418 views
پیشینه تحقیق بررسیهای مفهومی و دیدگاهها در مورد کرامات اولیا دارای ۵۵ صفحه می باشد فایل پیشینه تحقیق به صورت ورد word و قابل ویرایش می باشد. بلافاصله بعد از پرداخت و خرید لینک دنلود فایل نمایش داده می شود و قادر خواهید بود آن را دانلود و دریافت نمایید . ضمناً لینک دانلود فایل همان لحظه به آدرس ایمیل ثبت شده شما ارسال می گردد.
گفتار نخست: دربارهی کرامت ۶
۱٫واژهشناسی کرامت ۷
۲٫ اصطلاح شناسی کرامت و امور خارق عادت ۷
۳٫ نگاهی به گونههای امور خارق عادت و کرامت ۹
۴٫ جدایی کرامت از «معجزه» و «إرهاص» ۱۰
۵٫ در هم آمیختن «کشف» و «شهود» با کرامت ۱۳
۶٫ گسست کرامت از «سحر» و «شعبده» و «استدراج» ۱۵
۷٫ ایضاح مفهومی حقیقت قرب فرائض و نوافل و تبیین کارایی آن دو در کرامات اولیا ۱۷
نتیجه و رهآورد گفتار: ۲۱
گفتار دوم: ۲۲
دربارهی ولیّ ۲۲
۱٫ واژهشناسی ولیّ ۲۳
۲٫ مفهومشناسی ولیّ ۲۴
۳٫ گونههای ولایت ۲۶
۴٫ پلههای ولایت ۲۹
۵٫ پیوند و گسست «ولایت» با «نبوت» و «رسالت» ۳۲
۵-۱٫ پیوستگی «ولیّ» با «نبیّ» و «رسول» ۳۲
۵-۲٫ گسست «ولایت» از «نبوت» و «رسالت» ۳۳
نتیجه و رهآورد گفتار: ۳۵
گفتار سوم: ۳۶
دیدگاههای درباره ی کرامات اولیا ۳۶
۱٫ دیدگاه متکلمان ۳۷
۲٫ دیدگاه فیلسوفان ۳۹
۲-۱٫ فیلسوفان سینوی ۴۰
۲-۲٫ فیلسوفان اشراقی ۴۲
۲-۳٫ فیلسوفان صدرایی ۴۳
۳٫ دیدگاه عارفان ۴۴
۴٫ نظرگاه مخالفان ۴۵
نتیجه و رهآورد گفتار: ۴۷
کتابنامه ۴۸
قرآن کریم، ترجمه: انصاری خوشابر، مسعود، ویراستار: بهاءالدین خرمشاهی، تهران، فرزان، اول رقعی(دوم این ترجمه)، ۱۳۸۳٫
خداپرستی، فرج اله، فرهنگ معارف، انگلیسی فارسی. تهران، فرهنگ معاصر، ۱۳۸۵٫
جوهرى، اسماعیل بن حماد، الصحاح- تاج اللغه و صحاح العربیه، محقق، مصحح: احمد عبد الغفور عطار، لبنان، بیروت، دار العلم للملایین، اول،۱۴۱۰ ق.
الخوری الشرتونی اللبنانی، سعید، أقرب الموارد فی فصح العربیه و الشوارد،ج ۴، قم، دارالاسوه للطباعه و النشر، ۱۳۷۴ش. ۱۴۱۶ق.
الرازی، محمد بن ابی بکر عبد القادر. مختار الصحاح، عنی بترتیبه محمود خاطر، بیروت، دارالفکر، ۱۴۲۵- ۱۴۲۶ق، ۲۰۰۵ م.
الفیروزآبادی، محمد بن یعقوب بن سراج، القاموس المحیط، الجزء الرابع، تحقیق: محمود مسعود احمد، لبنان، بیروت، صیدا، المکتبه العصریه، ۱۴۳۰ق.
جعفری، محمدتقی. عرفان اسلامی، تهران، موسسهی تدوین و نشر آثار علامه جعفری، هفتم، بهار، ۱۳۸۷٫
معین، محمد، فرهنگ فارسی (متوسط)، تهران، امیر کبیر، ۶جلدی، بیست و چهارم، ۱۳۸۶
ـــــــــــ ، فرهنگ فارسی، گروه پژوهش و واژهنامه نویسی کتاب پارسه، تهران، کتاب پارسه، چاپ اول، ۱۳۸۷٫
خرمشاهی، بهاء الدین، جهان غیب و غیب جهان، سه مقاله در علم کلام جدید، اول، کیهان، تهران، ۱۳۶۵٫
شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه ۴، تعلیق و فهرست: صبحی صالح،تحقیق: فارس تبریزیان، قم، دارالهجره، ۱۴۲۷ ق.
