تحقیق تبیین طبایع اربعه از دیدگاه روایات و حکماء اسلامی

پیشینه تحقیق و پایان نامه و پروژه دانشجویی

پیشینه تحقیق تبیین طبایع اربعه از دیدگاه روایات و حکماء اسلامی دارای ۸۷ صفحه می باشد فایل پیشینه تحقیق به صورت ورد  word و قابل ویرایش می باشد. بلافاصله بعد از پرداخت و خرید لینک دنلود فایل نمایش داده می شود و قادر خواهید بود  آن را دانلود و دریافت نمایید . ضمناً لینک دانلود فایل همان لحظه به آدرس ایمیل ثبت شده شما ارسال می گردد.

فهرست مطالب

فصل ۱ : تعاریف و مفاهیم    ۶
۱-۱- تعریف طبع    ۸
۱-۱-۱- طبع در لغت    ۸
۱-۱-۲- طبع در اصطلاح    ۸
فصل ۲ تبیین و اثبات طبایع اربعه از دیدگاه روایات    ۱۰
۲-۱- مقدمه بحث    ۱۱
۲-۲- بررسی روایی    ۱۵
۲-۲-۱- روایت اول: خصایص غلبه طبایع اربعه به فرموده امام موسی کاظم(ع)    ۱۵
۲-۲-۲- روایت دوم: غلبه طبایع منشاء عموم بیماریها    ۱۶
۲-۲-۳- روایت سوم: بنای جسم انسان بر طبایع چهارگانه    ۱۷
۲-۲-۴- روایت پنجم: خلقت طبایع اربعه در انسان در کتاب تورات    ۲۰
۲-۲-۵- روایت ششم: روایت امیرالمؤمنین (ع) در مورد اعتدال طبایع    ۲۲
۲-۲-۶- روایت هفتم: طبایع و خصوصیات ان در علل الشرایع صدوق(ره)    ۲۷
۲-۲-۷- روایت هشتم: طبایع اربعه در نهج البلاغه    ۲۹
۲-۲-۸- روایت نهم: چهارمعتدل کننده طبع و مزاج    ۳۶
۲-۲-۹- روایت دهم: طبایع چهارگانه جسم    ۳۶
۲-۲-۱۰- روایت یازدهم: مزاج وطبع پیغمبران (علیهماالسلام)    ۳۸
۲-۲-۱۱- روایت دوازدهم: روایت پیغمبر اسلام (ص) در مورد طبایع    ۳۹
۲-۲-۱۲- روایت سیزدهم: درمان غلبه طبایع    ۴۱
۲-۲-۱۳- روایت چهاردهم: درمان غلبه بلغم در روایت امیرالمؤنین(ع)    ۴۲
۲-۲-۱۴- روایت پانزدهم: درمان معنوی غلبه طبایع اربعه و حرز ابودجانه    ۴۳
۲-۳- نتیجه    ۴۴
فصل ۳ تبیین طبایع اربعه از دیدگاه حکماء اسلامی    ۴۶
۳-۱- مقدمه    ۴۷
۳-۲- نحوه تشکیل طبایع اربعه    ۵۲
۳-۳- تشریح اخلاط چهارگانه    ۵۳
۳-۳-۱- خون    ۵۳
۳-۳-۲- بلغم    ۵۴
۳-۳-۳- صفرا    ۵۵
۳-۳-۴- سوداء    ۵۶
۳-۴- علامات تشخیص طبع و مزاج    ۵۸
۳-۴-۱- لمس کردن    ۵۸
۳-۴-۲- تشخیص بوسیله گوشت و پیه    ۵۹
۳-۴-۳- معاینه مو نشانه‏هایى بدست مى‏دهد    ۵۹
۳-۴-۴- علائم رنگ پوست    ۶۱
۳-۴-۵- نتیجه‏گیرى از شکل اندامها    ۶۲
۳-۴-۶- نتیجه‏گیرى از تأثیرپذیرى اندام (سرعه انفعال الأعضاء )    ۶۲
۳-۴-۷- نتیجه‏گیرى از خواب و بیدارى    ۶۴
۳-۴-۸- نتیجه‏گیرى از کنش‏ها(دلائل الأفعال‏)    ۶۴
۳-۴-۹- نتیجه‏گیرى از مواد زائد    ۶۵
۳-۴-۱۰- نتیجه‏گیرى از کنش و واکنش قواى نفسانى    ۶۵
۳-۵- علایم غلبه اخلاط و ظهور طبع خاص    ۶۶
۳-۵-۱- غلبه خون    ۶۶
۳-۵-۲- غلبه بلغم    ۶۶
۳-۵-۳- غلبه صفرا    ۶۷
۳-۵-۴- غلبه سوداء    ۶۷
۳-۶- طبع و مزاج حالات انسان در دورههای عمر خود    ۶۸
۳-۶-۱- سن از بچگی تا نوجوانی (طبع دموی)    ۶۸
۳-۶-۲- سن جوانی(طبع صفراوی)    ۶۸
۳-۶-۳- سن میانسالی(طبع سوداوی)    ۶۸
۳-۶-۴- سن پیری(طبع بلغمی)    ۶۸
۳-۷- معنی اعتدال در طبایع اربعه    ۶۹
۳-۸- معتدل حقیقی و غیر حقیقی    ۷۱
۳-۹- تقسیم عقلی مزاج ها    ۷۱
۳-۹-۱- مزاج معتدل    ۷۱
۳-۹-۲- مزاج نامعتدل    ۷۲
۳-۹-۳- نسبیت مفهوم اعتدال    ۷۳
۳-۱۰- اقسام معتدل فرضی طبی ( غیرحقیقی)    ۷۴
۳-۱۱- نشانه‏هاى اعتدال مزاج‏    ۷۷
۳-۱۲- نتیجه    ۷۸

