تحقیق منشأ فکری و ریشه های تاریخی سلفی گری در اسلام و مبانی فکری سلفیه در توحید و نبوت

پیشینه تحقیق و پایان نامه و پروژه دانشجویی

پیشینه تحقیق منشأ فکری و ریشه های تاریخی سلفی گری در اسلام و مبانی فکری سلفیه در توحید و نبوت دارای ۷۶ صفحه می باشد فایل پیشینه تحقیق به صورت ورد  word و قابل ویرایش می باشد. بلافاصله بعد از پرداخت و خرید لینک دنلود فایل نمایش داده می شود و قادر خواهید بود  آن را دانلود و دریافت نمایید . ضمناً لینک دانلود فایل همان لحظه به آدرس ایمیل ثبت شده شما ارسال می گردد.

فهرست مطالب

فصل اوّل    ۴
۱-۱٫ منشأ فکری و ریشه های تاریخی سلفی گری در اسلام:    ۵
۱-۱-۱٫ جریان جدائی ثقلین:    ۵
۱-۱-۲٫ جریان منع حدیث:    ۸
۱-۱-۳٫ جعل حدیث:    ۱۴
۱-۱-۴٫ ظهور بعضی از خواص در این جریان:    ۱۷
۱-۲٫ ریشه های سلفی گری و نقد آن در جهان اسلام:    ۲۷
۱-۴٫ معرفی رجال علمی سلفیه عربستان و آثار:    ۳۴
۱-۵٫ سلفیه در لغت و اصطلاح:    ۳۵
فصل دوم    ۴۶
۳-۱٫ بررسی اجمالی ثمرات مبانی سلفیه در توحید ؛    ۴۶
۳-۱-۱٫ تکفیر غیر سلفیه‏ ؛    ۵۲
۳-۱-۲٫ بدعت دانستن تبرک و استشفاء به آثار اولیاى خدا ؛    ۵۵
۳-۱-۳٫ روا ندانستن زیارت قبور پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت (علیهم السلام) ؛    ۵۷
۳-۱-۳٫ روا ندانستن شفاعت‏خواهى، توسل و استغاثه به پیامبر صلی الله علیه و آله  و اهل بیت (علیهم السلام)؛    ۶۰
۳-۱-۴٫ شرک پنداشتن سوگند به غیر خدا؛    ۶۳
۳-۲٫ بررسی اجمالی ثمرات مبانی سلفیه عربستان در نبوت ؛    ۶۵
۳-۲-۱٫ نفى تقدس از پیامبران‏ ؛    ۶۷
۳-۲-۲٫ نسبت شرک به مادر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله ؛    ۶۸
فهرست منابع و مآخذ:    ۷۱

منابع

سبحانی؛ جعفر و محمد­ رضائی، الزیاره فى الکتاب و السنه ، اندیشه اسلامی، قم، دفتر نشر معارف، چاپ چهارم،  ۱۳۸۵٫

سجادی ، سید جعفر ، فرهنگ معارف اسلامى، انتشارات دانشگاه تهران ،۱۳۷۳ شمسی ، سوم .

عسکرى، معالم المدرستین، مؤسسه النعمان، بیروت، ۱۴۱۰ ق.

حسینى تهرانى، ترجمه توضیح المراد، انتشارات مفید ،  تهران ،  ۱۳۶۵ ش‏ ، سوم‏.

صابری حسین، تاریخ فرق اسلامی ، چاپ ششم پائیز ۸۹، انتشارات سمت، تهران.

علامه مجلسى‏؛ ایمان و کفر، نرم افزار نور ، موسسه تحقیقاتی نور .

جعفریان، رسول‏، آشنایى با عربستان ، نرم افزار حج ، مرکز تحقیقاتی نور .

ربانی، علی، فرق و مذاهب کلامی ، موسسه امام صادق علیه السلام ، قم ، ۱۳۸۸ .

محمد رضایی، الهیات فلسفی، قم، بوستان کتاب، چاپ اول، ۱۳۸۳٫

موسوی علیزاده، سید مهدی، سلفی گری و وهابیت ، دفتر تبلیغات ، قم ، اول ، ۱۳۹۲٫

ناصر گذشته، دائره المعارف بزرگ اسلامی ، پایگاه تخصصی فلسفه http://new-philosophy.ir.