ابن جوزی البغدادی، حافظ جمال الدین ابو االفرج عبدالرحمن، تلبیس ابلیس، نشر، تصحیح، تعلیق، اداره الطبع المنیریه، بمساعد بعض علماء الازهر الشریف، بیروت دارالکتب العلمیه، بی تا.
ابن خلدون، عبدالرحمان، مقدمه، ترجمهی محمد پروین گنابادی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۵۳٫
یوسفپور، محمدکاظم، نقد صوفی، تهران، روزنه، اول، ۱۳۸۰٫
غزالی طوسی، ابوحامد امام محمد، کیمیای سعادت، به کوشش حسین خدیو جم، تهران، اتشارات علمی فرهنگی، دوم، ۱۳۶۱٫
لفظ «کَرامت» که جمع آن «کرامات» و از ریشه «کرم» (بر وزن فَرَس) است در حوزههای مختلف علوم انسانی معانی گوناگونی را به خود اختصاص میدهد. اما واژهای که معادل «miracle[1]» در زبان انگلیسی است و در ترکیب «miracles of the saints[2]» به معنای «کرامات اولیا» است، در حوزه تصوف و عرفان قرار میگیرد.
جوهری در صحاح[۳] و فیروزآبادی در القاموس المحیط[۴] می گوید: «کَرَم» ضدّ لئآمت است پس «کریم» بمعنى سخىّ است چنانکه در دو کتاب یاد شده و نیز در اقرب الموارد[۵] آمده است.
پارسیزبانان هم کرامت را بزرگی ورزیدن، جوانمرد گردیدن، بزرگی، بزرگواری، جوانمردی، بخشندگی، دهش و خارق عادتی که به دست «ولیّ» [خدا] انجام یابد گرفتهاند، در مقابل معجزه که از پیامبر صادر میگردد.[۶]
مقصود از اصطلاحشناسی کرامت در اینجا، در فضای تصوف و عرفان اسلامی است و نه اخلاق، چرا که در تساویهایی[۷] که برای افراد نوع انسان در قران کریم یادکرد شده است دو کرامت ذاتی و اکتسابی را میتوان اشاره نمود.[۸] اما در حوزه عرفان، امر خارق عادتی را که به دست ولیّ خدا انجام مییابد کرامت گویند[۹]. در جایی کرامت را از ولایت تکوینی که از تجلیات بُعد چهارم انسان میدانند برمیگیرند[۱۰]. برخی، آن را از نیروی نهفته در درون انسان[۱۱] و شماری نیز آن را نتیجهی نیروی نهفته و مرموزی در درون انسان میدانند که سرچشمه یک رشته کارهای شگفتانگیز و خارق عادتی گردد. عدهای نیز کرامت را به عنوان عملی فرازمانی، فرامکانی و فرازبانی معرفی و دارای اهمیت بسیار میدانند.[۱۲] بحث ما در اینجا به صالحان ـ و نه طالحان ـ اعم از پارسایان و صوفیان و پاکدلان برمیگردد؛ و کار مرتاضان و ساحران را خارج میکند. آنچه هماره انبیا و اولیا در آشکار نمودن معجزات و کرامات، از آن، چهره ترس به خود گرفتهاند این بوده که مبادا مردم این امر را با سحر و امثالش خلط نموده و نپذیرند. بر این پایه، امیرالمؤمنین، علی(علیه السلام) در تفسیر ترس حضرت موسی(علیه السلام) در زمان اژدها شدن عصا، آن را، ترس از نپذیرفتن مردم معنا فرمودهاند.[۱۳]
اما امور خارق عادت یا خوارق عادات(مفرد آن: خارق عادت) که معنای فراگیر و اعم از کرامت دارند، پدیدههاییاند که با جریان عادی امور و اشیا و عملکرد معهود قوانین طبیعی منطبق نیستند[۱۴]. قوانینی که از نظر دانش امروز، جبری، علّی، کمی و مادیاند و بیاستثنا و تخطی ناپدیر و خرقناشدنی انگاشته میشوند[۱۵]. نمونه برجسته آن معجزات انبیا و کرامات اولیا و مقدسان و نمونه دیگر استعداد شگرفی است که بعضی کسان دارند و با همت بستن، شیئی را از فاصله دور جابهجا میکنند یا میلهای را میخمانند یا اندیشهخوانی میکنند، دورآگاهی دارند یا بدون دخالت عادی حواس از اموری اطلاع دارند یا خبری میدهند که بدون دخالت حواس نمی توان از آن امور اطلاع داشت. دعاها و شفایابیهای معجزهآسا هم از امور خارق عادت است. نیز نماز یا دعای باران که روایت مستجاب شدن آن در فرهنگ اسلامی به تواتر بازگو شده است. همچنین است بر آتش و آب رفتن و نسوختن و غرق نشدن[۱۶]. افراد عادی هم در زندگی خود بارها با حدس صائب و به دل براتشدن یک رویداد پیش از رخدادن آن برخوردهاند و برمیخورند. رؤیای صادقه یعنی خوابی که درست درمیآید برای بسیاری کسان رخ داده و همچنان نیز رخ میدهد.[۱۷]