 منابع

قرآن کریم

نهج البلاغه (للصبحی صالح). شریف الرضى، محمد بن حسین. ۱جلد. قم: هجرت، چاپ اول، ۱۴۱۴ ق.

ابن منظور، محمد بن مکرم. لسان العرب. ۱۵جلد، بیروت :دار الفکر للطباعه و النشر و التوزیع – دار صادر – چاپ سوم، ۱۴۱۴ق.

هروى، محمد بن یوسف. بحر الجواهر (معجم الطب الطبیعی).۱جلد. قم: جلال الدین . چاپ اول، ۱۳۸۷ ه.ش.

طریحی، فخر الدین بن محمد. مجمع البحرین. ۶جلد. تهران: مرتضوى . چاپ سوم، ۱۳۷۵ش.

عاملى نباطى، على من محمد بن على بن محمد بن یونس. الصراط المستقیم إلى مستحقی التقدیم. ۳جلد. نجف: المکتبه الحیدریه. چاپ اول، ۱۳۸۴ ق.

مفید، محمد بن محمد. تصحیح اعتقادات الإمامیه. ۱جلد.قم: کنگره شیخ مفید – ایران .چاپ دوم، ۱۴۱۴ق.

موسوى همدانى ، سید محمد باقر .ترجمه: تفسیر المیزان‏ قم: دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ى مدرسین حوزه علمیه قم .چاپ پنجم،۱۳۷۴ ش‏.

ابن سینا، حسین بن عبد الله . مترجم: شرفکندى، عبد الرحمن. قانون (ترجمه شرفکندى). ۸ جلد.تهران: سروش .چاپ دهم، ۱۳۸۹ ه.ش.

ـــــــــــــــــــــــــــ، الإشارا ت و التنبیهات‏.۱جلد. قم: نشر البلاغه‏ .چاپ اول،۱۳۷۵ ش.

ـــــــــــــــــــــــــــ، شارح: ابن رشد، محمد بن احمد. شرح ابن رشد لأرجوزه ابن سینا فی الطب. ۱جلد. دوحه: جامعه قطر .چاپ اول، ۱۴۱۵ ه.ق.