رضوانى ، تأویل صفات خدا ‏ ، نشر مشعر ، تهران‏ ، بهار ۱۳۹۱ .

— سلسله مباحث وهابیت شناسى- عقل از منظر وهابیان، نشر مشعر – تهران، چاپ: ۱، بهار ۱۳۹۰ .

— سلسله مباحث وهابیت شناسى- وهابیت و عالم برزخ – شیعه شناسى و پاسخ به شبهات، نشر مشعر – تهران، چاپ: ۲، ۱۳۸۴٫

فاخوری، تاریخ فلسفه در جهان اسلام ، پایگاه تخصصی فلسفه http://new-philosophy.ir.

فرمانیان، مهدی، پایان نامه مقطع دکترا، مرکز تربیت مدرس دانشگاه قم، ۱۳۸۸٫

فراتى، رهیافتى بر علم سیاست و جنبش‏هاى اسلامى معاصر، مرکز جهانى علوم اسلامى، ۱۳۷۸ ش .

قرضاوى ، یوسف ، دیدگاه‏هاى فقهى معاصر، دفتر تبلیغات اسلامی ، قم ، اول ، ۱۳۹۰ شمسی.

ابن تیمیه ، منهاج السنه النبویه فی نقض کلام الشیعه القدریه، جامعه الامام محمد بن سعود الاسلامیه ، اول ، ۱۴۰۶ قمری.

۱-۱٫ منشأ فکری و ریشه های تاریخی سلفی گری در اسلام:

چه عواملی در تاریخ، باعث ایجاد رشد و تثبیت سلفی گری در جهان اسلام شد؟ در جواب این سوال، بررسی چند عامل بسیار مهم مد نظر قرار می گیرد.

۱- جریان جدائی ثقلین؛

۲- جریان منع حدیث؛

۳- جریان تحریف حدیث؛

۴- ظهور بعضی از خواص در این جریان؛

سلفیه در عصر حاضر، چه فرقه ای حق باشد! و چه باطل! در هر صورت مصداق حق یا باطلِ حدیث مشهوری است، که فریقین از نبی مکرم اسلام محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم، نقل نموده اند:

“ستفترق أمتی بعدی على ثلاث و سبعین فرقه، واحده منها ناجیه و الباقون فی النار”.[۱]

امت من بعد از من بر هفتاد و سه فرقه خواهند شد؛ یکی از آنها نجات یافته و دیگر فرقه ها در آتش خواهند بود.

قبل از بررسی سوال اول، باید جواب این سوال مشخص گردد، که چه عواملی در تاریخ، باعث ایجاد فرقه های مختلف در میان مسلمین گردید؟ هر جوابی از این سوال دهیم، همان جواب از سوال اول است لذا؛ به طور دقیق عوامل را مورد بررسی قرار خواهیم داد.

۱-۱-۱٫ جریان جدائی ثقلین:

مهمترین عامل فرقه گرائی در میان مسلمانان، جدائی آنها از ثقلین است. حدیث ثقلین از معتبر ترین ومعروفترین احادیث نقل شده در منابع شیعه و سنی است.

این حدیث با متن های مختلفی روایت شده است.[۲]

آیه الله علامه میر حامد حسین لکهنوى هندى نیشابورى رضوان الله علیه، جلد دوازدهم از کتاب عبقات الانوار خود را به بحث در پیرامون این حدیث اختصاص داده و آن را به دو جزء تقسیم کرده و جزء اول را اختصاص به بحث از سند حدیث و جزء دوم را اختصاص به بحث در دلالت آن داده است.

میرزا نجم الدین شریف عسگرى نیز، کتابى مستقل به نام محمد و على و حدیث الثقلین و حدیث السفینه از مصادر عامه ، درباره این حدیث و حدیث سفینه تألیف نموده است‏.[۳]

عباراتی چون: ما إنْ أَخَذْتُمْ، أخْذ، تمسک و إتباع در منابع معتبر اهل سنت آمده است.[۴]  منظور از واژگان فوق، تبعیت و پیروى است.

واژه اعتصام  نیز در قرآن، حدیث، لغت عربى و استعمالات فصیح، همان معناى تمسک است. [۵] و تمسک به معناى اتباع و پیروى است.