به هر روی با این سخنان روشن شد که امر خارق عادت کاری است فراگیر که کرامت، موردی از آن است و هر خارق عادتی را نمیتوان کرامت دانست. کرامت، پدیدهای است که از ناصالح روا نیست و حتی در حوزه واژهشناسی نیز ناگزیر از حسن فعلی در عمل و حسن فاعلی در ایمانیم. سید میر شریف در «کتاب التعریفات» خود، کرامت را اینگونه تعریف نموده که: کرامت، آشکار شدن کار خارق عادت از سوی شخصی است که مدعی نبوت نیست، پس آن خارق عادتی که همراه با ایمان و عمل صالح نباشد استدراج است و آنچه از این گونه امور به همراه ادعای پیامبری است را معجزه گویند.[۱۸]
کرامت از انواع خارق عادت است. خارق عادت چیزی است که خلاف سنت و نظم طبیعت صورت گیرد. خوارق به شش گونه تقسیم می شوند. این امور یا از مؤمن صادر میشود یا از کافر.
الف. اگر از مومن سر زند و به کمال عرفان مقرون نباشد به آن معونت میگویند.
ب. و چنانچه به کمال عرفان مقرون و با ادعای پیامبری همراه باشد معجزه نام دارد.
ج. اما اگر با دعوی نبوت همراه نباشد یا از شخص نبیّ پیش از ادعای نبوت سر زده است از آن به ارهاص تعبیر میشود.
د. و یا از جز نبی ظاهر میشود که در این صورت کرامت است.
ه. اما آنچه که از کافر به ظهور میرسد اگر موافق ادعای او باشد استدراج.
و. و اگر مخالف ادعای او باشد اهانت نامیده میشود.[۱۹]
از میان مشایخ پسینی، شیخ احمد جام در«انیس التائبین»، کرامت را بر پنج گونه: کرامات فضلی،
کرامات کسبی، کرامات غرور، کرامات مکافات و کرامات حقیقی تقسیم کرده است. کرامات غرور را مایه خسران و گمراهی میشمرد اما چهار نوع دیگر را میستاید[۲۰].
این مطلب، سخنی است که بیشتر تصوفنویسان و عرفاننگاران پیشین و پسین بیاشاره، از آن نگذشتهاند و به گسست آن دو، انگشت نشانه گرفتهاند.
کلاباذی در کتاب پر سود خود، «التعرف» باب بلندی را به کرامات اولیا اختصاص داده، کرامات را داخل در معجزات میداند و آن را تاییدی برای پیامبر و اظهار دعوت ایشان و الزام بر حجت و تصدیق بر مدعای نبیّ شناخته است.[۲۱] قشیری صوفی تصوفنویس سده پنجم نیز گفتارهایی چند در فرق میان کرامت و معجزه ارائه میکند.وی بر این است که همه یا بیشتر شرایط معجزات، در کرامات نیز یافت میشود. او همه یا بیشتر شرایط معجزات به جز همین شرط یادشده، در کرامات یافت میشود[۲۲]. هجویری همدوره و همکیش قشیری نیز با لحنی خاص، به این مسئله پرداخته است.[۲۳] سرّاج، دیگر عرفاننویس عارف، بخش دوازدهم کتاب «اللمع» را در باب کرامت با حکایت و سخنان لطیف و نغزی، تفاوت اولیا و انبیا و معجزه و کرامت را به نوشته آورده است.[۲۴]
اما کوتاهسخن اینکه، دستآورد جستوجو در جداسازی کرامت از معجزه «Miracle of a prophet[25]» در متون عرفانی یادشده را میتوان در ۱۳ سخن، به چینش درآورد:
یکم. ادعای نبوت و تحدی در اعجاز و نبود آن ادعا در کرامت.
