295 views
پیشینه تحقیق رویکردهای مختلفی در مطالعه زندگی روزمره و بدن زنانه دارای ۶۶ صفحه می باشد فایل پیشینه تحقیق به صورت ورد word و قابل ویرایش می باشد. بلافاصله بعد از پرداخت و خرید لینک دنلود فایل نمایش داده می شود و قادر خواهید بود آن را دانلود و دریافت نمایید . ضمناً لینک دانلود فایل همان لحظه به آدرس ایمیل ثبت شده شما ارسال می گردد.
زندگی روزمره ۴
مقاومت و زندگی روزمره ۱۴
بدن و زندگی روزمره ۲۹
جمعبندی ۶۰
منابع ۶۴
لاجوردی، هاله (۱۳۸۲) بازنمایی زندگی روزمره در سینما، رساله دکتری، دانشکده علوم اجتماعی، دانشگاه تهران
لاجوردی، هاله (۱۳۸۴)، نظریههای زندگی روزمره، مجله نامه علوم اجتماعی، شماره ۲۶٫
گاردینر، مایکل (۱۳۸۱)، تخیل معمولی باختین، ترجمه یوسف اباذری، فصلنامه فلسفی، ادبی، فرهنگی ارغنون، شماره ۲۰٫
استریناتی، دومینیک (۱۳۸۰)، مقدمهای بر نظریههای فرهنگ عامه، ترجمه ثریا پاک نظر، تهران: گام نو.
فوکو، میشل (۱۳۷۸ الف). مراقبت و تنبیه: تولد زندان (ترجمه نیکو سرخوش و افشین جهاندیده). تهران: نشر نی.
فوکو، میشل (۱۳۷۸ ب). نظم گفتار (ترجمه باقر پرهام). تهران: آگاه.
فوکو، میشل (۱۳۸۳ الف). تاریخ جنون (ترجمه فاطمه ولیانی). تهران: انتشارات هرمس.
فوکو، میشل (۱۳۸۳ ب). اراده به دانستن (ترجمه نیکو سرخوش و افشین جهاندیده). تهران: نشر نی.
رضائی، محمد (۱۳۸۴) بازتولید سلطه از طریق گفتمان مدرسه، رساله دکتری، دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران.
ریتزر، جورج (۱۳۷۹) نظریه جامعهشناسی در دوران معاصر (ترجمه محسن ثلاثی). تهران: انتشارات علمی.
فیسک، جان (۱۳۸۱) فرهنگ و ایدئولوژی، ترجمه مژگان برومند، فصلنامه فلسفی، ادبی، فرهنگی ارغنون، شماره ۲۰٫
ایگلتون، تری (۱۳۸۱)، درآمدی بر ایدئولوژی، ترجمه اکبر معصوم بیگی، مؤسسه انتشارات آگاه.
بارت، رولان (۱۳۸۲)، لذت متن، ترجمه پیام یزدانجو، نشر مرکز.
بشیریه، حسین (۱۳۷۹) نظریههای فرهنگ در قرن بیستم، تهران: مؤسسه فرهنگی آینده پویان تهران.
پین، مایکل (۱۳۷۹). بارت، فوکو، آلتوسر، ترجمه پیام یزدانجو. تهران، نشر مرکز.
تودوروف، تزوتان (۱۳۷۷)، منطق گفتگویی میخائیل باختین، ترجمه داریوش کریمی، نشر مرکز.
توسلی، غلامعباس (۱۳۷۹)، نظریههای جامعهشناسی، تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت).
حقیقی، شاهرخ (۱۳۷۹). گذار از مدرنیته؟ نیچه، فوکو، لیوتار، دریدا. تهران: آگاه.
دریفوس، هیوبرت و رابینو، پل (۱۳۷۹). میشل فوکو: فراسوی ساختارگرایی و هرمنوتیک (ترجمه: حسین بشیریه). تهران: نشر نی.
رفیعپور، فرامرز (۱۳۸۲) تکنیکهای خاص تحقیق در علوم اجتماعی، تهران: شرکت سهامیانتشار.
