686 views
پیشینه تحقیق بررسی مفهوم ازخودبیگانگی و دیدگاه اندیشمندان غرب و شناخت انسان دارای ۵۵ صفحه می باشد فایل پیشینه تحقیق به صورت ورد word و قابل ویرایش می باشد. بلافاصله بعد از پرداخت و خرید لینک دنلود فایل نمایش داده می شود و قادر خواهید بود آن را دانلود و دریافت نمایید . ضمناً لینک دانلود فایل همان لحظه به آدرس ایمیل ثبت شده شما ارسال می گردد.
فصل اول: بررسی مفهوم ازخودبیگانگی و دیدگاه اندیشمندان غرب ۱
۱-۱- بررسی مفهوم ازخودبیگانگی ۱
۱-۲- انواع از خودبیگانگی ۱
۱-۳- سابقه بحث ۲
۱-۴- دیدگاه اندیشمندان غرب ۳
۱-۴-۱- هگل و از خودبیگانگی ۳
۱-۴-۲- فوئرباخ و از خودبیگانگی ۴
۱-۴-۳- مارکس و از خودبیگانگی ۵
۱-۵- بررسی و ارزیابی ۶
فصل دوم: ۸
شناخت انسان ۸
۲-۱- اهمیت انسانشناسی ۸
۲-۲- آفرینش انسان ۹
۲-۳- ساحتهای وجودی انسان ۱۳
۲-۴- دلایل اثبات روح ۱۳
۲-۴-۱- شواهد تجربی ۱۳
۲-۴-۱-۱- تلهپاتی ۱۳
۲-۴-۱-۲-قرار گرفتن در آستانه مرگ ۱۴
۲-۴-۱-۳- ارتباط با ارواح ۱۷
۲-۴-۲- دلایل عقلی ۱۹
۲-۴-۲-۱- ثبات شخصیت ۱۹
۲-۴-۲-۲- تقسیمناپذیری روح و پدیدههای روحی ۲۰
۲-۴-۲-۳- بینیازی از مکان ۲۰
۲-۴-۳- دلایل قرآنی ۲۱
۲-۵- هویت انسان ۲۲
۲-۶- ابعاد روح و روان انسان ۲۶
۲-۶-۱- بعد ادراکی ۲۶
۲-۶-۱-۱- ادراک نظری ۲۶
۲-۶-۱-۲- ادراک عملی ۲۷
۲-۶-۲- بُعد گرایشی ۲۷
۲-۷- تجرد روح ۲۸
۲-۷-۱- منکران سرشت واحد ۳۰
۲-۷-۲- پذیرش سرشت مشترک انسانی ۳۰
۲-۷-۲-۱- دیو سرشتی انسان ۳۰
۲-۷-۲-۲- نیک سرشتی انسان ۳۱
۲-۸- فطریات انسان ۳۲
۲-۸-۱- آگاهیهای فطری ۳۲
۲-۸-۱-۱-قضایای بدیهی ۳۲
۲-۸-۱-۲- ارزشها و ضد ارزشهای اخلاقی ۳۳
۲-۸-۱-۳- خداشناسی ۳۳
۲-۸-۲- گرایشهای فطری ۳۴
۲-۸-۳- توانشهای فطری ۳۶
۲-۸-۳-۱-توانایی یادگیری و درک ۳۶
۲-۸-۳-۲- توانایی غلبه بر نفس و خواهشهای درونی ۳۷
۲-۸-۳-۳- خلاقیت و نوآوری ۳۸
۲-۸-۳-۴- سخنگویی، تفهیم و تفاهم ۳۸
۲-۸-۳-۵- توانایی قرب ربوبی ۳۹
منابع ۴۵
قرآن کریم
مطهری. مرتضی. مجموعه آثار، ج۴ و ۱۳ و ۱۹، قم. صدرا. ۱۳۷۷٫
مطهری، مرتضی. عدل الهی. چاپ دهم. قم. صدرا. ۱۳۵۷٫
مطهری، مرتضی. فطرت، قم. صدرا. ۱۳۷۰٫
مطهری، مرتضی. مقدمهای بر جهانبینی اسلامی. قم. صدرا. بی تا.
