پیشینه تحقیق رویکردهای بازنمایی زن در رسانه دارای ۳۴ صفحه می باشد فایل پیشینه تحقیق به صورت ورد word و قابل ویرایش می باشد. بلافاصله بعد از پرداخت و خرید لینک دنلود فایل نمایش داده می شود و قادر خواهید بود آن را دانلود و دریافت نمایید . ضمناً لینک دانلود فایل همان لحظه به آدرس ایمیل ثبت شده شما ارسال می گردد.
۳-۱- مقدمه ۵
۳-۲- رویکرد رسانهای ۵
۳-۲-۱- نظریهی کاشت ۵
۳-۲-۲- نظریهی برجستهسازی ۶
۳-۲-۳- نظریهی مارپیچ سکوت ۶
۳-۲-۴- نظریهی قالببندی رسانهها ۷
۳-۲-۵- نظریهی جامعهی تودهای ۷
۳-۲-۶- نظریهی بازنمایی ۷
۳-۳- رویکرد فمینیستی ۸
۳-۳-۱- نظریهی تفاوت جنسی ۸
۳-۳-۲- نظریهی ستمگری جنسی ۹
۳-۳-۳- نظریهی نابرابری جنسی ۱۰
۳-۴- نظریههای کمکی در تعیین مفاهیم و مقولهها ۱۰
۳-۴-۱- نظریهی نقش جنسیتی ۱۰
۳-۴-۲- نظریهی سرمایهی پیر بوردیو ۱۱
۳-۴-۳- نظریهی فمینیستی خشونت ۱۱
۳-۴-۴- نظریهی ادبیات گفتاری زنانه ۱۲
۳-۴-۵- نظریهی سبک پوشش ۱۳
۳-۴-۶- نظریهی باورهای اعتقادی زنان ۱۳
۳-۴-۷- نظریهی فنای نمادین زنان در رسانه ۱۴
۳-۴-۸- نظریهی تحقیق فمینیستی ۱۴
۳-۵-مروری بر انام تحقیقات انجام شده ۱۵
۳-۵-۱تحقیقات داخلی ۱۵
۳-۵-۲- تحقیقات خارجی ۱۹
۲-۴- نقد و بررسی تحقیقات پیشین ۲۴
منابع و مآخذ ۳۱
منابع فارسی ۳۱
لاسورسا، دومینیک ال. (۱۳۸۲). “تنوع در دورههای نظریه ارتباطات جمعی”. ترجمهی زهره بیدختی. نشریهی رسانه، شمارهی پنجاه و چهارم، صص ۱۱۷-۱۰۴٫
الدوالت، مارجوری (۱۳۸۳). روش رهاییبخش، فمینیسم و پژوهشهای اجتماعی. ترجمهی هوشنگ نایبی. تهران: مرکز مطالعات و تحقیقات زنان دانشگاه تهران.
مهرداد، هرمز (۱۳۷۹). نظریات و مفاهیم ارتباط جمعی. تهران: انتشارات فاران.
مهرداد، هرمز (۱۳۸۰). مقدمهای بر نظریات و مفاهیم ارتباط جمعی. تهران: انتشارات فاران.
ولف، جانت (۱۳۷۶). تولید اجتماعی هنر. ترجمهی نیره توکلی. تهران: نشر مرکز.
وولف، ویرجینیا (۱۳۷۹). “زنان و داستان”. ترجمهی مژده دقیقی. دو ماهنامهی فرهنگی، ادبی، هنری و اجتماعی کیان، سال دهم، شمارهی پنجاه و چهارم، صص ۲۴-۲۰٫
همتی، هلن (۱۳۷۹). بازنمایی مشاغل زنان در سینمای ایران. پایان نامهی کارشناسی ارشد پژوهش هنر. دانشکده هنر و معماری، دانشگاه آزاد اسلامی تهران.