ــــــــــــــــــــــــ،. الشفاء (الطبیعیات). ۳جلد. قم: کتابخانه حضرت آیت الله العظمى مرعشى نجفى (ره). چاپ دوم، ۱۴۰۵ ه.ق.

مجلسی، محمد تقی، روضه المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه (ط – القدیمه). ۱۴جلد. قم: مؤسسه فرهنگى اسلامى کوشانبور. چاپ دوم، ۱۴۰۶ ق.

ــــــــــــــــــ، . لوامع صاحبقرانى.‏ ۸ جلد . قم: مؤسسه اسماعلیان‏.‏ چاپ دوم.

مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى. بحار الأنوارالجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار (ط – بیروت). ۱۱۱جلد.بیروت: دار إحیاء التراث العربی .چاپ: دوم، ۱۴۰۳ ق.

ــــــــــــــــــــــــــــــ، مرآه العقول فی شرح أخبار آل الرسول. ۲۶جلد. تهران: دار الکتب الإسلامیه . چاپ دوم، ۱۴۰۴ ق.

شمس اردکانى، محمد رضا. مرورى بر تاریخ و مبانى طب سنتى اسلام و ایران. ۱جلد. تهران: صهباى دانش . چاپ: اول،۱۳۸۹ ه.ش.

فصل ۱ : تعاریف و مفاهیم

 در فصل اول مفهوم طبایع اربعه توضیح داده می شود در این جا نیز توضیح مختصری پیرامون واژگان طبایع اربعه، اعتدال طبایع اربعه می­شود.

طبع: به معنای خلقت و طبیعتی که انسان براساس ان خلق شده است،[۱] در اصطلاح ارکان ( عناصر اربعه که همان آب و خاک و هوا و آتش می­باشد) در مقادیر مختلف و نسبت‏هاى نابرابر باهم ترکیب شوند، کیفیات جدیدى ایجاد مى‏کنند که همان مزاج‏ها هستند. عناصر جهت ایجاد بیشترین تماس با یکدیگر، به ذرات بسیار ریزى تقسیم مى‏شوند. هنگامى که این ذرات بر هم اثر کنند، کیفیتى تازه بوجود مى‏آید که سراسر ذرات عناصر را در بر مى‏گیرد. از آنجایى که عناصر داراى چهار کیفیت هستند (گرمى، سردى، خشکى و ترى)، پس مزاج جسم تازه تشکیل‏شده یا تجزیه ‏شده نیز ما حصل این چهار کیفیت است.[۲]

اعتدال طبایع اربعه: مفهوم اعتدال در مزاج، به معنای بهره‌وری هر موجود به مقتضای ظرفیت وجودی خود، از کیفیات (سردی ،گرمی،تری،خشکی) است در حالت اعتدال، همه کیفیات متضاد یعنی گرمی و سردی از یک سو و خشکی و تری از سوی دیگر، یکدیگر را خنثی می‌کنند و در جسم حاصل اثری از هیچ‌یک دیده نمی شود.[۳] پس مفهوم اعتدال طبع و مزاج در اصطلاح کیفیت بدن و یا اندامى است که در آن عناصر درهم آمیخته از لحاظ کم و زیادی، با چنان سهم عادلانه‏اى شرکت کرده باشند که مزاج نیازمند آن است.[۴]

۱-۱- تعریف طبع

۱-۱-۱- طبع در لغت

الطبایع جمع مکسر الطَّبِیعهُ می­باشد. یعنی خلقت و طبیعتی که انسان بر اساس آن خلق شده است.[۵] مرحوم طریحی در لغت نامه شیعی مجمع البحرین آورده که طبیعت، مزاج انسان است که از اخلاط (چهارگانه) ترکیب شده است.[۶]