عبدالرؤوف مَناوى مصرى، در شرح کلمه عِتْرَتی مى‏گوید:

“عترت رسول خدا صلى الله علیه وآله، همان اصحاب کسائى هستند، که خداوند متعال، هر گونه پلیدى را از آن‏ها دور کرده و آنان را به طور کامل پاک فرموده است”.

نتیجه سخن این است، که حدیث ثقلین، گرچه به متن‏هاى گوناگون نقل شده ولى تمامىِ آن‏ها مفید یک معنا بوده و اثبات امامت و خلافت، یعنی مرجعیت سیاسی و علمی أهل بیت است.

در بین متن های حدیث، دلالت کلمه خلیفتین، در روایت پیامبر صلى الله علیه وآله از همه صریح‏تر است و هیچ اختلافى در مورد دلالت آن بر مرجعیت فوق نیست لذا؛ از این جا درمى‏یابیم، که قرآن کریم و روایات صادره از رسول خدا صلى الله علیه وآله، چگونه یکدیگر را تصدیق مى‏نمایند. قرآن کریم مى‏فرماید:

“وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ جَمِیعاً وَلَا تَفَرقُوا”.

و همگى به ریسمان خدا تمسک کنید و پراکنده نشوید.

و رسول خدا صلى الله علیه وآله نیز در حدیث ثقلین مى‏فرماید:

“إنی تارک فیکم الثقلین: کتاب الله وعترتی أهل بیتی، ما إن تمسکتم بهما لن تضلوا بعدی أبداً”.

من دو چیز گران‏بها در بین شما مى‏گذارم: کتاب خدا و عترت و خاندانم. مادامى که به آن‏ها تمسک کنید، هرگز گمراه نخواهید شد.

آن چه را که قرآن کریم به عنوان حبل الله به تمسک به آن امر مى‏فرماید، رسول خدا صلى الله علیه وآله، به عنوان عِترتی و أهل بیتی به تمسک به آن دستور مى‏دهد.[۶]

به راستى اگر به این حدیث شریف عمل مى‏شد و بر مصادیق صحیحش – خاندان پیامبر علیهم السلام – تطبیق مى‏گردید، آیا هیچ گاه شاهد رخداد چنین اختلافات و فرقه های ضال و مضل در میان امت اسلام می بودیم؟ و امت اسلامی مصداق حدیث افتراق قرار می گرفت؟

با توجه به مطالب سابق تکلیف جامعه اسلامی بعد از پیامبر مشخص است و اگر مسلمانان به تکلیف خود عمل نکنند، با فاجعه ای بنام فرقه های انحرافی فراوان، دست به گریبان خواهند بود.

اما بزرگترین خیانت ها در تاریخ اسلام و بشریت و ضربتى کارى، که بر وحدت اسلامى خورد همین بود، که جریان نفاق، مرموز ترین و خطرناکترین جریانهای زمان پیامبر نگذارد پیامبر با سند کتبى، آنچه را امت پس از آن هرگز گمراه نگردند، بنویسد و با عبارت سخیف:

ان الرجل لیهجر !!! [۷]

خطاب به پیامبر، کمال بی ادبی و اوج نفاق را هویدا نماید.

ابن عباس، براى این مصیبت عظیم بشدت مى‏گریست و آن قدر این مصیبت را بزرگ مى‏شمرد، که مى‏گفت‏:

“الرزیه کل الرزیه ما حال بین رسول الله و بین ان یکتب لهم ذلک الکتاب”.[۸]

اگر این کلام، کلام پیغمبر هم نباشد، کجایش هذیان و یاوه گویى است؟

چه قدر این مصیبت جانکاه است و چه قدر براى مسلمانان این موقف سوء عمر خسارت و زیان داشت!!!

در حالى که، اگر یک مرد عادى در چنین حالى بخواهد وصیتى کند، همه استقبال مى‏نمایند و با روى گشاده و مهر و ملاطفت جواب مى‏دهند اما پیغمبر خدا، که رحمه للعالمین بود (وامصیبتاه)، با چنین خشونت عمرى در این لحظه مواجه شد و ان نبى الله لیهجر، شنید.

