تحقیق علم و سیر و سلوک از نظر متکلمان و عارفان و فیلسوفان و ملاصدرا

پیشینه تحقیق و پایان نامه و پروژه دانشجویی

پیشینه تحقیق علم و سیر و سلوک از نظر متکلمان و عارفان و فیلسوفان و ملاصدرا دارای ۶۰ صفحه می باشد فایل پیشینه تحقیق به صورت ورد  word و قابل ویرایش می باشد. بلافاصله بعد از پرداخت و خرید لینک دنلود فایل نمایش داده می شود و قادر خواهید بود  آن را دانلود و دریافت نمایید . ضمناً لینک دانلود فایل همان لحظه به آدرس ایمیل ثبت شده شما ارسال می گردد.

فهرست مطالب

فصل اول: علم و سیر و سلوک از نظر متکلمان و عارفان و فیلسوفان    ۵
۱٫ مقدمه    ۵
۱-۱٫ علم از نظر متکلمان و عارفان و فیلسوفان پیش از ملاصدرا    ۵
۱-۱-۱٫ علم از نظر متکلمان    ۶
۱-۱-۲٫ علم از دیدگاه عارفان    ۱۱
تمایز میان علم و قولِ به علم    ۱۳
۱-۱-۳٫ علم از دیدگاه فیلسوفان پیش از ملاصدرا    ۱۵
اشکال به عرض بودن علم و جواب ابنسینا    ۱۷
۱-۲٫ سیر و سلوک از نظر متکلمان، عارفان و فیلسوفان    ۱۹
۱-۲-۱٫ سیر و سلوک از نظر عارفان    ۲۰
۱-۲-۲٫ سیر و سلوک از نظر فیلسوفان    ۲۳
۱-۳٫ نقس علم در سیر و سلوک از نظر عارفان و فیلسوفان پیش از ملاصدرا    ۳۰
۱-۳-۱٫ نقش علم در سیر و سلوک از نظر عارفان    ۳۰
۱-۳-۲٫ نقش علم در سیر و سلوک از نظر فیلسوفان پیش از ملاصدرا    ۳۱
فصل دوم:علم و سیر و سلوک از نظر ملاصدرا    ۳۴
۲-۱-علم و معرفت از دیدگاه ملاصدرا    ۳۴
۲-۱-۱٫ خلاقیت نفس    ۳۵
۲-۱-۲٫ قدرت خلاقیت نفس    ۳۷
۲-۱-۳٫ حصول صور برای نفس    ۳۷
۲-۱-۴-. چگونگی ادراک    ۳۸
۲-۱-۵٫ ادراک حسی و خیالی    ۳۹
۲-۱-۶٫ ادراک عقلی    ۴۰
۲-۱-۷٫ تفاوت علم و وجود ذهنی    ۴۱
۲-۱-۸٫ تعریف علم    ۴۳
۲-۲- سیر و سلوک از نظر ملاصدرا    ۴۵
۲-۲-۱-. مراتب عقل نظرى    ۴۶
۲-۲-۲٫ مراتب عقل عملى    ۴۷
۲-۲-۳-. تزکیه و تهذیب مقدمۀ سیر و سلوک    ۴۹
۲-۳-. نقش علم در سیر و سلوک از نظر ملاصدرا    ۵۲
۲-۳-۱-حکمت نظری    ۵۲
۲-۳-۲-حکمت عملی    ۵۳
فهرست منابع    ۵۴

 منابع

القرآن الکریم

۲٫سید­عرب، حسین، «علم»، در در دائرۀ المعارف بزرگ اسلامی، تهران: مرکز دائرۀ المعارف بزرگ اسلامی.

۳٫انصاری، مسعود، ۱۳۸۱، «علم و قرآن»، تهران: انتشارات دو ستان و انتشارات ناهید، در دانشنامۀ قرآن و قرآن پژوهی، به کوشش بهاء الدین خرمشاهی.