صحبت کردن در باب زندگی روزمره و امر روزمره کاری بس دشوار است، چراکه این مفهوم به لحظات زندگی ما بسیار نزدیک است و نیز تمامی مفهومپردازیها و تعاریف و روایتهای ما از بستر زندگی روزمره نشأت گرفته است، لذا از ارائه شرح و تعریفی برای خود این مفهوم درمیمانیم. همچنین پرداختن به مفهوم زندگی روزمره، پرداختن به مفهومی است که خصیصههای محوری آن آشکارا فاقد روشمندی هستند و در برابر کاربست مقولات عقلانی مقاومت میکنند. در زبان انگلیسی واژگان مترادف زیادی برای امر روزمره و زندگی روزمره وجود دارند و به نظر هایمور[۱] (۲۰۰۲: ۱)، همانطور که از چرخش مفهوم زندگی روزمره در ادبیات غربی و موارد متعدد کلمات مترادف آن برمیآید، یکی از مشکلاتی که بلادرنگ در برخورد با این مفهوم با آن مواجه میشویم، ابهام ذاتی مستتر در آن است.
اما قبل از بحث درباره مجموعه واژگان مترادف زندگی روزمره، شاید بتوان برای پیدا کردن ریشههای تاریخی این بحث، با کمک گرفتن از استدلال هلر[۲]، به تقابلی که افلاطون بین دو مفهوم دُکسا و اپیستمه (یا همان تقابل میان امر روزمره و امر متضاد آن) مطرح میکند، اشاره کنیم. از نظر افلاطون، دکسا همان نقطه نظر کلی است که در برنامههای یکنواخت روزانه ریشه دارد و اپیستمه، دانش علمیای است که هدف ارائه حقایق دیرپاتر را در سر دارد. بنابراین به نظر میرسد که از نظر افلاطون تفکر روزمره، ناهمگن و ترکیبی است؛ درحالی که تفکر علمی و فلسفی و سایر شیوههای صوری شده تفکر بیشتر نظاممند و تأملی است (به نقل از فدرستون[۳]، ۱۳۸۰: ۱۶۱).
همچنین اگر بخواهیم برای مطرح شدن بحثهای مرتبط زندگی روزمره در جامعهشناسی، به تاریخی اشاره کنیم، توجه به بحث مگان موریس[۴] (۱۹۹۰: ۳۵ و ۴۰٫ به نقل از موران، ۲۰۰۵: ۱۲) از تاریخ کلمه Banality خالی از لطف نیست. همانطوری که وی مینویسد: تاریخ این واژه، ملالت[۵]، بهطورخاص نشاندهنده عدمانسجام ایدهآلهای قدیمی در باب مردم عادی، مکانهای عمومی و فرهنگ عامه است. این واژه تا اواخر قرن هجدهم مصطلح نبود و قبل از آن به خدمات اجباری به فئودالها اطلاق میشد نه به کارها و عادات روزانه. هنگامی که این واژه وارد مطالعات فرهنگی شد، به عنوان راهی برای مقاومت کردن در برابر رویدادهای تاریخی و داوریهای ارزشی سلسلهمراتبی به کار رفت.
ادامه این ایدههای نظری (یعنی تقسیم معرفت به معرفت روزمره و معرفت علمی یا تقسیم امور جهان به پیشپاافتاده و حائزاهمیت) را در اندیشه غربی در فلسفه سوژه دکارت میتوان دید. دکارت با مطرح کردن ایده سوژه شناسا، درواقع گویی از مکان امن معرفت شناسانهای به جهان همچون عینی در خور دست کاری مینگرد. نوع نگاه دکارتی به جهان موجب برخاستن قیامهای متعددی در نیمه دوم قرن بیستم برعلیه دوگرایی متافیزیک غربی و ارزش گذاریهای مضمر در آن میشود (لاجوردی، ۱۳۸۴: ۱۲۴).