اصولًا چه مقامى صلاحیت دارد، که امر اکید پیغمبر را آن‏هم در موضوعى، که مستقیماً مربوط و در صلاحیت مقام رسالت است، یعنى تضمین هدایت مردم، رد کند؟ و آیا چنین عملى با اسلام و ایمان به رسالت و دستور صریح قرآن ‏- مَا آتَاکُمُ الرسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا (حشر/۷) – سازگاری دارد؟

این ناسازگاری ها ادامه داشت و در آخر منجر به فاجعه سقیفه – جدائی سیاسی – و منع حدیث – جدائی علمی -، که این دو، مصداق أتم جدائی قرآن و عترت است، گردید و این ثمره ای جز ایجاد فرقه های انحرافی و فهم های خاص و باطل از قرآن نبود که فرمود : إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدی لِلَّتی‏ هِیَ أَقْوَمُ (إسراء/۹) .

۱-۱-۲٫ جریان منع حدیث:

این مساله مورد اتفاق همه است که ، در عهد پیامبر فرض و تخمین یعنی اجتهاد، معنی نداشت و در آن زمان جزم و یقین حاکم بود. کتاب خدا و خود پیامبر، که لا ینطق عن الهوی، عهده دار جواب به تمام سوالات گردیدند.

اما بعد از وفات پیامبر، در جریان سقیفه مسأله جور دیگر رقم خورد. زمام سیاسی به دست افرادی افتاد، که رسما اعلان کردند: قرآن به تنهائی کافی است و دیگران را از نقل روایت به شدت بر حذر داشتند!

اما موضوعی که در زمان خلفا آغاز شد، فراتر از منع کتابت حدیث بود. پس از پیامبر اسلام (ص)، خلفای سه‌گانه از نشر و ترویج احادیث رسول مکرم اسلام ممانعت به عمل آوردند. ممنوعیت حدیث از زمان ابوبکر، خلیفه‌ی اول آغاز شد و در عصر عمر و عثمان، با شدت بیشتری ادامه یافت.

ذهبی می نویسد:

“بعد از وفات پیامبر، ابابکر مردم را جمع کرد و گفت: “شما از رسول الله احادیثی نقل می کنید، که در آن اختلاف دارید! به تبع آن، اختلاف مردم بعد از شما بیشتر خواهد شد! لذا؛ هیچ چیزی از پیامبر نقل نکنید! اگر از شما سؤال کردند، بگوئید میان ما و شما کتاب خدا حاکم است. حلالش را حلال و حرامش را حرام شمارید و سیره عمر نیز، در سیاست همان رویه ابابکر بود! ابن سعد در طبقات نقل کرده است که “در عصر عمر بن خطاب أحادیث متناقض زیاد شده بود، پس به مردم نوشت، آنها را بیاورند و امر به پاره کردن و نابودی آنها کرد. !” [۹]

عمر، به دنبال همین سیاست به برخی از صحابه – مانند ابو درداء و ابوذر – اجازه‌ی خروج از مدینه را نداد، [۱۰]مگر کسانی که به عنوان والی به مناطق مختلف رفتند.

ابو هریره نقل می‌کند که:

“ما در زمان عمر نمی‌توانستیم بگوییم : قال رسول الله تا این‌که عمر از دنیا رفت”.[۱۱]

در طبقات ابن ‏سعد آمده است:

“در روزگار عمر بن خطاب، احادیث فزونی یافت و عمر از مردم خواست، که احادیث را پیش او آوردند و چون آنها را آوردند، دستور داد همه را بسوزانند.[۱۲] سپس گفت: “مثناه کمثناه اهل الکتاب”.[۱۳] طبق این بیان، خلیفه‌ی دوم، چون سابقه‌ی دوستی با اهل کتاب داشت، می‌دانست، که یهودیان غیر از تورات کتابی دارند، که در آن اسرائیلیات بود و به آن مثناه یا مشناه[۱۴] می‌گفتند، او به زعم خود می‌خواست، تا قرآن به سرنوشت تورات گرفتار نشود”.

شاید گفته شود: به هر حال اینان با اصل نقل حدیث مخالفت نداشتند؛ بلکه، مشکل اصلی خلط احادیث صحیح و باطل بود؟

در جواب می گوییم: راهکار آن بسیار ساده بود، می توانستند از افرادی چون: فاطمه زهراء سلام الله علیها، امیر مومنان علیه السلام، عمار، اباذر و یا بلال! که خود پیامبر آنها را صراحتا یا تلویحا به میزان، در این گونه معضلات معرفی کرده اند، استفاده نماید؛ نه اینکه نقل حدیث را به طور کامل ممنوع اعلام نمایند.