دوم. معجزات به انبیا اختصاص دارند و کرامات مختص به اولیا.[۲۶]
سوم. سرّ معجزه، آشکار بودن آن است اما کرامت باید که پنهان باشد.
چهارم. رهآورد معجزه برای مردم است و کرامت، سودش تنها برای دارندهی کرامت است.
پنجم. معجزهگر، یقین به معجزه بودن کارش دارد اما ولی، نمی داند که کارش کرامت است یا استدراج.[۲۷]
ششم. صاحب معجزه مجاز است که در دایرهی شرع تصرف میکند و در نفی و اثبات آن سخن میکند و انجام میدهد چرا که حکم و فرمان خداوند در دست اوست اما دارندهی کرامت در جریان این کار، به جز تسلیم و قبول احکام، چیزی ندارد چون که به هیچوجه، کرامت او با حکم شرع پیامبر، ناسازگاریای ندارد.[۲۸]
هفتم. انبیا پیش از آوردن معجزه، به آن آگاهی میدهند اما ولیّ این گونه نیست.
هشتم. آورنده معجزه عصمت دارد و بیم فتنه و شرک در او راه ندارد اما انجام دهنده کرامت، بیم زوال ایمان دارد.
نهم. کرامات ولیّ، اجابت دعا و تاثیر کرامت وی، همهگی، حال او و قوت او بر آن فعل و کفایت مؤونت است اما معجزات پیامبران، آوردن چیزی از نبود به وجود و برگرداندن و قلب اعیان است.[۲۹]
دهم. پیامبران باید این معجزات را برای مردم آشکار کنند و آنها را دلیل دعوت خویش سازند و هر گاه آنها را کتمان کنند از فرمان حق سرباز زدهاند اما اولیا، فرمان دارند که کرامات خود را از مردم کتمان کنند و اگر پارهای را برای جاه طلبی در میان مردم ظاهر کنند حکم خدا را نادیده گرفتهاند و معصیت کردهاند.
یازدهم. پیامبران با معجزات بر مشرکان دلیل میآوردند و خاموششان میسازند و دلهای سیاه آنان را که به خدای ایمان ندارند نرم میسازند اما اولیا کرامات را برای اطمینان دل خویش دارند و از پنهان
سازی و آشکاری آن بیمی به دل راه نمیدهند.[۳۰]
دوازدهم. کرامت محدود به زمان زندگی نیست بنابراین پس از مرگ او نیز شدنی است اما معجزه پیامبر اختصاص به زمان زندگی ایشان در دنیا دارد و پس از مردن بریده میشود.[۳۱]
و سیزدهم اینکه: معجزه از حد طاقت بشر بیرون است اما کرامت خارج از توان بشر نیست هر چند عجیب و خارق عادت به نظر آید. چرا که خرق عادتها گونهها دارند.
اما مهمترین نکته در مورد فرق دوتای نخست، یعنی کرامت و معجزه، عبارت ازهمراهی ادعای نبوت و تحدی در اعجاز و نبود آن در کرامت است. اعجاز و کرامت ماهیتی مشترک دارند و هر دو خارق عادت طبیعت – با توجه به دیدگاهها و رویکردهای گوناگون در تفسیر اعجاز- به شمار میآیند. فاعل هر دو، با استمداد از نیروی قدسی، دست به اعجاز و کرامت میزند.
البته با توجه به دلیل منکران کرامت میتوان نکتهای ارزشمند بهدست آورد. نخستْدلیلِ منکران کرامت این است که میگویند با اثبات کرامت، ابطال نبوت را رقم زدهاید چونکه کاری که جز پیغمبر بتواند انجام دهد باعث میشود که معجز بودن معجزه یعنی بهعجز درآوردن دیگران، از آوردن آن، را باطل کرده باشیم و با این سخن ادعای نبوت زیر سوال خواهد رفت پس نمیتوان برای جز پیامبر، انجام خارق عادت به نام کرامت در نظر گرفت.