ملاصدرا، ۱۳۶۳، اسرار الآیات، تهران: مؤسسۀ مطالعات و تحقیقات فرهنگی، به کوشش محمد خواجوی.

—-، ۱۹۹۰، الحکمۀ المتعالیۀ فی الاسفار الاربعۀ، بیروت : دار احیاء التراث العربی.

—-، ۱۳۶۰، الشواهد الربوبیۀ فی المناهج السلوکیۀ، چاپ دوم، تهران­: مرکز نشر دانشگاهی، تصحیح و تعلیق سید جلال­الدین آشتیانی.

—-، ۱۳۶۶، شواهد الربوبیه، ترجمه مصلح، تهران: سروش.

—-، ۱۳۶۳، المشاعر، تهران: کتابخانه طهوری، به کوشش هانری کربن .

—-، ۱۳۶۶، تفسیر القرآن الکریم، قم: بیدار، به کوشش محمد خواجوی.

—-، ۱۳۶۷، شرح اصول الکافی، کتاب الفضل العلم و کتاب الحجۀ، تهران: مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، به کوشش محمد خواجوی.

—-، ۱۳۷۵، مجموعه رسائل فلسفی صدرالمتألهین، تهران: انتشارات حکمت.

—-، ۱۳۶۳، مفاتیح الغیب، تهران: موسسۀ تحقیقات فرهنگی، به تصحیح محمد خواجوی.

—-، ۱۳۶۱، ایقاظ النائمین، تهران: انجمن اسلامی حکمت و فلسفۀ ایران.

—-، ۱۳۸۳، کسر الأصنام الجاهلیۀ، چاپ اول، تهران: بنیاد حکمت صدرا.

—-، ۱۳۷۶، مثنوی ملاصدرا، به کوشش مصطفی فیضی، قم: انتشارات مرعشی نجفی.

—-، ۱۳۵۴، مبدا و معاد، تهران: انجمن حکمت و فلسفۀ ایران، به تصحیح سید جلال آشتیانی.

۱۷٫انصاری، خواجه عبدالله، ۱۳۷۷، مجموعه رسائل فارسی، چاپ دوم، تهران: انتشارات توس، به تصحیح محمد سرور مولایی.

—-، ۱۳۸۷، منازل السائرین، همراه شرح کتاب از آثار پیر هرات از عبدالغفور روان فرهادی، چاپ دوم، تهران: انتشارات مولی، به کوشش محمدعمار مفید.

فصل اول: علم و سیر و سلوک از نظر متکلمان و عارفان و فیلسوفان

۱٫ مقدمه

در این مقاله در ابتدا به تعریف لغوی و اصطلاحی علم و نیز سیر و سلوک می­پردازیم و سپس به دیدگاه قرآن و احادیث در­ این باره اشاره­ای کرده و بعد از آن دیدگاه متکلمان را در باب علم بیان می­کنیم. پس از بیان نظر متکلمان اشعری، متعزلی و متکلمان شیعه، به تعریف علم و نقش آن در سیر و سلوک از نظر عارفان اشاره کرده و در پایان، به نظر ابن­سینا و شیخ­اشراق می­پردازیم.

۱-۱٫ علم از نظر متکلمان و عارفان و فیلسوفان پیش از ملاصدرا

علم در لغت به معنای دانستن و مترادف با ادراک به مفهوم حصول صورت چیزی در ذهن است. علم مترادف معرفت نیز دانسته می­شود که با آن یک وجه تمایز دارد و آن این است که علم مجموعۀ معارض است که متصف به وحدت و تعمیم است[۱].