پیامبر پیرامون عمار یاسر فرمودند:

“عمار ملئ إیمانا إلى مشاشه”.[۱۵]

تمام جان عمار از ایمان پر شده است.

عائشه می گفت :

“لعمار ملئ من کعبیه إلى قرنه إیمانا”.[۱۶]

همه ی جان عمار را ایمان پر کرده است.

“ما خیر عمار بین أمرین إلا اختار أرشدهما”.[۱۷]

هرگاه عمار، میان دو امر مخیر شود، فقط آنچه به صواب نزدیکتر است را انتخاب می کند.

اگر این دست احادیث با آیاتی چون:

“إِنما یفْتَرِی الْکَذِبَ الذینَ لا یؤْمِنُونَ بِآیاتِ اللهِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْکاذِبُونَ (نحل/ ۱۰۵)”.

تنها کسانى دروغ مى‏بندند، که به آیات خدا ایمان ندارند؛ (آرى،) دروغگویان واقعى آنها هستند.

جمع شوند، آنگاه به ارزش صدق عمار پی برده می شود.

پیامبر در مورد بلال می فرماید:

“ما حدثک عنى بلال فقد صدقک بلال لا یکذب لا تغضبى بلالا فلا یقبل منک عمل ما أغضبت بلالا”.[۱۸]

هر چه بلال از من روایت کرد، صادق است، بلال دروغ نمی گوید …..

جلوگیری از ضبط و نگارش حدیث، موجب نابودی بسیاری از احادیث گران بهاء شد و آیندگان را از این میراث ارزشمند محروم نمود. پیامبر در مورد امیر مومنان علیه السلام فرمودند:

“هر آنچه آموختم به علی یاد دادم و علی دروازه دانش من است”.[۱۹]

“من شهر فقاهتم و علی درب آن”.[۲۰]

این در حالی است، که در منابع اهل سنت، روایات منقوله از امیر مومنان، به بیش از ۵۳۶ حدیث نمی رسد![۲۱] شخصیت بی بدیلی که با پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم)، بیشتر از بیست و سه سال همراه بود و طبق سخن فتح الباری:

“وکان یتبع النبی اتباع الفصیل أثر أمه، قال عنه ابن حجر: وکان قد رباه النبی (صلى الله علیه وآله وسلم) من صغره لقصه مذکوره فی السیره النبویه، فلازمه من صغره فلم یفارقه إلى أن مات”.[۲۲]

جالب آنکه، از این تعداد حدیث، فقط پنجاه حدیث آن صحیح است و بخاری از این میان، فقط بیست حدیث از حضرت نقل نموده است!!![۲۳]

و از امام حسن مجتبی علیه السلام سیزده!!! و از اباعبدالله علیه السلام، هشت حدیث  نقل شده است!!!، در حالی که ابن عقده می گوید:

“من از اهل بیت سیصد هزار حدیث حفظ کرده ام!”.[۲۴]

[۱] – سنن الترمذی باب الإیمان حدیث ۲۶۴۰، دار الکتب العلمیه، بیروت، اول، ۱۴۱۰هـ. ؛ سنن أبی داود باب السنه حدیث ۴۵۹۶، دار الدعوه، إستانبول، ۱۴۰۱هـ ؛  سنن ابن ماجه باب الفتن حدیث ۳۹۹۱، دار الدعوه، إستانبول، ۱۴۰۱هـ ؛ مسند أحمد بن حنبل ج ۲، ص: ۳۳۲ ، المکتب الإسلامی، بیروت ۱۹۷۸م.