مطهری، مرتضی، آزادی معنوی، قم. صدرا. ۱۳۹۰٫
مطهری، مرتضی، اسلام و مقتضیات زمان، قم، صدرا، ۱۳۷۶٫
مطهری، مرتضی، تکامل اجتماعی اسلام، قم، صدرا، ۱۳۷۶٫
خمینی، روح الله. چهل حدیث، قم. مؤسسه نشر امام خمینی. ۱۳۷۶٫
حافظ، شمس الدین محمد. دیوان حافظ. تصحیح خلیل رهبر. بی جا. صفی علیشاه. چاپ دوم. ۱۳۶۴٫
دریابندری، نجف. درد بیخویشتنی. تهران. نشر پرواز. ۱۳۶۶٫
خندان، علی اصغر. ادراکات فطری، قم. کتاب طه. ۱۳۸۳٫
طباطبایی، محمدحسین. المیزان. ترجمه محمدباقر موسوی، قم. جامعه مدرسین.ج۶٫ ۱۳۷۴٫
شیروانی، علی. سرشت انسان، قم. نهاد نمایندگی رهبری در دانشگاه ها. ۱۳۷۶٫
مصابح یزدی، محمدتقی، اخلاق در قرآن، موسسه امام خمینی، ج۲٫قم. ۱۳۷۸٫
مصباح یزدی، محمدتقی. دروس فلسفه اخلاق، قم. مؤسسه امام خمینی. ۱۳۸۰٫
مصباح یزدی، محمدتقی، خداشناسی کیهانشناسی، انسانشناسی، قم، مرکز انتشارات موسسه امام خمینی، ۱۳۸۴٫
واژه Alienation که در زبان فارسی غالباً به «از خودبیگانگی» ترجمه شده است، در فلسفه غرب سابقه طولانی دارد. ریشه این اصطلاح کلمه لاتینی “alius” به معنای «دیگر» است. پسوند “en” در زبان لاتین صفت ساز است. بنابراین “alien” به معنای منسوب به دیگری است. از صفت alien فعل alienate ساخته شده است، به معنای «از آنِ شخص دیگر کردن» یا به عبارت واضحتر، «انتقال به غیر». سپس این کلمه، اسم فعل alienation به معنای «انتقال به غیر» (الیناسیون) ساخته شده است. مورد استعمال اصلی آن مناسبات حقوقی است به معنای سلب حقی از یک شخص و انتقال آن به شخص دیگر. اما با گذشت زمان، این مفهوم آن قدر توسعه پیدا کرده که در جامعه شناسی، روانشناسی، فلسفه و حتی روانپزشکی کاربرد دارد. در روانشناسی و روانپزشکی، الیناسیون عبارت است از حالت ناشی از اختلال روانی یا به اصطلاح «روانی» بودن. البته این معنا نیز با مفهوم حقوقی کلمه ارتباط دارد؛ زیرا از یک سو بیمار روانی، شخصی است که سلامت عقل خود را از دست داده است (عقل از او سلب شده است) و از سوی دیگر قانون پاره ای از حقوق چنین شخصی را سلب می کند و به ولی یا وارث او انتقال می دهد. این همان مفهوم قضایی «حجر» است. بنابراین «فرد الینه» از جهت قضایی معادل «محجور» خواهد بود[۱]. پس از بررسی مفهوم «الیناسیون»، نگاهی کوتاه به سیر تاریخی آن، به ویژه در فلسفه غرب، میاندازیم.