از جمله اقداماتی که در برابر تفکر دکارتی انجام شد، بررسیهای مردمشناختیای بود که در آنها مردم عادی؛ افرادی مطلع فرض میشدند و منتقدین تنها درحد مترجمان آنها لحاظ میشدند. بدینترتیب مطالعات فرهنگی اسطوره تغییرشکل امر پیشپاافتاده را تحقق بخشید و تمایز نخبهگرایانه میان فرهنگ رسمی و فرهنگ بومی را به چالش کشید. در مطالعات فرهنگی، معمولاً امر پیشپاافتاده به چیز دیگری تبدیل میشود که جذابیت دارد و توسط مقاومت فرودستان و خلاقیت نشانهشناختی آنان معنادار میشود.
در فاصله آغاز تا پایان قرن بیستم، تغییرات زیادی در نگاه مطالعات فرهنگی نسبت به زندگی روزمره حاصل شد که گاهی آن را در کانون توجه خود قرار میداد و گاهی نیز از حوزه مطالعه خویش خارج میکرد. دلایل این امر را بدون شک میتوان به شکلی پیچیده مرتبط با زندگی فرهنگی هر دورانی دانست: به عنوان مثال میبینیم که در لحظات قدرت گرفتن نقدهای اجتماعی و فرهنگی، مانند می ۱۹۶۸، تبوتاب بحث از زندگی روزمره به شدت فروکش میکند و در لحظهای دیگر ارادهای عمومی برای رهاسازی زندگی روزمره از دست همنوایی و یکنواختی عصر مدرن شکل میگیرد که بدین بحث جانی تازه میبخشد (هایمور، ۲۰۰۲: ۱۷۴).
اولین کارهای انجام شده توسط مطالعات فرهنگی، خود نیز بر تمایز میان امر روزمره و امر متعالی صحه مینهادند و تمایزاتی را بین مناسک باارزش و کارهای یکنواخت کسلکننده و نیز بین فرهنگ عامه خوب و بد قائل میشدند. همانطوری که بن هایمور (۲۰۰۳: ۳- ۲) اشاره میکند، این مسأله تا امروز نیز به عنوان نکتهای مشکلساز در مطالعات فرهنگی معاصر که سرمایهگذاریای اساسی را درباره سیاستهای هویت، تفاوت و دیگریسازی انجام داده؛ به جای مانده است (موران[۶]، ۲۰۰۵: ۱۲).
اما طبیعت آشکارا جهانی و عادی فرهنگ زندگی روزمره آن را به مثابه زمینه قدرتمندی برای همان چیزی درآورد که آنتونیو گرامشی آن را «فلسفه خودانگیخته» (۱۹۷۱) مینامید و شامل اشکالی از دانش است که توسط این فضیلت که به سختی در دل بسترهای اجتماعی خاص جا دارند؛ روابط ارتجاعی قدرت را از نگاه پنهان میدارند. در این بستر است که «امر روزمره» به صورت فضایی درمیآید که در آن عملکردها و بازنماییها به شکل پیچیدهای با هم مرتبط میشوند و واقعیت زیسته روزمره با کلیشهها، اسطورهها، ایدههای قالبی و نقلقولهای بدون منبع درهم میآمیزد (موران، ۲۰۰۵: ۱۳- ۱۲). این خصلت زندگی روزمره، یعنی درهمتنیده بودن آن با روابط قدرت، موجب آن میشود که عرصه مهم و قابلتوجهی برای مطالعات فرهنگی باقی بماند.