راودراد، اعظم و مسعود زندی (۱۳۸۵). “عوامل اجتماعی مؤثر بر شکلگیری سینمای زن در ایران”. مطالعات زنان، دورهی چهارم، شمارهی سوم، صص ۴۰-۲۳٫
راودراد، اعظم (۱۳۷۹). “تحلیل جامعهشناختی فیلمهای قرمز و دو زن”. نشریهی فارابی. دورهی نهم. شمارهی چهارم، صص ۷۵-۶۰٫
راودراد، اعظم و ملکه صدیقیخویدگی (۱۳۸۴). “تصویر زن در آثار سینمایی رخشان بنیاعتماد”. فصلنامهی انجمن ایرانی مطالعات فرهنگی و ارتباطات، دورهی دوم، شمارهی ششم، صص ۵۶-۳۱٫
راودراد، اعظم و بهاره فتحآبادی (۱۳۹۰). “رابطهی میان جنسیت کارگردان و نوع شخصیتپردازی زن در سینما”. زن در فرهنگ و هنر، دورهی سوم، شمارهی اول، صص ۹۴-۷۵٫
رایف، دانیل؛ لیسی، استفن و فریدریک جی. فیکو (۱۳۸۵). تحلیل پیامهای رسانهای (کاربرد تحلیل محتوای کمی در تحقیق). ترجمهی مهدخت بروجردیعلوی. تهران: انتشارات سروش.
رحمتی، محمدمهدی و مهدی سلطانی (۱۳۸۳). “تحلیل جامعهشناسانه مناسبات جنسیتی در سینمای ایران”. نشریهی زن در توسعه و سیاست، شمارهی دهم، صص ۴۰-۷٫
حسنلی، کاووس و شهین حقیقی (۱۳۸۹). “بازخوانی نقش زن در اپیزودهای سهگانهی نمایشنامهی شب هزار و یکم بهرام بیضایی”. مطالعات زنان، شمارهی بیست و سوم، صص ۱۱۴-۹۱٫
رستگارخالد، امیر و مهدی کاوه (۱۳۹۱). “بازنمایی سبک زندگی در سینمای دهه هشتاد”. جامعهشناسی هنر و ادبیات، سال چهارم، شمارهی اول، صص ۱۰۲-۸۳٫
رضایی، محمد و سمیه افشار (۱۳۸۹). “بازنمایی جنسیتی سریالهای تلویزیونی (مرگ تدریجی یک رؤیا – ترانهی مادری)”. مجلهی زن در فرهنگ و هنر، دورهی اول، شمارهی چهارم، صص ۹۴-۷۵٫
همیلتون، ملکم (۱۳۸۱). جامعهشناسی دین. ترجمهی محسن ثلاثی. تهران: نشر ثالث
رویکردهای بازنمایی زن در رسانه را میتوان در سه رویکرد تقسیمبندی کرد:
رویکرد رسانهای که شامل نظریههای کاشت، برجستهسازی، مارپیچ سکوت، قالببندی رسانهها، جامعهی تودهای و بازنمایی میشود.
رویکرد فمینیستی که دربردارندهی نظریههای تفاوت جنسی، نابرابری جنسی و ستمگری جنسی است.
نظریههای کمکی در تعیین مقولهها با توجه به دو رویکرد رسانهای و فمینیستی که عبارتند از: نظریهی نقش جنسیتی، نظریهی سرمایه بوردیو، نظریهی فمینیستی خشونت، نظریهی ادبیات گفتاری زنانه، نظریهی سبک پوشش، نظریهی باورهای اعتقادی زنان، نظریهی فنای نمادین زنان در رسانه و نظریهی تحقیق فمینیستی.