در آیات بسیاری از قرآن کریم بر شرافت علم و نقش آن در رسیدن آدمی به سعادت تأکید شده است؛ مثلاً در آیه­ای بیان شده که عالِم و غیرعالِم برابر نیستند[۲] و در آیه­ای دیگر خداوند عالِمان را به مرتبه­هایی بلند فرا می­برد[۳]؛ همچنین در آیه ۲۸ سوره فاطر بیان شده: «از میان بندگان خدا، تنها دانشمندان از او مى‏ترسند»[۴]. محور اصلی نخستین سورۀ قرآن یعنی سورۀ علق، نیز علم و دانش است؛ خداوند در این سوره فرموده­اند: «بخوان به نام پروردگارت که(جهان را) آفرید، همان کس که انسان را از خون بسته‏اى خلق کرد، بخوان که پروردگارت(از همه) بزرگوارتر است‏، همان کسى که به وسیلۀ قلم تعلیم نمود، و به انسان آن­چه را نمى‏دانست یاد داد»[۵]. از آنجایی که اسلام دینی است که بر ایمان مبتنی بر شناخت تأکید دارد، بیشتر آیاتی که دربارۀ اعتقادات است، مبتنی بر شناخت و دانش است و چنین ایمانی ایمان برتر و والاتر است[۶]

پیامبر اکرم (ص) نیز تاکید زیادی بر علم کرده­اند، ایشان در حدیثی فرموده­اند: «اذا اتی علی یوم لا ازداد فیه علما یقربنی الی الله تعالی فلابورک لی فی طلوع الشمس ذلک الیوم»[۷]. همچنین پیامبر فرموده است: «طلب العلم فریضه علی کل مسلم»، «جستجوی علم بر هر مسلمانی واجب است»[۸]. امیرالمومنین نیز در نهج البلاغه فرموده­اند: «کل وعاء یضیق بما جعل فیه الا وعاء العلم فانه یتسع»[۹]. وی علم را به ظرفی تشبیه کرده که هر چقدر در آن آب حیات علوم و معارف ریخته شود ظرفیت و گنجایش وی بیشتر می شود برخلاف دیگر ظروف که با ریختن آب در آن گنجایشش تنگ می­شود.

۱-۱-۱٫ علم از نظر متکلمان

علم دارای معانی و مفاهیم متعددی است و هر کدام از متکلمان تعاریف گوناگون و بعضاً مختلفی از علم آورده­اند. مقصود ما در این بخش این است که به بیان دیدگاه متکلمان اشعری و معتزلی و شیعی بپردازیم.

۱-۱-۱-۱٫ علم از دیدگاه متکلمان مسلمان

متفکران مسلمان مفاهیم موجود در ذهن را به دو دسته تقسیم کرده­اند: مفاهیم بدیهی و مفاهیم نظری. مفاهیم بدیهی، مفاهیمی روشن و واضح­اند که نیاز به تعریف ندارند، امّا مفاهیم نظری نیاز به تعریف دارند و در تعریف آنها ـ در نهایت ـ به مفاهیم بدیهی می­رسیم. بنابر­این مفاهیم بدیهی، پایه و اساس تصورات انسان هستند. البته در میان متفکران مسلمان، امام فخر­رازی معتقد است که تمام مفاهیم بدیهی­اند و هیچ مفهومی قابل تعریف نیست.

«بباید دانست که دانستن بر دو گونه است: یکی در رسیدن، دویم بگرویدن. و در رسیدن آن باشد که مفهومی در خاطر افتد چنان­که بر وی هیچ حکم کرده نشود نه به نفی و نه به اثبات. و در این مقام باید که فرق میان عدم حکم و حکم به عدم معلوم باشد. و در رسیدن را به تازی تصوّر گویند. و امّا بگرویدن آن باشد که چون دو مفهوم در خاطر افتد، یکی را به دویم نسبت کرده شود، یا به نفی یا به اثبات. و بگرویدن را به تازی تصدیق گویند. چون این معنی معلوم شد گوییم یا همه تصوّرات مکتسب یا همه بدیهی باشد یا بعضی مکتسب باشد و بعضی بدیهی… مذهب من آن است که همۀ تصورات بدیهی است و مذهب کل متقدمان آن است که بعضی بدیهی است و بعضی مکتسب»[۱۰].