همچنین امر روزمره، نوعی تجربه فرهنگی از مدرنیته است که هرگز همارز آرزوهای سرمایهداری برای ایجاد یک جامعه همگن نیست و به این دلیل زندگی روزمره را قلمرو بقا و احیای فرهنگی میدانند که به شکلدهی مجدد سنتهای خاص تحتلوای مفهوم مدرن میپردازد … اگر مدرنیته را حاصل ماشین جاهطلب سرمایهداری که در آرزوی جاانداختن رژیمهای تولید و مصرف در همه جای جهان است، بدانیم؛ امر روزمره حداقل میزان ممکن در یکپارچهسازی زمان حال و معنابخشی به تجارب زیسته و بازتولید آن را انجام میدهد و درواقع، اگرچه با تقاضاهای همگنکننده مواجه میشود، اما این تقاضاها را به واسطه گذشتهای برآورده میکند که گاهی رابطهای سخت و دراغلب موارد متخاصم نسبت به زمان حال دارد (هایمور، ۲۰۰۲: ۱۷۷- ۱۷۶). بنابراین زندگی روزمره صرفاً هم محل پذیرش روابط قدرت نبوده و گاهی با مکانیسمهای خود به مبارزه و تقابل با آن برخاسته است.
اما سیاستهای زندگی روزمره، همان سیاستهای فرهنگ عامه است. بدین معنا که این سیاستها در سطوح خرد عمل میکنند و نه سطوح کلان و نیز سیاستهایی تدریجی هستند و نه رادیکال. این خصایص به ویژگی دادوستدی و گفتگویی روابط نابرابر قدرت در ساختارهایی مانند خانواده، محیط کار و محیطهای آموزشی مانند کلاس درس مربوط میشود. همچنین تدریجی بودن این سیاستها ناشی از توزیع مجدد قدرت از خلال فرآیندهای بیقدرتسازی است. این سیاستها میکوشند تا فضایی را برای این قدرتها باز کنند (فیسک[۷]، ۱۹۹۸: ۵۶).
علاوه بر درهمتنیدگی روابط قدرت و زندگی روزمره میتوان به خصوصیات دیگری از آن نیز اشاره نمود. به نظر هایمور (۲۰۰۲: ۵- ۴) زندگی روزمره ترکیبی از ملالت تکرار، رازآلودگی و عقلانیت است که نقش مرکزی در شکل دادن به آن دارند. به عنوان مثال، ملالت ما را متوجه تجارب زمانمند ویژهای میکند که به نظر میرسد از الگوها و انتظامهای زندگی شغلی مدرن ناشی شده باشند. از تهی شدن زمان در کارخانه مدرن تا دیوانسالارانه کردن همهجانبه مدیریت، از عملکردهای اتمیزه کاری در ادارات تا صنعتی شدن خانه؛ به نظر میرسد که همه ابعاد جهان مدرن توسط خصوصیت تکراری بودن عادات آن در سیستمها و تکنیکهای قاعدهمند مشخص میشود. همچنین ویژگی مدرنیته غربی، رمزآلود بودن آن است. توسط رمز و رازی که روایتهای ناخودآگاهانه و قرون وسطایی آشکار میکنند، یا فرهنگهای غریبه مردمان دیگر (مثل دیگری بودن فقرا برای بوژوازی غربی، بیگانگی بومیان بهطورکلی برای غرب و …)، این رازآلودگی حالتی روزمره پیدا میکند. کابوسهای فرویدی[۸] به وقایع روزانه بدل میشوند. مردمشناسی عامیانه فعالیتهای روزانه دیگر فرهنگها را هم عجیب و هم تحت تسلط نشان میدهد. عقلانیت یا سومین واژه در این ترکیب، دو بعد دیگر را به هم متصل میکند، این اتصال مانند قرار دادن آن دو عنصر در یک چارچوب نبوده و بلکه عقلانیت بسان موتوری عمل میکند که دو نیروی دیگر را فعال میکند … عقلانیت پادزهر اسطوره و مناسک نیست، بلکه خود اسطورهها و مناسک جدیدی را زیر پرچم مفاهیم «درست و نادرست» گرد میآورد.