واژه از خودبیگانگی در طول تاریخ گاهی مفهومی با بار ازشی مثبت و گاهی نیز بار ارزشی منفی وضد ارزش داشته است. آنچه در محافل علمی و فرهنگی مطرح و در اینجا مدنظر است، کاربرد منفی آن است که در این تحقیق مورد بررسی قرار می گیرد. اما به دلیل اینکه در گذشته این واژه بیشتر با بار ارزشی مثبت مورد استفاده قرار گرفته است، اشارهای کوتاه به معنای مثبت آن میکنیم.
الیناسیون یا از خودبیگانگی به معنای مثبت یعنی وارستن از خود یا از خود بیخود شدن است. از این رو، به معنای خلسه یا وجد و حال عرفانی است. اگر الیناسیون را به این معنا در نظر بگیریم، در واقع یک روش عرفانی است برای رسیدن به دانش حقیقی. در این صورت، در مقابل روش عقلانی قرار میگیرد. در روش عقلانی انسان میکوشد با تحلیل و ترکیب مفاهیم به حقایق جهان دست یابد، ولی در روش عرفانی، عارف برای رسیدن به حقیقت سعی میکند از خویشتن خویش بیرون آید و حقیقت را در خود حقیقت درک کند.
آدمی در عالم خاکی نمیآید به دست | عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی[۲] | |
میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست | تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز[۳] | |
فارغ از خود شدم و کوس انالحق بزدم | همچون منصور خریدار سر دار شدم[۴] |
بنابراین، تجربه عرفانی به معنای توضیح رازهای نهفته هستی نیست، بلکه به معنای رفتن در دل این رازها و پذیرفتن آنها به همان صورت سربسته است. به همین دلیل است که در عرفان ایرانی در ستایش بیخودی و بیهوشی و نکوهش عقل و هوش مطالب زیادی بیان شده است.
با بررسی تاریخی موضوع در مییابیم که سابقه این بحث به درازای تاریخ بشریت بوده است. چنانچه در ادیان پیش از اسلام این مباحث مطرح بوده است که در فصل دیدگاه اسلام آنها را مورد بررسی قرار خواهیم داد.
اما در تاریخ تفکر غرب در نظرات برخی از فلاسفه قدیمی یونان باستان این موضوع مطرح بوده است که به نمونههایی از آن اشاره میگردد. فیلون اسکندرانی (حدود ۴۰م) این رگه عرفانی و شهودی را داخل در فلسفه و دیانت یهودی میکند. در «سفر خروج» چنین آمده:
«موسی به خدا گفت: اینکه چون نزد بنی اسرائیل برسم و بدیشان گویم خدای پدران شما مرا نزد شما فرستاده است و از من بپرسند که نام او چیست، بدیشان چه بگویم که خدا به موسی گفت: هستم آنکه هستم و گفت به بنی اسرائیل چنین بگو: اهبه (هستم) مرا نزد شما فرستاد.»[۵]
تعبیر فیلون از این عبارت آن است که خدا میگوید: ماهیت من هستی است و هستی قابل توصیف و بیان نیست؛ یعنی ذات خداوند را نه با اندیشه تحلیلی، بلکه با مراقبت عرفانی، جذبه و با بیرون آمدن از خویشتن میتوان دریافت، و کسانی را که نمیتواننداین حال بیخویشتنی را درک کنند، «ساکنان همیشگی تاریکیاند» و سخنان کسانی را که «در روشنایی زندگی میکنند» باور ندارند.[۶]
در فلسفه نوافلاطونی قرن سوم نیز در آثار فلوطین (۲۰۵-۲۷۰م) این تعبیر به کار برده شده است. او نیز راه دستیابی به دانش حقیقی را بیرون شدن از خود و جذب شدن به سوی مطلوب میداند.[۷] چنانکه میبینیم در فلسفه اشراقی و در یهودیت و مسیحیت قرون وسطایی و در عرفان ایران و به طور کلی در تفکر شهودی، بیخویشتنی یا از خودبیگانگی ارزش مثبتی است. اما در عصر جدید، بخصوص از زمان هگل (۱۷۷۰-۱۸۳۱) به این سو، مفهوم از خودبیگانگی یا بیخویشتنی معنای منفی پیدا میکند و تقریباً در همه حوزههای علوم انسانی، اعم از جامعه شناسی، روانشناسی، فلسفه و حتی روانپزشکی به عنوان یک آسیب و بحران که هویت انسانی را هدف قرار داده و او را نه تنها از مسیر کمال دور میکند، بلکه سلامتی انسان را نیز تهدید مینماید به کار رفته است. در اینجا برای آشنایی بیشتر با این مفهوم، به بیان فشرده برخی دیدگاهها درباره از خودبیگانگی میپردازیم.