اما در مورد مفهوم علم، فخر­رازی در مفاتیح الغیب تعریفات گوناگون آن را از متکلمان اشعری، معتزلی، فیلسوفان و غزالی نقادی کرده و سپس توضیح می­دهد که عدم توانایی برای تعریف کردن یک مفهوم، یا به دلیل مخفی بودن کامل آن از درک آدمی است و یا به دلیل وضوح و روشنی آن است؛ وضوحی که مفهومی آشکار­تر از آن یافت نمی­شود تا بتواند معرِّفِ آن مفهوم باشد. ماهیت علم بدین گونه­ است؛ یعنی بطور کاملاً بدیهی و آشکار متصور می­شود و لذا نیازی به تعریف ندارد، و بلکه تعریف آن محال است؛ زیرا هر شخصی ضرورتاً می­داند که به خود علم دارد و نیز به اینکه در آسمان و یا در اعماق دریا نیست. این علمِ ضروری به اینکه عالِم به این امور است، در واقع علمِ به اتصاف ذاتش به این علوم است و کسی که به نسبت دو چیز علم داشته باشد، بدون شک به هر دو طرف نسبت نیز علم دارد. و لذا چون علم ضروری به این نسبت حاصل است، قطعاً علم ضروری به ماهیت علم نیز حاصل است و لذا تعریف علم محال است[۱۱].

علاوه بر این، فخر­رازی در المباحث المشرقیه دو دلیلِ دیگر بر امتناع تعریف علم آورده است:

علم است که اشیای دیگر را از هم متمایز می­کند و لذا به طریق اولی خود را از غیر تمییز می­دهد.

اشیای دیگر به واسطۀ علم شناخته می­شوند و لذا علم از آنها آشکارتر است؛ زیرا علم حالتی نفسانی است که موجود زنده در درون خود و بدون خطا می­یابد، و هرچه چنین باشد، تعریفش محال است[۱۲].

در اینجا ذکر این نکته لازم است که ابن­عربی و ملاصدرا نیز با مبانی دیگری مفهوم علم را غیر قابل تعریف می­دانند که بحث تفصیلی آن را در فصول بعد بیان خواهیم کرد.

۱-۱-۱-۲٫ علم از دیدگاه معتزله

نظّام معتزلی در تعریف علم گفته است: «حرکهفی القلب عند وجود الشیء کما وجد و عرف»[۱۳]. بر این قول اشکال وارد شده به اینکه صحیح نیست گفته شود که قلب به واسطۀ علم، حرکت می­کند؛ به علاوه اینکه این تعریف خلط میان عمل و اراده کرده است، در حالی که در جنس و وصف مختلفند[۱۴].

ابوعلی جُبّائی(۲۳۵-۳۳۰ق) و ابوهاشم جُبّائی(ف: ۳۲۱ق) ـ دو تن از شیوخ معتزله ـ علم را به «اعتقاد الشیء علی ما هو به»، «اعتقاد به شیء آن گونه که هست» تعریف کرده­اند[۱۵].

قاضی عبدالجبار خود، علم را معنایی می­داند که موجبِ اطمینان و سکون نفس شود وی علم را بدین گونه تعریف کرده است:

«المعنی الذی یقتضی سکون نفس العالم إلی ما تناوله، فلیس من العلم فی شیء ما لم یطمئن إلیه المرء و یعتقده. و لذلک، فإن ذلک المعنی لایختص بهذا الحکم إلا إذا کان اعتقاداً یعتقده علی ما هو به واقعاً علی وجه مخصوص»، «علم معنایی است که موجب سکون و اطمینان نفس عالِم است نسبت به آن چیزی که درک کرده است، چیزی که آدمی به آن اطمینان و اعتقاد نداشته باشد علم نیست. پس آن معنایی که انسان به آن اعتقاد نداشته باشد به حکم علم بودن مختص نیست مگر آنکه اعتقاد به چیزی حاصل شده باشد آن گونه که هست به وجه مخصوص»[۱۶].