و اما نکته این است که از نظر ماهیت، حقیقت و جوهر، کرامت ولیّ با معجزه نبیّ گسستی ندارد. از همین روست که کلاباذی چنین میگوید که: هر کس کرامت را روا نداند خداوند را در اثبات پیامبر خود به جز معجزه، ناتوان دانسته است[۳۲] و البته این، گناهی نابخشودنی است. بنابراین، جواز کرامت در دوران پیامبر و غیر عصر ایشان یکی است[۳۳] و شدنی است که ولیّای از اولیای خدا پیش یا پس از پیامبران کرامتی بیاورد.
[۱]. فرج اله خداپرستی، فرهنگ معارف، انگلیسی فارسی. تهران، فرهنگ معاصر، اول، ۱۳۸۵، ص۲۸۸، فرهنگ اصطلاحات عرفان اسلامی، ص۲۱۰٫
[۲]. همان.
[۳]. جوهرى، اسماعیل بن حماد، الصحاح- تاج اللغه و صحاح العربیه، محقق، مصحح: احمد عبد الغفور عطار، لبنان، بیروت، دار العلم للملایین، اول، ۱۴۱۰ ق، ج ۵، ص۱۹ و الرازی، محمد بن ابی بکر عبد القادر. مختار الصحاح، عنی بترتیبه محمود خاطر، بیروت، دارالفکر، ۱۴۲۵- ۱۴۲۶ه، ۲۰۰۵ م، ص۴۶۹٫
[۴]. الفیروزآبادی، محمد بن یعقوب بن سراج، القاموس المحیط، الجزء الرابع، تحقیق: محمود مسعود احمد، لبنان، بیروت، صیدا، المکتبه العصریه، ۱۴۳۰ق، ۲۰۰۹م، ص۱۳۳۵ – ۱۳۳۶٫
[۵]. الخوری الشرتونی اللبنانی، سعید، أقرب الموارد فی فصح العربیه و الشوارد، ج ۴، قم، دارالاسوه للطباعه و النشر، ۱۳۷۴ش. ۱۴۱۶ق، ص۵۴۲ – ۵۴۴٫
[۶]. معین، محمد، فرهنگ فارسی، گروه پژوهش و واژهنامه نویسی کتاب پارسه، تهران، کتاب پارسه، چاپ اول، ۱۳۸۷، ص۵۴۳٫
[۷]. در این زمینه ر. ک به: جعفری محمدتقی. عرفان اسلامی، تهران، موسسهی تدوین و نشر آثار علامه جعفری، هفتم، بهار، ۱۳۸۷، ص۱۲۱٫
[۸]. إسراء: ۷۰، حجرات: ۱۳
[۹]. غنی، قاسم، بحث در آثار و افکار و احوال حافظ، تهران، زوار، ۱۳۸۶، ج۲، ص۲۳۳٫
[۱۰]. سهراب پور، همت، بعد چهارم یا احساس عرفانی، بوستان کتاب، قم، ۱۳۸۲، دوم، ص۴۷٫
[۱۱]. ولایت تشریعی و تکوینی از دیدگاه علم و فلسفه، ص۹ – ۱۲٫
[۱۲]. شهبازی، ایرج، سبع هشتم، قصه های کرامت در متون عرفانی منثور تا قرن هفتم همراه با طرحی برای طبقه بندی قصه ای کرامت، علی اصغر ارجی. قزوین، سایه گستر، اول، ۱۳۸۷، ص۹ و ۱۰٫
[۱۳]. شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه ۴، تعلیق و فهرست: صبحی صالح، تحقیق: فارس تبریزیان، قم، دارالهجره، ۱۴۲۷ ق، ص۴۲٫
[۱۴]. خرمشاهی، بهاء الدین، جهان غیب و غیب جهان، سه مقاله در علم کلام جدید، اول، کیهان، تهران، ۱۳۶۵، ص۱۱٫
[۱۵]. همو، ص۴۵٫
[۱۶]. همو، ص۱۱٫
[۱۷]. همو، ص۱۲٫
[۱۸]. الجرجانی، السید الشریف علی بن محمد، کتاب التعریفات، لبنان، بیروت، دارالاحیاء التراث العربی، الطبعه الاولی، مؤسسه التاریخ العربی، ۱۴۲۴ه ق، ۲۰۰۳م، ص۱۵۰٫
[۱۹]. یوسفپور، محمدکاظم، نقد صوفی، تهران، روزنه، اول، ۱۳۸۰، ص۲۲۰٫
[۲۰]. همو، ص۲۲۳٫
[۲۱]. کلاباذی، ابوبکرمحمد، التعرف لمذهب اهل التصوف، تهران، اساطیر، اول، ۱۳۷۱، ص۷۱ – ۷۳٫
[۲۲]. القشیری، ابوالقاسم، الرساله القشیریه، قم، بیدار، ۱۳۷۴، ص۴۸۵-۴۵۶٫