این نظریه که به اثرات رسانهها پرداخته، اولینبار توسط جرج گربنر[۲] (۱۹۷۳) مطرح شده است. گربنر بر این باور است که تلویزیون در میان رسانههای مدرن چنان جایگاه محوری در زندگی روزمرهی ما یافته است که منجر به غلبهی آن بر محیط نمادین ما شده و پیامهایش در مورد واقعیت جای تجربهی شخصی و سایر وسایل شناخت جهان را گرفته است (مک کوئیل، ۱۳۸۵: ۳۹۹). اهمیت رسانهها نه در تشکیل توده، بلکه در آفرینش راههای مشترک انتخاب و نگریستن به رویدادها است که با استفاده از نظامهای مبتنی بر تکنولوژی عملی میشود و بر راههای مشترک نگریستن و فهم جهان میانجامد. در واقع، رسانه گرایش به این دارد که روایتهای یکسان و نسبتاً مورد وفاق از واقعیتهای اجتماعی ارائه دهد و مخاطبان خود را نیز سازگار با آن فرهنگپذیر کند. رسانهی تلویزیون، ذهنیت بینندگان قوی خود را چنان شکل میدهد و قالبگیری میکند که از نظر بینندگان، جهان پدیدهای پست، ناآرام و غیر قابل اعتماد است (مهرداد، ۱۳۸۰: ۱۶۲). این نظریه تماشاگران را به دو دستهی ضعیف و قوی تقسیم میکند. تأثیرپذیری از تلویزیون همان چیزی است که گربنر آن را «کاشت» نامیده است و به علت نظم و هماهنگی که رسانه در ادامهی پیام در طول زمان دارد، دارای قدرت تأثیرگذاری فراوان است، چنان که باید آن را شکلدهندهی جامعه دانست (دیباچی، ۱۳۸۴: ۲۳۶).
نظریه برجستهسازی در سال ۱۹۷۲ توسط مکس مک کامبز[۴] و دونالد شاو[۵] مطرح شده است. آنها با مطالعهی برجستهسازی در مبارزه ریاست جمهوری سال ۱۹۶۸ (ایالات متحده آمریکا) این فرضیه را مطرح کردند که رسانههای جمعی برای هر مبارزه سیاسی، اولویتهایی را تعیین میکنند و بر اهمیت نگرشها نسبت به موضوعهای سیاسی اثر میگذارند (سورین[۶] و تانکارد[۷]، ۱۳۸۴: ۳۲۷). رسانهها در انتقال پیامها، نوعی اولویت یا برجستهسازی بهوجود میآورند. آنها با برجسته ساختن برخی موضوعات میتوانند بر اطلاعات مردم تأثیر بگذارند. به عبارت دیگر، رسانهها اگرچه نمیتوانند تعیین کنند که مخاطبان چطور فکر کنند، اما میتوانند مشخص کنند که دربارهی چه چیزی فکر کنند. مخاطب در این نظریه پویا است، اما مسئولیت جهتدهی به افکار مردم با رسانهها است. به عبارت دیگر، وظایف رسانهها عبارت است از: الگوی آگاهیبخشی، الگوی برجستهسازی و الگوی اولویتبخشی (زارعیان، ۱۳۸۲: ۱۲۰).
این نظریه توسط الیزابت نوئل نیومن[۹] ارائه شده است. وی رابطهی میان ادراک نظر اکثریت و نظر خصوصی در مورد موضوعهای مختلف را تحلیل کرده است. مطابق این نظریه کسانی که با مصرف برنامههای رسانهای متوجه میشوند که نظری برخلاف نظر اکثریت دارند از تنها ماندن در جامعه بیم داشته و ترجیح میدهند ساکت بمانند. به این ترتیب، هرچند ممکن است این اشخاص از نظر تعداد اکثریت باشند اما با این حال سکوت آنها در نهایت اقلیت را تقویت میکند. این نظریه مارپیچ سکوت نام دارد، زیرا آنها که تصور میکنند در اقلیت هستند، تمایل دارند بیش از پیش سکوت کنند و درنتیجه کار به تقویت وفاق عمومی میانجامد. در چنین وضعیتی، نظر حاکم میدان بازتری برای خودنمایی پیدا میکند و به حذف تدریجی هر نظر دیگر منجر میشود و به این ترتیب مارپیچ سکوت شکل میگیرد. نیومن معتقد است که اگر سه ویژگی ارتباط جمعی یعنی انباشت، همصدایی و همهجایی با هم جمع شوند، رسانهها در شکلدهی افکار عمومی نقش اساسی دارند (لاسورسا[۱۰]، ۱۳۸۲). از نظر نیومن، رسانهها بر حرکت مارپیچی سکوت از سه طریق تأثیر میگذارند:
رسانهها با اعلام این موضوع که چه بخشی از نظریههای افکار عمومی غالب است، حدسیات مردم را شکل میدهند.