۱-۱-۱-۳٫ علم از دیدگاه اشاعره

ابوالحسن اشعری(۲۶۰-۳۲۴ق) ـ پایه­گذار مکتب اشعری ـ دو تعریف برای علم آورده است: الف. «ما یعلم به» آنچه معلوم است. ب. «ما تصیر به الذات عالِماً»، علم چیزی است که ذات به واسطۀ آن عالِم می­شود[۱۷]. بر این دو تعریف اشکال دور وارد شده است؛ یعنی عالِم و معلوم با «علم» تعریف می­شوند و تعریف علم به آنها تعریف دوری و باطل است. فخر­رازی از این اشکال چنین پاسخ داده که علم انسان به عالِم بودن خود، و نیز به لذت و دردِ خود، علمی ضروری است و اما علم به عالم بودن به این چیزها، علم به اصل علم است؛ زیرا ماهیت مطلق در ماهیتِ مقید داخل است[۱۸]. ملاصدرا اشکال دقیقی بر این پاسخ دارد:

«سخن در بیان مفهوم علم و تعریف معنای آن است؛ نه در ثبوت و تحقق علم و نه در اثبات و تحقیق آن. این بیان، تنها وجود و وجدان ماهیت علم را ترسیم می­کند و نه تعریف آن را. اگر کسی ادعای بدیهی بودن برای تصور علم داشته باشد و اینگونه استدلال کند، موجه خواهد بود. و شاید مراد گوینده همین باشد»[۱۹].

باقلانی(۳۳۸-۴۰۳) علم را به «معرفه المعلوم علی ماهو به»، «معرفت معلوم بدان گونه که هست» تعریف کرده است[۲۰]. در این تعریف، به جای «معرفتِ شیء»، معرفتِ معلوم گفته شده؛ زیرا شیء به معنای موجود است، اما علم به معدومات نیز تعلق می­گیرد. و لذا اگر در تعریف علم، معرفت شیء گفته می­شد، تعریف، جامعِ افراد نبود.و در تعریفی دیگر گوید: «علم همان معرفت است»[۲۱]. بر تعریف اول، این اشکال وارد شده است که تعریفی دوری است؛ زیرا علم با معلوم تعریف شده است، در حالی که معلوم خود، مشتق از علم است. بر تعریف دوم، دو اشکال وارد شده است: یکی اینکه تعریف شیء بنفسه است؛ زیرا علم و معرفت یکی هستند و قطعاً چنین تعریفی باطل است. و دیگر اینکه بنا بر قولی، معرفت، حصول علم بعد از اشتباه است، و لذا گفته می­شود فلانی را نمی­شناختم و اینک به او معرفت یافتم. به همین دلیل است که به علم خداوند نمی­توان، معرفت گفت. تعریف علم به معرفت، علمِ خداوند را از تعریف خارج می­کند؛ در حالی که گویندۀ این تعریف به علمِ خدا اعتقاد دارد[۲۲].

علم از نظر باقلانی بر دو نوع است: علمِ قدیم، که علمِ خداوند است و علمِ محدَث، که علمِ مخلوقات است. علم ضروری، «علمی است که لازمۀ نفسِ مخلوق است، به گونه­ای که خروج و انفکاک از آن محال است و امکانِ شک در متعلَّقِ آن نیست». اما علمِ نظری، علمی است که وابسته به فکر و تأمّل در حالِ معلوم است[۲۳].

علاوه بر تعاریف فوق، چند تعریف دیگر از اشاعره در مورد علم در کتابها مذکور است: «علم صفتی است که موجود زنده به واسطۀ آن، عالِم می­گردد»[۲۴]. تعریف دیگر اینکه: «صفت راسخی در نفس است که به واسطۀ آن جزئیات و کلیات درک می­شوند» یا «علم وصولِ نفس به معنای شیء است» یا «اضافه و نسبتی خاص بین عاقل و معقول است»[۲۵].

