷۹).

حقیقت این است که کلمه­ی عقل، مشترک معنوی بوده منتها به تشکیک بر همه­ی آن معانی دلالت می­کند و لیکن هرگروه بر اساس ذوق و مشرب فکری خویش مرتبه­ی خاصی از آن را به عنوان تمام حقیقت عقل تلقی می­کنند و گاهی در لابلای مفاهیم فلسفی، عقل به نفس ترجمه شده که دارای مراتبی است و فلاسفه­ی اسلامی مراتب تکامل نفس آدمی را از قوه به فعل و از نقص به کمال به چهار مرتبه به شرح زیر نامگذاری و تفسیر کرده­اند:

عقل هیولانی: مرتبه­ی نخست یا عقل هیولانی، یعنی مرحله­ای که هنوز هیچ نقشی در آن مرتسم نیست، ولی استعداد پذیرفتن هر معقولی را دارد و در حقیقت می­توان گفت که عقل هیولانی، استعداد دریافت معقولات نخستین است و از این جهت آن را عقل هیولانی می­گویند که هیولای نخستین به ذات خود دارای هیچ صورتی نیست و برای هر صورتی، موضوعی محسوب می­شود.

عقل بالملکه: در این مرتبه، نفس ناطقه از مرتبه­ی عقل هیولانی گذشته و از قابلیت و استعداد محض بیرون آمده و با دریافت معقولات نخستین آماده است که معقولات دوم را از راه فکر یا حدس تحصیل کند.

عقل بالفعل: مرتبه­ی سوم از مراتب نفس آدمی است. در این مرتبه، عقل به کمک معقولات اول و بدیهی، معقولات دوم را که اکتسابی هستند، بدست می­آورد و آن معلومات در نفس انسان ذخیره شده و هر زمان که بخواهد می­تواند به مطالعه­ی آن­ها بپردازد. این مرتبه از عقل نظری را از آن جهت بالفعل گویند که معقولات بالفعل در آن موجودند و نیازی به اکتساب جدید آن­ها نیست و در حقیقت می­توان گفت: عقل بالفعل، استعداد حاضر کردن معقولات دوم پس از حصول آن است.

عقل بالمستفاد: این مرتبه، وقتی است که نفس آدمی از مرحله­ی قوه گذشته است و نفس به مشاهده­ی معقولات دوم می­پردازد و می­داند که آن­ها را بالفعل دریافته است. عقل نظری در این مرتبه­ی عقل، مطلق می­شود، چنان­چه در مرتبه­ی عقل هیولانی، قوه­ی مطلق است. علت این­که این مرتبه­ی نفس را عقل بالمستفاد می­گویند، آن است که در این مرحله، نفس، علوم را از عقل دیگری که عقل فعال نامیده می­شود، کسب می­کند و به یاری عقل فعال است که نفس آدمی می­تواند مراتب چهارگانه­ی خود را بپیماید و به مرحله­ی کمال برسد
(ابن­سینا، ۱۳۶۳، ج۲: ۱۶۱-۱۶۰).

[۱] ر.ک. صدرالمتالهین محمد شیرازی، الحکمه­المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، ج۳، ۴۱۸-۴۱۹ و ۵۱۳-۵۱۴ و شرح اصول کافی، (تهران، مکتبه­المحمودی، ۱۳۹۱ ق)، ۱۸-۲۰/ محمد علی تهانوی، موسوعه کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، تحقیق علی دحروج، (بیروت، مکتبه لبنان ناشرون، ۱۹۹۶)، ج۲، ۱۱۹۴- ۱۲۰۱٫

[۲]صدرالدین محمد شیرازی، الحکمه المتعالیه فی اسفار العقلیه الاربعه، ص۴۱۹٫

50,000 ریال – خرید

تمامی فایل های پیشینه تحقیق و پرسشنامه و مقالات مربوطه به صورت فایل دنلودی می باشند و شما به محض پرداخت آنلاین مبلغ همان لحظه قادر به دریافت فایل خواهید بود. این عملیات کاملاً خودکار بوده و توسط سیستم انجام می پذیرد. جهت پرداخت مبلغ شما به درگاه پرداخت یکی از بانک ها منتقل خواهید شد، برای پرداخت آنلاین از درگاه بانک این بانک ها، حتماً نیاز نیست که شما شماره کارت همان بانک را داشته باشید و بلکه شما میتوانید از طریق همه کارت های عضو شبکه بانکی، مبلغ  را پرداخت نمایید. 

مطالب پیشنهادی:
  • تحقیق مفهوم عقل و عاطفه و دیدگاه متفکّران اسلامی و فلاسفه و جایگاه آن در تربیت اخلاقی
  • برچسب ها : , , , , , , , , , , , , , , , ,
    برای ثبت نظر خود کلیک کنید ...

    به راهنمایی نیاز دارید؟ کلیک کنید

    جستجو پیشرفته

    دسته‌ها

    آخرین بروز رسانی

      شنبه, ۱ اردیبهشت , ۱۴۰۳
    اولین پایگاه اینترنتی اشتراک و فروش فایلهای دیجیتال ایران
    wpdesign Group طراحی و پشتیبانی سایت توسط digitaliran.ir صورت گرفته است
    تمامی حقوق برایpayandaneshjo.irمحفوظ می باشد.