در کتاب بحر الجواهر که یک لغت نامه طبی است، چنین آمده است که طبع حالتی است که انسان بران حالت سرشته و خلق شده است.[۷] و در فرهنگ لغت طبی، الماء به همین معنی اشاره شده و و افزوده شده است که لفظ طبیعت بر معانی متعددی اطلاق می­شود مثلاً گفته می­شود فلانی طبیعتش چنین است یعنی خلق و خوی او این گونه است. و از معانی دیگر طبع که در مورد موضوع ما کاربرد دارد مزاج است، به عنوان مثال گفته می­شود طبیعت استخوان سرد وخشک است یعنی مزاج آن سرد وخشک است.[۸] البته لازم به ذکر است که طبع در اصطلاح قرآنی به معنی ختم هم آمده که  معنی مورد نظر ما نمی­باشد. با توجه به مباحث ذکرشده معنی مورد نظر ما از طبع، همان مزاج می­باشد.

۱-۱-۲- طبع در اصطلاح

در اصطلاح، طبع و مزاج به یک معنی تعریف می­شود و آن ‏ عبارت از چنان کیفیتى است که از واکنش متقابل اجزاى ریز مواد متضاد بوجود مى‏آید. در این واکنش متقابل، بخش زیادى از یک یا چند ماده با بخش زیادى از ماده یا مواد متخالف باهم مى‏آمیزند، برهم تأثیر مى‏کنند و از این آمیزش کیفیت متشابهى حاصل مى‏شود که آن را مزاج نامیده‏اند.[۹] به عبارت ساده‏تر هرگاه ارکان(عناصراربعه که همان اب و خاک و هوا و آتش می­باشد) در مقادیر مختلف و نسبت‏هاى نابرابر باهم ترکیب شوند، کیفیات جدیدى ایجاد مى‏کنند که همان مزاج‏ها هستند. عناصر جهت ایجاد بیشترین تماس با یکدیگر، به ذرات بسیار ریزى تقسیم مى‏شوند. هنگامى که این ذرات برهم اثر کنند، کیفیتى تازه بوجود مى‏آید که سراسر ذرات عناصر را در بر مى‏گیرد. از آنجایى که عناصر داراى چهار کیفیت هستند (گرمى، سردى، خشکى و ترى)، پس مزاج جسم تازه تشکیل ‏شده یا تجزیه ‏شده نیز ما حصل این چهار کیفیت است.[۱۰]

فصل ۲ تبیین و اثبات طبایع اربعه از دیدگاه روایات

۲-۱- مقدمه بحث

براساس مطالعات و بررسی­های ما روح ناظر در اکثر روایاتی که در مورد تغذیه و اصول درمانی جسم انسان که رابطه تنگاتنگی با تعالی اخلاق و مسایل روحی دارد بر مبنی طبایع اربعه صادر شده است. در بعضی روایات یکی از ارکان خودشناسی و معرفت نفس، طبایع اربعه می­باشد. ما این بحث را در این موضع مطرح کردیم، بدان علت که بعضی به استناد به مبانی جدید غربی طبایع اربعه و تأثیر آن در جسم وروح را منکرند و آن را علمی نمی­دانند، در حالی که علوم بشری ناقص است و هزاران سال هم بدود به پایه وحی و علوم اهل بیت (ع) نمی­رسد؛ فلذا باید آن علوم را بر مبانی اهل بیت (ع) عرضه کرده و مبنی را قرآن و روایات قرار دهیم نه اینکه قرآن و روایات را با علوم غربی  بسنجیم و سقم و صحتش را براساس آن علوم بررسی کنیم.

در اینجا روایتی را به عنوان مقدمه می­آوریم که نشانگر رابطه جسم انسان با تعالی اخلاق و مسایل روحی و خود شناسی می­باشد، مانند روایتی که مرحوم صدوق در کتاب علل الشرایع ذکر کرده است که از معتبرترین اصول روایى شیعه مى‏باشد که در مجموعه‏هاى روایتى بزرگ شیعه مانند« بحار الأنوار» و « وسائل الشیعه» از آن نقل شده و به آن استناد نموده‏اند و از جمله کتاب‏هاى روایى معتبرى است که علماى شیعه در اجازات خود، روایت آن را به یکدیگر اجازه مى‏داده‏اند. متن روایت چنین است:

«حضرت صادق علیهاالسّلام فرمود: شناختن مرد نفس خود را آنست که بداند در بدنش چهار طبیعت و چهار ستون و چهار رکن است و طبیعت چهارگانه او عبارتست از: خون، و صفرا، و سودا، و بلغم… و در بدن هر کسى دو عامل مؤثر است که رفتار و گفتار و کردارش به آنها وابسته است، اول: گرمى، دوم: سردى، و بواسطه گرمى بدنست که آدمى وحشت می­کند و یا با نشاط مى‏شود، و یا مرتکب قتل و جنایت و دزدى می­گردد و خود خواه و مستبد برأى خواهد گردید، و یا با دیگران در امور مشورت می­نماید و یا فسق‏ و فجور و زنا می­کند و یا فروتنى و یا تکبر می­ورزد و اگر سردى بر او غالب گردید افسرده و مهموم و محزون می­گردد، و یا خود را ذلیل و خوار مى‏پندارد، و یا خاطرات خسته‏کننده را در مغز خود پرورش می­دهد، و یا فراموشى بر او مستولى مى‏شود، و یا از زندگى سعادتمندانه مأیوس مى‏شود و این عوارضى است که موجب بیمارى (هاى روحى و جسمى) می­گردد، و این دو عامل مؤثر در اثر غذا است که گاهى انسان بموقع میل می­کند و گاه در غیر موقع غذا می­خورد، و این واضح و معلوم است که غذاى نابجا و غیر موقع خوردن راه را براى تسلط همه نوع بیمارى باز می­کند».[۱۱]

با توجه به این روایت شریف فهمیده می­شود، کسانی که می­خواهند خود شناسی کنند باید رکن شناخت طبایع را هم بدانند به اینکه کسی که طبع گرمی دارد نفس او مستعد خودخواهی و استبداد و وحشت و زنا و یا فروتنی و یا تکبر می­باشد و کسی که طبع سردی دارد، چنین کسی زمینه افسردگی و محزون بودن و فراموشی و یاس را دارد.

در این حدیث امام صادق(ع) می­فرماید: خود شناسی به این است که انسان را به چهار طبیعت، چهار ستون، و چهار رکن بشناسیم. طبیعت­ها عبارتند از خون و مره (صفرا وسودا) بلغم و بادها. ستون­ها نیز عبارتند از عقل و فهم و محفوظات و علم. ارکان هم شامل نور و آتش (حرارت) و روح و آب است.

صورت انسان سرشت و گل اوست. انسان با نور می بیند، با آتش (حرارت مزاج) می­خورد و می­نوشد و با روح (مایع حیاتی) آمیزش و حرکت می­کند و با آب (رطوبت) مزه چشیدنی­ها و غذاها را درک می­کند. اگر عقل از نور تأیید شود، انسان عالم، حافظه دار، زیرک، هوشیار و با فهم خواهد بود و با اخلاص در توحید و اقراربه طاعت خواهد دانست در چه وضعیتی است و آنچه از مواهب عالم دریافت می­کند از کجا برایش می آید و به کجا خواهد رفت.

خون در وجود انسان گاه با حرارت جریان دارد (گرمی مزاج) و گاه با برودت (سردی مزاج). آن گاه که حرارت آید، سرمست، طغیانگر و شادمان شود و دست به قتل و سرقت و… زند، و آن گاه که سرد شود اندوهگین، و محزون، افتاده و نزار و فراموشکار گردد. اینها عوارضی است که باعث بیماریها می­شود و کمترین و ساده­ترین آنها اتفاق نمی­افتد، مگر بر اثر خطایی که سر می زند.