[۲] – هذا هو الحدیث بروایاته المتعدده:

أیها الناس إنما أنا َبشرٌ أوشکُ، أو یوشکُ، أو إنی لأظُن أنْ أُدعَى فأجیبَ، أو أنْ یأتٍینی، أو یأتىَ رَسُولُ رَبی، فَأجیبَ، أوْ فأجیبَهُ، أو کأنی قَدْ دُعیتُ فأَجبْتُ، وَ إنی، أو أَنا تارِکٌ، أو ترکْت، أو قدْ ترکْتُ، أو خَلَفْتُ، أو مُخلفٌ فیکم، الثقَلین، أو ثَقَلین، أو أمْرَینِ، أو الثقَلینِ خَلیفَتَین، أو اثْنَینِ، أو مَا إنْ تمسکْتُمْ بهِ ، أو ما إنْ أَخَذْتُمْ بهِ، أو مَا إنْ اعْتَصَمَتُمْ بهِ ، لن تَضِلوا بَعْدی، أو لنْ تَضلوا ابداً، أو لنْ تَضِلوا، إن اتبعتُمُوهُما، أو وإنکُم لنْ تَضِلوا بَعْدَهما، و هُماکِتابُ الله، و أهلُ بیتی عِتْرتی، أحدَهما أثقَلُ منَ الآخَرِ ، أوکتُاب الله، حبلٌ ممدود، أوکتابُ الله فیه الهُدَى و النورُ، أو الصدقُ، أو کِتابُ رَبی وعِترتی أهلُ بیتی أو وعترتی و هم أهل بیتی أو و عِترتی أهلُ بَیتی و قرَابتی، أو أهلُ بَیتی، أو نَسَبی، و إنهُما لنْ یتَفرْقا، أو لنْ یفْتَرقا، أو أن لا یفْترقا، أو إنهُما لقَرینان لنْ یفْترِقا، حَتى یرِدَا على الحوضَ، فانْظرُوا، أو فاتقُوا الله، و انظْرُوا کیف تخلفُونی، أو تحْفَظونی فیهمَا، أو فانْظرُوا کیفَ تَلحقُوا بی فیهمَا، أو بم َ، أو بما، أو مَاذا، أو ما تخْلفُونی فیهما، أو إن اللطِیفَ الخبِیرَ أخبرنی، أو نَبأنِی، أو أَنْبأنی، أنهُما لنْ یفْترَقا حتى یلَقیانِی، سَألتُ ذَلکَ رَبی فَأعْطانی، فَلا تَسبقوهُم فَتهلِکوا، وَ لاتُعَلموهم فإنهُمْ أعْلمُ مِنکم ْ، أوفاسْتَمْسِکوا بِهِما وَ لا تَضِلوا، أو إنهما لنْ ینقَضیا حتى یرِدا على الحوضَ، أو سألتُهُما رَبی فَوَعَدَنی أنْ یوردَهُما على الحوضَ، أو سألتُه ذَلکَ لهُما و الحوض عرضه ما بین بُصرى إلى صنعاء، فیه من الآنیه عدد الکواکب، أو إن اللطیفَ الخبیرَ عَهِد إلى أنهَما لنْ یفْترِقا حتى یرِدَا على الحوضَ کهَاتَین، و أشار بالسبابتین، أو إنی فرطکم، و إنکم تبعى، و توشِکونَ أنْ تَرِدُوا على الحوضَ، و أسأَلکمْ، أو سائِلکمْ، حینَ تلقوْنی عنْ ثَقَلی، أو إنی سَائِلکمْ حینَ ترِدون على عن الثقلینِ: کیفَ خَلَفْتُمونى فیهما، أووإن الله سَائلى و سَائلکمْ فماذَا أنتُم قَائِلونَ، أو إنی لکم فَرط، وَ إنکم وَارِدُونَ على الحوضَ فانظرُوا کیفَ تخْلفونی فی الثقلینِ، قیل، أوقلنا، أو قالوا، و ما الثقَلانِ؟ قال صلى الله علیه و آله و سلم: کتَابُ الله طَرَفُهُ بیدِ الله، و طَرَفُه بِأیدِکمْ ، أو قال، الأکبرُ، أو الثقَلُ الأکبرُ، أو الأکبرُ منْهُما، أو أولهُما، أو أحدُهُما، کتابُ الله، و الأصغرُ، أو الثقل الأصغرُ، أو و الآخرُ عِترتی، فمن اسْتقبلَ قِبلتی، وأجابَ دَعْوتی. فلیستَوصِ بِهما خَیراً، أو أوصِیکمْ بکتَابِ الله و عِترَتی، أو حَسْبُکم کتابُ الله و عِترتی، أحدُهما أعظمُ منَ الآخرِ، أو قال إنى سَائِلکم عنِ اثنْین: عنِ القرآن و عن عِترتی، أو إن الله سَائلکمْ کیفَ خَلفتُمونی فی کتابه و أهلِ بَیتی، أو إنى تارِکٌ فیکمْ ما إنْ تمسکتُم بهِ لنْتَضِلوا، أو مَا إنْ أخَذتمْ بهِ لنْ تَضِلوا بَعْدى: أمرَینِ أحَدُهُما أکبرُ منَ الآخرِ، سُببٌ موصولٌ من السماء إلى الأرْضِ، أو إنى تارکٌ فیکم الثقلینِ خَلفى: کتاب الله و عِترتی، أو قدْ ترکتُ فیکم مَا لم تَضِلوا بَعدَه، أو إنى ترکتُ فیکم الثقلینِ، الثقلَ الأکبرَ و الثقلَ الأصغر، و أما الثقلُ الأکبرُ فبید الله طَرَفُه و الطرفُ الآخرُبأیدکم ، و هَو کتابُ الله، إنْ تمسکتم بهِ لنْ تَضِلوا و لنْ تَذِلوا أبَداً، أو فاسْتمْسِکوا بهِ فلا تضِلوا، وَ لاتبدلوا، أو فَتَمسکوا بهِ لنْ تُزالوا ولنْ تَضِلوا، و أما الثقلُ الأصغرُ فعِترتی أهلُ بیتی، أو ألاَ و عِترتی، أو أذَکرُکم اللهَ فی أهل بیتی، قالهَا مَرهً، أو مَرتین، أو ثلاثَ مرات، أو إن الله عز و جَل أوحى إلى أنی مَقْبوض، أقُولُ لکم قَوْلاً إنْ عملتُمْ بهِ نَجَوتُمْ، و إن ترکْتُموه هَلکْتُمْ، إن أهلَ بْیتی و عِترتی هُم خاصتی و حامَتی، و إنکم مَسْؤلون عن الثقلینِ، کتابِ الله و عِترتی، إنْ تمَسکْتْم بِهما لنْتَضِلوا، أو إنکم لنْ تَضِلوا إنْ اتبعتُمْ و اسْتَمسکتمْ بِهما، أو إنى تَارکٌ فِیکمْ کتابَ الله و عِترتی أهْلَ بیتی، فهُما خَلیفَتان بَعْدِى، أحَدُهما أکبرُ من َ الآخرِ، أو إنى تَارک فیکم الثقلین: کلاَمَ اللهِ و عترتی، ألاَ فَتَمسکوابِهما فإنهُمَا حَبْلانِ لاَ ینْقَطِعان إلى یوم القِیامَه.