۱-۱-۱-۴٫ علم از دیدگاه متکلمان شیعه

متکلمان شیعه در بحث از علم و چیستی آن، غالباً تحت تأثیر فیلسوفان هستند. خواجه نصیرالدین طوسی علم را جوهری انسان ساز می­داند[۲۶] و معتقد است که انسان می­تواند با توسعه دادن به علم و معرفت خود، اشتداد وجودی یابد[۲۷]، وی معتقد است که علم سازندۀ روح است[۲۸] ، همچنین به باور وی علم ذاتیِ نفوس ناطقه نیست، بلکه عرضی است که عارض بر نفس می­شود، همچنین علم از سنخ تذکر نیست[۲۹] . از نظر خفری علم حقیقی علمی است که سبب انکشاف شی بر ما می شود یعنی علمی که به آن وسیله چیزی بالذات در نزد ما حاضر است[۳۰] .

[۱] . ر.ک: سید عرب، حسین،  ۱۳۸۸، «علم»، در در دائرۀ المعارف بزرگ اسلامی، تهران: مرکز دائرۀ المعارف بزرگ اسلامی، ج ۱۱، ص ۳۷۴٫

[۲] . قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ إِنَّمَا یَتَذَکَّرُ أُوْلُوا الأَلْبَابِ». زمر/ ۹٫

[۳] . «َرْفَعْ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَالَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ»، «خداوند کسانى را که ایمان آورده‏اند و کسانى را که علم به آنان داده شده درجات عظیمى مى‏بخشد». مجادله/ ۱۱٫

[۴] . «إِنَّما یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماء».

[۵] . «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذی خَلَقَ. خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَق.‏ اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الْأَکْرَم.‏ الَّذی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ. عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ یَعْلَم». علق/ ۱-۵٫

[۶] . ر.ک: انصاری، مسعود، ۱۳۸۱، « علم و قرآن»، تهران: انتشارات دو ستان و انتشارات ناهید، در دانشنامۀ قرآن و قرآن پژوهی، به کوشش بهاء الدین خرمشاهی، ج ۲، ص ۱۴۷۲٫

[۷] .  «اذا اتی علی یوم لا ازداد فیه علما یقربنی الی الله تعالی فلابورک لی فی طلوع الشمس ذلک الیوم» (همان).

[۸] .  ملاصدرا، ۱۳۶۷،  شرح اصول الکافی، کتاب الفضل العلم و کتاب الحجۀ، تهران: مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، به کوشش محمد خواجوی، ج ۲، ص ۴٫

[۹] .  مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، ۱۴۰۳، بحار الأنوار،  بیروت: دار احیاء التراث العربی، ج ۱، ص ۱۸۳٫

[۱۰] . تهانوی، محمد علی، ۱۹۹۶، کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، بیروت: مکتبۀ لبنان الناشرون، ج ۲، ص ۱۲۲۰٫

[۱۱] . ر.ک:  فخر رازی، ۱۴۲۰، تفسیر مفاتیح الغیب، بیروت: دار إحیاء الترث العربی، ج ۲، ص ۴۲۰٫

[۱۲] . فخر­رازی، ۱۴۱۱،  المباحث المشرقیه، قم: انتشارات بیدار، ج ۱، صص ۳۳۱-۳۳۲٫

[۱۳] . «حرکتی در قلب است هنگامی که شی موجود است همجنان که موجود و شناخته شده است»: عبدالجبار، قاضی، ۱۹۶۲-۱۹۶۵،  المغنی فی ابواب التوحید و العدل، قاهره: الدار المصریۀ، به تحقیق جورج قنواتی، ج ۱۲، ص ۲۲٫

[۱۴] . البغدادی، عبدالقادر، ۲۰۰۳،  اصول الایمان(اصول الدین)، بیروت: دار و مکتبۀ الهلال، به تحقبف ابراهیم محمد رمضان، ص ۶٫

[۱۵] . قاضی عبدالجبار، المغنی فی ابواب التوحید و العدل، ج ۱۲، ص ۱۳٫

[۱۶] . قاضی عبدالجبار،  المغنی فی ابواب التوحید و العدل، ج ۱۲، ص ۱۳٫

[۱۷] . فخر­راز، . تفسیر مفاتیح (تفسیر کبیر)، ج ۲، ص ۴۱۸٫

[۱۸] . همان.