عملکرد (فیزیولوژی) وجود انسان چنین است که با وجود حرارت می­خورد و می­آشامد و کار می­کند، به وسیله باد( به کمک هوا) می­شنود و می­بوید، به وسیله آب مزه غذا و اشربه را حس می­کند و با روح حرکت می­کند و اگر معده حرارت نداشت غذا و نوشیدنی در بدن هضم نمی شد. اگر روح نبود انسان رفت و آمد نداشت. اگر سردی آب نبود، حرارت معده آن را می­سوزاند. اگر نور نبود نمی­دید و نمی فهمید. سرشت انسان از گل است، استخوانها در بدن چون درخت در زمین است و موها مثل برگ گیاهان و اعصاب همانند پوست درختان و حون نظیر آبهای روان است. چنان که زمین بدون آب نباید باشد، بدون خون هم قوامی ندارد. در خلقت انسان مواد جهان به هم آمیخته و چون خدا این دو (جسم و روح) را با هم ترکیب کرده، زمین جایگاه زندگی بشر گشته، چه از عنصر آسمانی و ملکوتی تنزل کرده و آنگاه که خداوند این دو عنصر را از هم جدا سازد (جدایی ملک و ملکوت) مرگ فرا رسد، باز ماده آن جهانی به آسمان باز می­گردد. روحش در نزد پروردگار باقی است؛ زیرا بین روح و بدن جدایی افتد و روح و نور به قدرت نخست باز گردد و بدن را که از مواد دنیا فراهم آمده ترک گوید. سر فساد و در هم ریختن بدن این است که باد و هوا و آب بدن را می­مکد، گل خشک می­گردد و خشک گشته و می­پوسد و هر یک به حقیقت اولیه می­پیوندند و جان به وسیله نفس جنبش دارد و جنبش نفس از باد (هوا) است. نفس مومن نوری است موید به عقل و نفس کافراتش است موید به شیطنت. و این از شکل اتش است و آن از جنس نور.

این حدیث نشانگر رابطه تنگاتنگ طبع و اخلاق است و نقش و وجود طبایع اربعه را در وجود انسان به ما می­آموزد و با توجه به چنین احادیثی کسانی که بر این باورند که می­شود، مسایل جسم و روح را کاملاً از هم جداگانه بحث کرد و این دو مقوله ارتباط قابل توجهی با همدیگر ندارند، دچار اشتباه در استنباط و فهم مسایل روح و جسم می­شوند.

روایات فراوانی داریم که طبایع چهارگانه در آن مطرح شده و یا به یکی از طبایع اشاره شده و مورد بحث قرار گرفته است و در صورت غلبه هر یکی از این طبایع به درمانهای مربوطه پرداخته است، که خود اساس طب اسلامی است و در این موضوع با طب سنتی ما مشترک است. اشتراک طب اسلامی و سنتی در موضوع محوری طبایع و مزاجها، علامت واحد بودن سرچشمه این دو می­باشد که منشاء وحیانی دارد؛ چنانکه بعضی از علماء مثل مرحوم شیخ مفید به آن اشاره دارند، شیخ مفید (رحمه الله علیه) در این باره می‌فرماید: طب، دانشی است که آگاهی از آن امری ثابت است و راه دسترسی بدان نیز وحی است. عالمان به این دانش، آن را تنها از پیامبران کسب کردند، زیرا نه برای شناخت حقیقت بیماری جز به کمک سمع (ادلۀ نقلی) راهی هست و نه برای آگاه شدن به درمان، راهی جُز توقیف (یعنی از وحی ) به خاطر همین، یگانه راهِ این آگاهی شنیدن از همان خدایی است که به همۀ نهفته‌ها آگاه است.[۱۲] البته ما در این بحث منکر این نیستیم که طب سنتی هم دچار بعضی از تحریفات شده است که نشانه آن استفاده از محرمات در طب سنتی می­باشد. مثل شراب و اکل الطین (خوردن بعضی از گلها) و … .

[۱] . محمد بن مکرم ابن منظور،  لسان العرب، چ سوم(بیروت :دار الفکر للطباعه و النشر و التوزیع – دار صادر ،۱۴۱۴ق) ،ج ۸ ،ص۲۳۲٫

[۲] . محمدرضا شمس اردکانى، مرورى بر تاریخ و مبانى طب سنتى اسلام و ایران ، چ اول، ( تهران: صهباى دانش ،۱۳۸۹ ه.ش ) ، ج۱ ،  ص ۵۰ .