رسانهها این گمان را تقویت میکنند که کدام بخش از افکار عمومی دربارهی واقعهی مورد نظر در حال گسترش است.
رسانهها این گمان را شکل میدهند که شخص میتواند نظر کدام بخش از افکار را منتشر کند، بدون این که منزوی شود.
تمام مردم برای صحبت کردن دربارهی واقعهای که دربارهاش تعبیرات گوناگونی بیان میشود، به مقدار زیادی تحت تأثیر ذهنیتی قرار دارند که به باور شخص، همان افکار عمومی است (آذری، ۱۳۸۴: ۱۶۸-۱۶۹).
رسانهها یکی از چند گزینهی احتمالی را انتخاب میکنند تا گزارشی را ارئه دهند و شیوهی قالببندی این گزارش میتواند بر مخاطب تأثیر بگذارد و باعث شود که وی نگرش خاصی دربارهی یک موضوع پیدا کند. نکتهی مهمی که در مورد قالبهای رسانهای وجود دارد این است که آنها غالباً به مسئولیت نسبت داده میشوند، اما مهم این است که آنها غالباً چنین وانمود میکنند که بعضی افراد همچون بی خانمانها، در مقایسه با جامعه به طور کل، نسبت به برخی مسائل مانند نابرابریهای سیاست، مسئولیت دارند. تحقیقات نشان داده که این نه پیشداوری آگاهانه، بلکه عملکردها و هنجارهای ژورنالیستی متعارف است که به قالببندی رسانهای برخی گروههای اجتماعی از قبیل آمریکاییان آفریقایی منجر شده و به ارائهی تصاویری منتهی میشود که کمتنوعتر و کم قاطعیتتر از تصاویر همتاهای سفیدشان هستند (لاسورسا، ۱۳۸۲).
بر اساس این نظریه، رسانهها در جامعهی تودهای بهصورت انحصاری اداره میشوند و برای سازماندهی و هدایت تودهها بهصورت مخاطبان، مصرفکنندگان، رایدهندگان و کنترل بازار ابزاری مؤثر به شمار میروند. در جامعهی تودهای رسانهها صدای اقتدار محسوب میشوند. آنها هدایتکننده افکار عمومی بوده و نیازهای روانی افراد را ارضاء میکنند. از نظر میلز[۱۳] با نفوذ جامعهی تودهای، رسانهها میتوانند شرایط کنترل جامعه را بهصورت غیردموکراتیک از «بالا» فراهم سازند. قدرت بالقوهی رسانهها در جامعهی تودهای ناشی از تمایلات انحصارگرایانه و مشکل پاسخگویی از طرف جامعه است (مهرداد، ۱۳۸۰: ۷۹).