و قال: أیها الناس یوشِکُ أنْ أقْبَضَ قَبْضاً سرِیعاً فینْطلَقَ بى و قَد قَدمتُ إلیکم القولَ مَعْذِرَهً إلیکم، ألاَإنى مُخْلفٌ فیکمْ کتابَ رَبی عز وَ جل و عِترتی أهلَ بَیتی، ثم أخذ بید علی فقال هذا علی مع القرآن، و القرآن مع علی لایفترقان حتى یردا على الحوض، فأسألهُما ما خلفتُ فیهما. (ر.ک: حدیث الثقلین بحث و تحقیق محمد قوام الدین القمی الوشنوی ، دار التقریب بین المذاهب القاهره ، نرم افزار المکتبه الشامله ۵/۳).

[۳]– تهرانی ، محمد حسین ، امام شناسى، ج‏۴، ص: ۲۰۹ ، لبّ المیزان ، مشهد ، ۱۴۲۱ق .

[۴] – واژه أخذ و ما ان أخذتم بهما در مسند احمد: ۳/ ۵۹ ، صحیح تِرمذى: ۶/ ۱۲۴، حدیث ۳۷۸۶، ۱۰۱۲۷٫

[۵] – ابن منظور ، لسان العرب: ۱۰/ ۴۸۸ ، قاهره ، مصر ، دار النشر ، ۱۴۳۰ میلادی .

[۶] – سید علی میلانی ، نگاهى به حدیث ثقلین، ص: ۲۶ نرم افزار کنز الحقایق موسسه تحقیقاتی نور.

[۷] – امام شناسى، ج‏۷، ص: ۳۳ به نقل از طبقات ابن سعد ،ج ۱، ص ۲۴۴ .

