854 views
پیشینه تحقیق زندگی نامه و مروری اجمالی به افکار و اندیشه های هابرماس و حوزه عمومی و تاریخچه آن دارای ۶۹ صفحه می باشد فایل پیشینه تحقیق به صورت ورد word و قابل ویرایش می باشد. بلافاصله بعد از پرداخت و خرید لینک دنلود فایل نمایش داده می شود و قادر خواهید بود آن را دانلود و دریافت نمایید . ضمناً لینک دانلود فایل همان لحظه به آدرس ایمیل ثبت شده شما ارسال می گردد.
۲-۱-کلیات اندیشه هابرماس ۶
۲-۲-زندگینامه ۷
۲-۳-مروری اجمالی به افکار و اندیشههای هابرماس ۸
۲-۴-دانش و علایق بشری ۱۱
۲-۵-تاریخچه حوزه عمومی (فرانسه، آلمان، انگلستان) ۱۸
۲-۶-حوزه عمومی ۲۲
۲-۷-اخلاق گفتگو در حوزه عمومی ۴۰
۲-۸-عقلانیت در نزد هابرماس ۴۰
۲-۹-مفهوم دموکراسی در نزد هابرماس ۴۲
۲-۱۰-موقعیت آرمانی گفتگو ۴۶
۲-۱۱-احتجاج ۴۷
۲-۱۲-کنش ارتباطی ۵۰
۲-۱۳-زیست جهان ۵۹
۲-۱۴-پیشینه پژوهش ۶۶
منابع ۶۸
ریتزر، ج (۱۳۹۲). نظریههای جامعهشناختی معاصر و ریشههای کلاسیک آن (مترجم: خلیل میرزایی، و علی بقایی سرابی)، انتشارت جامعهشناسان، تهران
اباذری، یوسف. (۱۳۸۹). خرد جامعهشناسی. تهران: انتشارات طرح نو.
هابرماس با تاکید بر نظریه کنش ارتباطی، جامعهشناسی کاربردی، سال بیستویکم، شماره اول، صص ۱۲۳-۱۴۲٫
نوذری، حسینعلی (۱۳۸۹). بازخوانی هابرماس؛ درآمدی بر آراء، اندیشهها و نظریههای یورگن هابرماس. تهران، نشر چشمه.
نوذری، حسینعلی. (۱۳۸۴). نظریه انتقادی مکتب فرانکفورت در علوم اجتماعی و انسانی. تهران، نشر آگه.
هابرماس، ی. (۱۳۸۴). دگرگونی ساختاری حوزه عمومی، کاوشی درباب جامعه بورژوایی. (ترجمه: محمدی، جمال)، تهران: نشر افکار.
هابرماس، ی. (۱۳۹۲). نظریه کنش ارتباطی، عقل و عقلانیت جامعه، زیست جهان و نظام نقادی مفهوم کارکردگرایانه عقل. (ترجمه: کمال پولادی)، تهران: نشر مرکز.
هاو، ال. ای. (۱۳۸۷). یورگن هابرماس. (ترجمه: جمال محمدی)، تهران: انتشارات گام نو.
نیلوفر، صمیمی (۱۳۸۵). شیئیشدگی از لوکاچ تا هابرماس، فصلنامه راهبرد، شماره ۴۱، صص ۲۳۴-۲۲۳٫ مهدیزاده، سید محمد. (۱۳۹۱)، نظریههای رسانه؛ اندیشههای رایج و دیدگاههای انتقادی. تهران، انتشارات همشهری.