فدرستون (۱۳۸۰: ۱۶۱- ۱۶۰) نیز در بحث خود از زندگی قهرمانی و زندگی روزمره، ضمن برشمردن تفاوتهای این دو نوع زندگی به پنج ویژگی که معمولاً ملازم زندگی روزمره هستند، اشاره کرده و به نحوی بحث فوق را خلاصه میکند. به نظر وی، در زندگی روزمره:
نخست؛ تأکیدی وجود دارد بر آنچه روزمره اتفاق میافتد، یعنی برنامههای یکنواخت و تجارب تکرارشونده بدیهی انگاشته شده و باورها و اعمال، جهان معمولی پیش پاافتاده که وقایع بزرگ و امور خارق العاده در آن هیچ تأثیری ندارند. دوم؛ امر روزمره به مثابه سیطره بازتولید و نگهداری و منطقهای ماقبلنهادی درنظر گرفته میشود که در آن فعالیتهایی اصلی انجام میگیرد که نگهدارنده جهانهای دیگر است، فعالیتهایی که وسیعاً به دست زنان انجام میگیرد. سوم؛ تأکیدی وجود دارد بر زمان حال که مهیاگر معنای غیرتأملی از غوطهور شدن در آنیت تجارب و فعالیتهای جاری است. چهارم؛ توجهی وجود دارد به معنای ظاهری غیرفردی مجالست با یکدیگر در فعالیتهای مشترک خودانگیخته بیرونی یا در شکافهای قلمروهای نهادی، تأکیدی بر شهوترانی مشترک در مجالست با یکدیگر در معاشرتهای سبکسرانه و بازیگوشانه. پنجم؛ تأکیدی وجود دارد بر دانش ناهمگن، همهمه بیقاعده زبانهای بسیار، صحبت و جهان جادویی صداها را ارج بیشتری نسبت به یکنواختی نوشتار قائل شدن.
مطالعات فرهنگی را از زاویهای علم بررسی نحوه پیدایش و اشاعه معانی در جوامع صنعتی دانستهاند (فیسک، ۱۳۸۱: ۱۱۷) که برای بررسی زندگی روزمره در اشکال پیشپاافتاده و کمتر مورد توجه قرار گرفته آن به وجود آمده و یکی از اهداف کلیدی این نوع مطالعات، توسعه پروژههای میانرشتهای است که عملکردهای زندگی روزمره را نمایش میدهند. رشد مطالعات فرهنگی به مثابه رشتهای دانشگاهی موجب میشود تا با داشتن نگرشهای خستهکننده و پیشپاافتاده نسبت به امور روزمرهای مانند ایستادن در صف اتوبوس به مقابله برخیزیم. واژه روزمره، هم در کاربرد عام و هم در کاربرد دانشگاهی آن ناظر بر دامنهای وسیع از عملکردهایی است که توسط مردمان عادی انجام میشوند … همانطوری که جان هارتلی میگوید: مطالعات فرهنگی، امر روزمره را در رابطه با علایق خود مانند برساخت سیاسی/ اجتماعیِ هویت و معنا درک میکند و لذا آن را بهمثابه علامت بیماریهای اجتماعیای مانند مشاجره، ایدئولوژی، ستم و ساختارهای قدرت میبیند.
[۱] . Highmore
[۲] . Heller
[۳] . Featherstone
[۴] . Morris
[۵] . من این واژه را برای ترجمه کلمه banality به کار برده ام که همچنین میتواند به کهنگی و پیشپاافتادگی نیز ترجمه شود.
[۶] . Moran
[۷] . Fiske
[۸] . Freudian
[۹] . Practice of Everyday Life
تمامی فایل های پیشینه تحقیق و پرسشنامه و مقالات مربوطه به صورت فایل دنلودی می باشند و شما به محض پرداخت آنلاین مبلغ همان لحظه قادر به دریافت فایل خواهید بود. این عملیات کاملاً خودکار بوده و توسط سیستم انجام می پذیرد. جهت پرداخت مبلغ شما به درگاه پرداخت یکی از بانک ها منتقل خواهید شد، برای پرداخت آنلاین از درگاه بانک این بانک ها، حتماً نیاز نیست که شما شماره کارت همان بانک را داشته باشید و بلکه شما میتوانید از طریق همه کارت های عضو شبکه بانکی، مبلغ را پرداخت نمایید.
ارسال نظر