[۸] – مسند احمد، ۱/ ۳۲۵ و ۳۳۶ – صحیح بخاری، ۵/ ۱۳۸ ۷/ ۹ دار الدعوه، إستانبول، ۱۴۰۱هـ ؛  صحیح مسلم، ۵/ ۷۶ دار الدعوه، إستانبول، ۱۴۰۱هـ ؛ و سایر مصادر معتبر نزد فریقین.

[۹] – تذکره الحفاظ، ترجمه ابابکر، ج ۱، ص ۲٫

[۱۰]– ذهبی، محمد بن احمد بن عثمان، تذکره الحفاظ، ج ۱، ص ۳، إحیاء التراث العربی، بیروت، بی‌تا. همان، ص ۷؛ کاتب واقدی، محمد بن سعد بن منیع‏، الطبقات الکبری‏، ج ۲، ص ۲۵۶، دار الکتب العلمیه، بیروت، چاپ دوم، ۱۴۱۸ق.

[۱۱]– ابن کثیر دمشقى‏، البدایه و النهایه، ج ۸، ص ۱۰۷، دار الفکر، بیروت، بی‌تا.

[۱۲]– الطبقات الکبری‏، ج ۵، ص ۱۴۳٫

[۱۳]– همان.

[۱۴]– در برخی منابع به جای مثناه، مشناه آمده است که در زبان عربی همین صحیح است؛ عاملی، جعفر مرتضى‏، الصحیح من سیره النبی الأعظم‏، ج ۱، ص ۵۹، دار الحدیث‏، قم، چاپ اول، ۱۴۲۶ق.

[۱۵] – احمد بن حنبل ، فضائل الصحابه  ، ج۴ ، ص ۸۳ ، مصدر الکتاب : موقع جامع الحدیث ،  .

[۱۶] – همان .

[۱۷] – همان .

[۱۸] – سیوطی ، جمع الجوامع أو الجامع الکبیر، ج ۱ ، ص ۲۰۸۲۸ ، المصدر : موقع ملتقى أهل الحدیث ،

[۱۹] – حاکم نیشابوری ، المستدرک علی الصحیحین، ج ۳، ص ۱۳۷ ، دارالمعرفه، بیروت، ۱۴۰۶ ه. ق.

[۲۰] – تذکره الخواص، ابن الجوزی: ص ۶۵۳ ، نجف، منشورات المطبعه الحیدریه، ۱۳۸۳ ه. ق. ص ۱۹۹٫

[۲۱] – ابن حزم، اسماء الصحابه الرواه وما لکل واحد من العدد، صص ۱۱۷ الی ۱۸۹، تحقیق: سید کسروی حسن ص ۴۴ ، چاپ اول، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۲ ه. ق.

[۲۲] – فضائل الصحابه ، ص ۱۴۲، تحقیق: خالد عبدالفتاح شیل.

[۲۳] – ابن حزم، الملل والنحل، ج ۳، ص۶۰٫

[۲۴] – ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج ۱۵، ص: ۳۴۶٫

80,000 ریال – خرید

تمامی فایل های پیشینه تحقیق و پرسشنامه و مقالات مربوطه به صورت فایل دنلودی می باشند و شما به محض پرداخت آنلاین مبلغ همان لحظه قادر به دریافت فایل خواهید بود. این عملیات کاملاً خودکار بوده و توسط سیستم انجام می پذیرد. جهت پرداخت مبلغ شما به درگاه پرداخت یکی از بانک ها منتقل خواهید شد، برای پرداخت آنلاین از درگاه بانک این بانک ها، حتماً نیاز نیست که شما شماره کارت همان بانک را داشته باشید و بلکه شما میتوانید از طریق همه کارت های عضو شبکه بانکی، مبلغ  را پرداخت نمایید. 

مطالب پیشنهادی:
برچسب ها : , , , , , , , , , ,
برای ثبت نظر خود کلیک کنید ...

به راهنمایی نیاز دارید؟ کلیک کنید

جستجو پیشرفته

دسته‌ها

آخرین بروز رسانی

    شنبه, ۸ اردیبهشت , ۱۴۰۳
اولین پایگاه اینترنتی اشتراک و فروش فایلهای دیجیتال ایران
wpdesign Group طراحی و پشتیبانی سایت توسط digitaliran.ir صورت گرفته است
تمامی حقوق برایpayandaneshjo.irمحفوظ می باشد.