.[۲۳] الهجویری، ابوالحسن علی بن عثمان، کشف المحجوب، تصحیح: ژوکوفسکی، تهران، طهوری، دهم، ۱۳۸۷، ص۲۷۶ـ۲۷۸٫
[۲۴]. سراج طوسی، ابونصر، اللمع فی التصوف، تصحیح: رینولد آلن نیکلسون، ترجمه: مهدی مجتبی، تهران، اساطیر، دوم، ۱۳۸۸، ص۳۴۹٫
[۲۵]. گروهی از پژوهشگران دفتر پژوهش سهروردی، فرهنگ اصطلاحات عرفان اسلامی، فارسی انگلیسی، انگلیسی فارسی، مقدمه و اصلاحات: سید حسین نصر، تهران، دفتر پژوهش و نشر سهروردی، ۱۳۸۸، ص۳۱۲٫
[۲۶]. التعرف لمذهب اهل التصوف، همان، نیز کشف المحجوب، همان.
[۲۷]. این سخن در گسستنهی میان معجزه و کرامت نیازمند یک افزودنی است تا نادرست نباشد و آن اینکه: در جایی ولیِّ صاحب کرامت نمیداند که کار خارق عادتش کرامت است یا استدراج که معصوم نباشد اما اگر آن ولیّ خدا یکی از معصومان «علیهم السلام» باشد هرگز دچار گمان به استدراج نخواهد شد و البته این سخن را در مورد فرق پیامبر و امام با ولیّ غیرمعصومی که نبی یا امام نیست هم باید زد چرا که پیامبر و امام که هر دو از نعمت عصمت برخوردارند زمانی که به پیامبری و امامت بار مییابند خداوند آنان را بدین سمت خطیر و بزرگ و پر ارج آگاهی میدهد و بهیقین خواهند دانست که هرچه میکنند همان است که خداوند اراده فرموده است، البته در فضای دعا و مناجات با محبوب خویش شدنی است که از شرّ استدراج به خداوند پناه ببرند بهمانند سخن امام زین العابدین «علیه السلام» در دعای ابو حمزه ثمالی که به پیشگاه مدعو عالم درخواست مبتلا نشدن به استدراج را میکند ناگفته نماند که نگارنده در این پانوشت از استاد برجسته و گرانقدر خویش حضرت حجت الاسلام والمسلمین استاد حسن رمضانی در درس فصوص الحکم، وامدار است. نیز ر. ک به: فخرالدین رازى، ابوعبدالله محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، بیروت، دار احیاء التراث العربى، سوم، ۱۴۲۰ ق، ج۲۱، ص۴۴۰ و ۴۴۱ : ولیّ، نمیداند که ولیّ است از این رو نمی داند که کارش کرامت است.
[۲۸]. کشف المحجوب، همان.
[۲۹]. التعرف لمذهب اهل التصوف، همان.
[۳۰]. اللمع فی التصوف، همان.
[۳۱]. دحلان، احمد بن زینی، الدرر السنیه فی الرد علی الوهابیه، ترکیه، استانبول، وقف الاخلاص، ۱۴۱۳ق، ۱۳۷۱ش، ۱۹۹۳م، ص۴٫
[۳۲]. التعرف لمذهب اهل التصوف، ص۷۲٫
[۳۳]. همان.
تمامی فایل های پیشینه تحقیق و پرسشنامه و مقالات مربوطه به صورت فایل دنلودی می باشند و شما به محض پرداخت آنلاین مبلغ همان لحظه قادر به دریافت فایل خواهید بود. این عملیات کاملاً خودکار بوده و توسط سیستم انجام می پذیرد. جهت پرداخت مبلغ شما به درگاه پرداخت یکی از بانک ها منتقل خواهید شد، برای پرداخت آنلاین از درگاه بانک این بانک ها، حتماً نیاز نیست که شما شماره کارت همان بانک را داشته باشید و بلکه شما میتوانید از طریق همه کارت های عضو شبکه بانکی، مبلغ را پرداخت نمایید.
ارسال نظر