[۳]     . ابن سینا ، الشفاء (الطبیعیات) ، چ دوم ، ( قم : کتابخانه حضرت آیت الله العظمى مرعشى نجفى (ره) ، ۱۴۰۵ ه.ق ) ، ج ۲ .

[۴] . ص ۱۳۹ ابن سینا ، قانون (ترجمه : شرفکندی ) ، ج ۱ ، ص ۱۴ .

[۵] . الطبْعُ‏ و الطَّبِیعهُ: الخَلِیقهُ و السَّجیّهُ التی جُبِلَ علیها الإِنسان( محمد بن مکرم ابن منظور،  لسان العرب، چ سوم(بیروت :دار الفکر للطباعه و النشر و التوزیع – دار صادر ،۱۴۱۴ق) ،ج ۸ ،ص۲۳۲ ) .

[۶] . الطَّبِیعَهُ: مزاج الإنسان المرکب من الأخلاط؛ ( فخر الدین بن محمد طریحی ، مجمع البحرین، چ سوم ( تهران: مرتضوى ، ۱۳۷۵ه.ش) ، ج۴ ، ص۳۶۷ ) .

[۷] . الطبع: بالفتح، هی الحاله التی علیها طبع الإنسان و کذا الطباع بالکسر؛ ( محمد بن یوسف هروى ، بحر الجواهر (معجم الطب الطبیعی).چ اول (قم: جلال الدین ، ۱۳۸۷ ه.ش) ، ص۲۵۳ ) .

[۸] . الطَّبْع‏ و الطَّبیعه و الطِّباع‏: السَّجیَّه التى جُبِل الإنسان علیها من مَطْعَمِه مَشربه و أخلاقه و عُسْرِها، و بُخله و کرمه و غیر ذلک.ولفظ الطّبیعه یُطلق على معانٍ منها السّجیّه، و منه یقال فلان‏ طَبِیعَته‏ کذا، أى: سَجیّته. و منها المزاج، و منه یقال: طبیعه العظم بارده یابسه، أى: مزاجه ؛ ( عبد الله بن محمد ازدى، کتاب الماء، چ اول، (تهران: مؤسسه مطالعات تاریخ پزشکى، طب اسلامى و مکمل ،۱۳۸۷ه.ش) ، ج۲ ، ص ۸۱۸ ) .

[۹] .  ابن سینا ، قانون ، ( ترجمه: عبد الرحمن شرفکندى ) ، چ دهم، ( تهران: سروش ، ۱۳۸۹ ه.ش) ، ج۱ ، ص۱۲٫

[۱۰] . محمدرضا شمس اردکانى، مرورى بر تاریخ و مبانى طب سنتى اسلام و ایران ، چ اول، ( تهران: صهباى دانش ،۱۳۸۹ ه.ش ) ، ج۱ ،  ص ۵۰ .