در اینجا به بررسی برخی از دیدگاههای اندیشمندان مطرح غرب در خصوص مسألهی از خودبیگانگی میپردازیم.
در فلسفه هگل دست یافتن به دانش حقیقی (دانش مطلق) به معنای بازیافتن خویشتن است. هگل نیز مانند فلوطین معتقد است که دانش به معنای یگانگی داننده و دانسته است، اما به اعتقاد او این یگانگی با پیوستن انسان به خویشتن خویش حاصل میشود، نه با بیرون آمدن از خویشتن. هگل بر این باور است که اندیشه باید بر پای خود بایستند تا دانش مطلق، حاصل شود. اما جذب معلوم در عالم به این معناست که عالم ساختار معلوم را بشناسد و از آنچه در درون آن میگذرد سر درآورد. یعنی عالم در صندوقچه اسرار را باز کند و محتوای آن را بیرون ریزد. بدین ترتیب، اسراری باقی نمیماند: نتیجه روش فلسفی یا تحلیلی توضیح اسرار است، این محور مرکزی اختلاف فلسفه هگل با تفکر شهودی است و گردش مفهوم بیخویشتنی در عصر جدید و از مفهوم مثبت به منفی بر این محور صورت میگیرد.
بنابراین، مفهوم بیخویشتنی در عصر جدید و به ویژه در دست هگل وارونه میشود. هگل مفهوم از خودبیگانگی را در حوزههای مختلف از جمله در حوزه دین به کار میبرد و از مجموعه سخنان وی بر میآید که وی دین را یکی از عوامل از خودبیگانگی انسان به معنای منفی آن میداند. هگل معتقد است، دو نوع قانون داریم: ۱- قانون طبیعی ۲- قانون وضع شده. وی دین را مجموعهای از قضایا میداند که از ناحیه مرجعی وضع شده و ما ملزم به تبعیت از آن هستیم و مبنای چنین دینی را اعتبار و اقتدار آن مرجع میداند نه تشخیص عقل. به نظر هگل، یهودیت یک چنین دینی است. ویبر این باور است که پذیرفتن دین یعنی پذیرفتن قوانین وضعی و مقهور اراده غیرشدن و بیرون آمدن از امتداد وجودی خود. هگل این وضع را «بریدن» یا «فصل شدن» انسان از طبیعت خود میداند؛ زیرا در این حالت، دیانت انسان که تعیین کننده رفتار اوست از طبیعت او نمیجوشد، بلکه از بیرون بر او تحمیل میشود. هگل جوهر از خودبیگانگی را در این نکته نهفته میبیند که فرد انسان احساس میکند حیات شخصیت فردی او خارج از ذات او، یعنی در جامعه و دولت وجود دارد. وی پایان از خودبیگانگی را عصر روشنگری میداند که حقایق تقویت کننده بیگانگی کاهش مییابد. انگیزه خارجی امری عینی و صد درصد محسوس و ملموس میشود و دولت و سازمان دینی دیگر حقایقی هراسانگیز و اضطراب آفرین نیستند، بلکه بخشی از عالم مادی هستند که در معرض بررسی و تحقیق علمی قرار میگیرند.[۸]