مفهوم بازنمایی به شدت وامدار آثار استوارت هال[۱۵] است و از آن به عنوان ایدهای بنیادین در مطالعات فرهنگی و رسانهای یاد میشود. هال بازنمایی را به همراه تولید، مصرف، هویت و مقررات بخشی از چرخهی فرهنگ میداند و این ایده را مطرح میکند که بازنمایی، معنا و زبان را به فرهنگ ربط میدهد (هال، ۱۹۹۷: ۱۵). او شاخصترین چهرهی مطالعات فرهنگی[۱۶] است که با رجوع به نظریهی «هژمونی[۱۷]» گرامشی[۱۸] به احیای نگاه انتقادی گرامشی به فرهنگ میپردازد (گیویان و سرویزرگر، ۱۳۸۸: ۳). او عقیده دارد که بازنمایی، کاربرد زبان برای چیزهای معنادار جهان پیرامون ما محسوب میشود و زبان ابزاری است که توسط آن ما قادریم به تولید معنا بپردازیم. از طریق زبان است که میتوان معانی را به دیگران انتقال داد و با آنها مبادله کرد. زبان به عنوان یک نظام بازنمایی است که میتوان از نشانهها، نمادهای تصویری و متنی و صوتی استفاده کرد. زبان یکی از رسانههایی است که از طریق آن افکار، احساسات و ایدههای ما در فرهنگ بازتاب میشود (رستگارخالد و کاوه، ۱۳۹۱). هال در درون نظام زبان از سه مقولهی مفاهیم، اشیا و نشانهها نام میبرد و معتقد است مجموعهای از فرایندها این سه را به هم ربط میدهند. هال این فرایند را «بازنمایی» مینامد و بر اساس چنین ایدهای معتقد است که معنا برساختهی نظامهای بازنمایی است. از نظر هال بازنمایی دو استراتژی کلیشهسازی و طبیعیسازی را در خود دارد.
کلیشهسازی فرآیندی است که بر اساس آن جهان مادی و جهان ایدهها در راستای ایجاد معنا طبقهبندی میشوند تا مفهومی از جهان شکل بگیرد که منطبق بر باورهای ایدئولوژیکی است و در پشت کلیشهها قرار گرفته است. هال کلیشهسازی را کنش معناساز میداند و معتقد است برای درک چگونگی عمل بازنمایی، نیازمند بررسی عمیق کلیشهسازیها هستیم (هال، ۱۹۹۷: ۲۵۷).
طبیعیسازی فرایندی است که از طریق آن ساختهای اجتماعی، فرهنگی و تاریخی بهصورتی عرضه میشوند که گویی اموری آشکارا طبیعی هستند و طبیعیسازی به شکل ضمنی دارای کارکرد ایدئولوژیک است. در فیلم و تلویزیون دنیا بهصورت دنیایی سفید، بورژوازی و پدرسالار نشان داده میشود و بر این اساس، طبیعیسازی وظیفهی تقویت ایدئولوژی مسلط را بر عهده میگیرد. گفتمانهای طبیعیساز چنان عمل میکنند که نابرابریهای طبقاتی، نژادی و جنسیتی بهصورت عادی بازنمایی میشوند (هیوارد[۱۹]، ۱۳۸۱: ۲۰۴ و ۲۰۵).
[۱]– Culativation Theory
[۲]– Gerbner
[۳]– Agenda-Setting Theory
[۴]– Max McCombs
[۵]– Shaw
[۶]– Sorin
[۷]– Tankard
[۸]– spiral of silence
[۹]– Neumann
[۱۰]– Lasorsa
[۱۱]– Framing Theory
[۱۲]– Mass Communication Theory
[۱۳]– Mills
[۱۴]– Representation Theory
[۱۵]– Hall
[۱۶]– Cultural Study
[۱۷]– Hegemony
[۱۸]– Gramsci
[۱۹]– Hayward
تمامی فایل های پیشینه تحقیق و پرسشنامه و مقالات مربوطه به صورت فایل دنلودی می باشند و شما به محض پرداخت آنلاین مبلغ همان لحظه قادر به دریافت فایل خواهید بود. این عملیات کاملاً خودکار بوده و توسط سیستم انجام می پذیرد. جهت پرداخت مبلغ شما به درگاه پرداخت یکی از بانک ها منتقل خواهید شد، برای پرداخت آنلاین از درگاه بانک این بانک ها، حتماً نیاز نیست که شما شماره کارت همان بانک را داشته باشید و بلکه شما میتوانید از طریق همه کارت های عضو شبکه بانکی، مبلغ را پرداخت نمایید.
ارسال نظر