[۱۱] . حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَکِّلِ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْیَرِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا یَرْفَعُهُ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع عِرْفَانُ الْمَرْءِ نَفْسَهُ أَنْ یَعْرِفَهَا بِأَرْبَعِ طَبَائِعَ وَ أَرْبَعِ دَعَائِمَ وَ أَرْبَعَهِ أَرْکَانٍ وَ طَبَائِعُهُ الدَّمُ وَ الْمِرَّهُ وَ الرِّیحُ وَ الْبَلْغَم‏… وَ قَدْ جَرَى فِیهِ النَّفْسُ وَ هِیَ حَارهَ و تَجْرِی فِیهِ وَ هِیَ بَارِدَهٌ فَإِذَا حَلَّتْ بِهِ الْحَرَارَهُ أَشِرَ وَ بَطِرَ وَ ارْتَاحَ وَ قَتَلَ وَ سَرَقَ وَ بَهَجَ وَ اسْتَبْشَرَ وَ فَجَرَ وَ زَنَى وَ اهْتَزَّ وَ بَذَخَ وَ إِذَا کَانَتْ بَارِدَهً اهْتَمَّ وَ حَزِنَ وَ اسْتَکَانَ وَ ذَبُلَ وَ نَسِیَ وَ أَیِسَ فَهِیَ الْعَوَارِضُ الَّتِی یَکُونُ مِنْهَا الْأَسْقَامُ فَإِنَّهُ سَبِیلُهَا وَ لَا یَکُونُ أَوَّلُ ذَلِکَ إِلَّا لِخَطِیئَهٍ عَمِلَهَا فَیُوَافِقُ ذَلِکَ مَأْکَلٌ أَوْ مَشْرَبٌ فِی أَحَدِ سَاعَاتٍ لَا تَکُونُ تِلْکَ السَّاعَهُ مُوَافِقَهً لِذَلِکَ الْمَأْکَلِ وَ الْمَشْرَبِ بِحَالِ الْخَطِیئَهِ فَیَسْتَوْجِبُ الْأَلَمَ مِنْ أَلْوَانِ الْأَسْقَامِ وَ قَالَ جَوَارِحُ الْإِنْسَانِ وَ عُرُوقُهُ وَ أَعْضَاؤُهُ جُنُودٌ لِلَّهِ مُجَنَّدَهٌ عَلَیْهِ فَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهِ سُقْماً سَلَّطَهَا عَلَیْهِ فَأَسْقَمَهُ مِنْ حَیْثُ یُرِیدُ بِهِ ذَلِکَ السُّقْم ؛ ( محمد بن على  ابن بابویه ، علل الشرائع ، ( ترجمه : هدایت الله مسترحمى ) ، چ ششم ، ( تهران: کتاب فروشى مصطفوى. ۱۳۶۶ش ) ، ص ۲۳۶ ) .

[۱۲] . قال الشیخ المفید رحمه الله‏  الطب صحیح و العلم به ثابت و طریقه الوحی و إنما أخذه العلماء به عن الأنبیاء ع و ذلک أنه لا طریق إلى علم حقیقه الداء إلا بالسمع و لا سبیل إلى معرفه الدواء إلا بالتوقیف‏ فثبت أن طریق ذلک هو السمع عن العالم بالخفیات تعالى؛( محمد بن محمد مفید ، تصحیح اعتقادات الإمامیه ،چ دوم ، ( قم : کنگره شیخ مفید – ایران ، ۱۴۱۴ق ) ، ص ۱۴۴ ) .

80,000 ریال – خرید

تمامی فایل های پیشینه تحقیق و پرسشنامه و مقالات مربوطه به صورت فایل دنلودی می باشند و شما به محض پرداخت آنلاین مبلغ همان لحظه قادر به دریافت فایل خواهید بود. این عملیات کاملاً خودکار بوده و توسط سیستم انجام می پذیرد. جهت پرداخت مبلغ شما به درگاه پرداخت یکی از بانک ها منتقل خواهید شد، برای پرداخت آنلاین از درگاه بانک این بانک ها، حتماً نیاز نیست که شما شماره کارت همان بانک را داشته باشید و بلکه شما میتوانید از طریق همه کارت های عضو شبکه بانکی، مبلغ  را پرداخت نمایید. 

مطالب پیشنهادی:
برچسب ها : , , , , , , , , , , , , ,
برای ثبت نظر خود کلیک کنید ...

به راهنمایی نیاز دارید؟ کلیک کنید

جستجو پیشرفته

دسته‌ها

آخرین بروز رسانی

    جمعه, ۷ اردیبهشت , ۱۴۰۳
اولین پایگاه اینترنتی اشتراک و فروش فایلهای دیجیتال ایران
wpdesign Group طراحی و پشتیبانی سایت توسط digitaliran.ir صورت گرفته است
تمامی حقوق برایpayandaneshjo.irمحفوظ می باشد.