[۱۹] . ملاصدرا، ۱۳۶۳،  مفاتیح الغیب، نهران: موسسه ی تحقیقات فرهنگی، به تصحیح محمد خواجوی، ص ۹۹٫

[۲۰] . آمدی، سیف الدین. ۱۴۲۳،  ابکار الافکار فی اصول الدین،  قاهره: دارالکتب. به تصحیح محمد احمد مهدی، ج ۱، ص ۷۴٫

[۲۱] . فخر­رازی، تفسیر مفاتیح الغیب، ج ۱، ص ۲۸۰؛ ملاصدرا، مفاتیح الغیب، صص ۱۰۰-۹۹؛ قاضی عبدالجبار، المغنی فی ابواب التوحید و العدل، ج ۲، ص ۱۸٫

[۲۲] . همان.

۱٫ باقلانی، القاضی ابوبکر محمد بن الطیب محمد، ۱۹۵۷، التمهید فی الرد علی المعطلۀ و الرافضۀ و الخوارج و المعتزلۀ. بغداد: جامعۀ الحکمۀ، به کوشش محمود خضیری و محمد عدالهادی ابوریده، ص ۹٫

[۲۴] . بغدادی، اصول ایمان (اصول الدین)، ص ۵٫

[۲۵] . جرجانی، التعریفات،  صص۱۴۱- ۱۴۲٫

[۲۶] . ر.ک: طوسی، خواجه نصیر الدین، ۱۳۷۴،  آغاز و انجام، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، مقدمه و شرح و تعلیق حسن زاده آملی، ص ۸۲٫

[۲۷] . طوسی، آغاز و انجام،  ص ۸۶٫

[۲۸] . همان، ص ۸۲٫

[۲۹] . همان، ص ۸۵٫

[۳۰] . ر.ک: خفری، شمس الدین، ۱۳۸۲، تعلیقه بر الهیات شرح تجرید، تهران: میراث مکتوب، مقدمه و تصحیح فیروزه ساعتچیان، ص ۴۷٫

80,000 ریال – خرید

تمامی فایل های پیشینه تحقیق و پرسشنامه و مقالات مربوطه به صورت فایل دنلودی می باشند و شما به محض پرداخت آنلاین مبلغ همان لحظه قادر به دریافت فایل خواهید بود. این عملیات کاملاً خودکار بوده و توسط سیستم انجام می پذیرد. جهت پرداخت مبلغ شما به درگاه پرداخت یکی از بانک ها منتقل خواهید شد، برای پرداخت آنلاین از درگاه بانک این بانک ها، حتماً نیاز نیست که شما شماره کارت همان بانک را داشته باشید و بلکه شما میتوانید از طریق همه کارت های عضو شبکه بانکی، مبلغ  را پرداخت نمایید.

مطالب پیشنهادی:
برچسب ها : , , , , , , , , , , , ,
برای ثبت نظر خود کلیک کنید ...

به راهنمایی نیاز دارید؟ کلیک کنید

جستجو پیشرفته

دسته‌ها

آخرین بروز رسانی

    جمعه, ۷ اردیبهشت , ۱۴۰۳
اولین پایگاه اینترنتی اشتراک و فروش فایلهای دیجیتال ایران
wpdesign Group طراحی و پشتیبانی سایت توسط digitaliran.ir صورت گرفته است
تمامی حقوق برایpayandaneshjo.irمحفوظ می باشد.