هگل به از خودبیگانگی در حوزه اقتصاد نیز عنایت داشته و معتقد است تقسیم کار و تنوع آن انسان را از اینکه نیازهای خود را تأمین کند و به آنچه تولید میکند نیازمندباشد، دور میسازد و سبب اعتماد انسان به غیر خود (انسانهای دیگر و صنعت و فن) و پیدایش نیرویی برتر از انسان و حاکم بر او میشود که از حیطه قدرت او خارج است و آن موجود بیگانه بر او مسلط میشود.[۹]
فوئرباخ، که در حقیقت واسطه فکری میان هگل و مارکس است، از خودبیگانگی هگل را در دین مطرح کرده است. فوئرباخ که یک فیلسوف ماتریالیست است، دین را عامل بزرگ از خودبیگانگی انسان میشمارد. وی معتقد بود که آدمی حق، محبت و خیر را میخواهد و چون نمیتواند آنها را تحقق بخشد، آنها را به موجودی برتر، که نوع انسان آن را «الله» مینامد، نسبت میدهد و در وجود خدایی با این صفات مجسم میسازد و به این طریق از خود بیگانه میشود. به همین دلیل، وی دین را مانعی در راه پیشرفت مادی، معنوی و اجتماعی انسان تلقی میکند. وی معتقد است که انسان در سیر خود برای رهایی از دین و به تعبیری از خودبیگانگی، سه مرحله را گذرانده یا باید بگذراند: در مرحله نخست، خدا و انسان در دامن دین به هم آمیخته بودند؛ در مرحله دوم، انسان از خدا کناره میگیرد تا روی پای خود بایستد و مرحله سوم که فوئرباخ همه را به سوی تحقق بخشیدن به آن فرا میخواند، مرحله علم انسانی است که انسان ماهیت خود را باز مییابد، مالک جوهر خویش میشود، نوع انسانی خدای انسان میگردد و به جای رابطه خدا و انسان، رابطه نوع انسانی و انسان مطرح میشود.[۱۰]
[۱]– دریابندری، نجف. درد بیخویشتنی. تهران. نشر پرواز. ۱۳۶۶٫ صص ۱و۲و۳٫
[۲]– حافظ، شمس الدین محمد. دیوان حافظ. تصحیح خلیل رهبر. بی جا. صفی علیشاه. چاپ دوم. ۱۳۶۴٫ غزل ۴۷۰٫
[۳]– همان. غزل ۲۶۶٫
[۴]– خمینی،روحالله. دیوان امام. قم. مؤسسه نشر آثار امام خمینی. ۱۳۷۲٫ غزل چشم بیمار.
[۵]– تورات، سفر خروج، ترجمه فاضل خان گروسی. تهران. اساطیر. ۱۳۷۷٫ باب ۳، اصحاح۱۴ و ۱۵٫
[۶]– دریابندری،نجف. پیشین
[۷]– راسل، برتراند. تاریخ فلسفه غرب. ترجمه نجف دریابندری. تهران. نشر پرواز. ۱۳۶۵٫ ج۲٫ ص ۴۱۷٫
[۸]– رجبی، محمود. انسانشناسی. قم. موسسه امام خمینی. ۱۳۸۵٫ ص ۸۲٫
[۹]-همان.
[۱۰]– همان
تمامی فایل های پیشینه تحقیق و پرسشنامه و مقالات مربوطه به صورت فایل دنلودی می باشند و شما به محض پرداخت آنلاین مبلغ همان لحظه قادر به دریافت فایل خواهید بود. این عملیات کاملاً خودکار بوده و توسط سیستم انجام می پذیرد. جهت پرداخت مبلغ شما به درگاه پرداخت یکی از بانک ها منتقل خواهید شد، برای پرداخت آنلاین از درگاه بانک این بانک ها، حتماً نیاز نیست که شما شماره کارت همان بانک را داشته باشید و بلکه شما میتوانید از طریق همه کارت های عضو شبکه بانکی، مبلغ را پرداخت نمایید.
ارسال نظر