مهدیزاده، سید محمد (۱۳۷۵). عقل ارتباطی در اندیشههای هابرماس، فصلنامه رسانه، سال هفتم، شماره اول، ص ۵۸-۵۲٫
ارمکی، تقی آزاد؛ امامی، یحیی. (۱۳۸۳). تکوین حوزه عمومی و گفتوگوی عقلانی، بررسی موردی چند تشکل دانشجویی. مجله جامعه شناسی ایران، دوره پنجم، شماره ۱، ص ۵۸- ۸۹٫
اکبری تخمشلو، جواد، (۱۳۹۰). آرای روششناختی و فلسفی هابرماس، فلسفه علم، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، سال اول، شماره اول، صص ۱-۳۵
خانیکی، هادی. (۱۳۸۷). در جهان گفتگو؛ بررسی تحولات گفتمانی در پایان قرن بیستم. تهران: انتشارات هرمس.
هولاب، ر (۱۳۹۱). یورگن هابرماس، نقد در حوزه عمومی، (ترجمه حسین بشیریه)، تهران، نشر نی.
ویندال، س؛ سیگنایتزر، ب؛ اولسون، ج. (۱۳۸۷). کاربرد نظریههای ارتباطات. (ترجمه: علیرضا دهقان)، تهران، انتشارات جامعه شناسان.
از نظر هابرماس، پروژه مدرنیته به دلیل توجه صرف به عقلانیت ابزاری و نادیده گرفتن عقلانیت ارتباطی، از مسیر اصلی منحرف شده است و ارتباطات انسانی به ارتباطاتی تحریف شده بدل شده است که در تعارض با دموکراسی قرار میگیرد (انصاری، ۱۳۸۴: ۱۲). راهحلی که او برای مقابله با این وضعیت ارائه میدهد، عقلانیت ارتباطی است. مفهوم عقلانیت ارتباطی واجد سویهها و دلالت های ضمنیای است که اساسا متکی بر تجربه محوری بحث و گفتگو و استدلال است که فرایندی وفاقانگیز و آزاد و وحدتبخش دارند؛ گفتگویی که در آن مشارکتکنندگان مختلف بر بصیرتهای ذهنی و نظرات فردی خود فائق میآیند و به یمن اشتراک در باورهای عقلانی، متقاعد میشوند که وحدت جهان عینی و بین الاذهانی بودن زیستجهانشان را بپذیرند (هاو، ۱۳۸۷: ۵۰). در حقیقت عقلانیت ارتباطی، پروسه حل کردن مسئله و رفع مناقشه از خلال گفتگوی آزاد است (ادگار، ۲۰۰۶: xvi).
هدف گفتگو سازش و توافق یا، به بیان دقیقتر، وفاق است. هابرماس وفاق را برای موجه سازی (توجیه عقلانی) دعویهای اعتبار ضروری میداند (هاو، ۱۳۸۷: ۶۹). هابرماس سعی دارد نشان دهد که چگونه عقلانیت (و عدم عقلانیت) در کنش متقابل اجتماعی معمولی، یعنی در ارتباط معمولی بین «افراد کنشگر» ظهور پیدا میکند (خانیکی، ۱۳۸۷: ۷۶). از نظر او کنش ارتباطی فقط در صورتی به شکل سالم ادامه مییابد که مشارکتکنندگان تصور کنند دعویهای اعتباری که بهطور متقابل مطرح میسازند موجه و قابل قبولاند (هاو، ۱۳۸۷: ۳۷). به بیان دیگر، کنش ارتباطی نیازمند آن است که همه مشارکتکنندگان بر سر فرضها و تفسیرهای ضمنی و به تبع آن درباره قواعد ارتباط توافق داشته باشند (هاو، ۱۳۸۷: ۴۹).
در کنش ارتباطی، کنشهای افراد درگیر نه از طریق حسابگریهای خودخواهانهی موفقیت، بلکه از طریق کنشهای تفاهم آمیز هماهنگ میشود. افراد دخیل در کنش ارتباطی اساسا در بند موفقیت شخصیشان نیستند، بلکه هدفهایشان را در شرایطی تعقیب میکنند که بتوانند برنامههای کنشیشان را بر مبنای تعریفهایی از موقعیت مشترک، هماهنگ سازند. درحالی که هدف کنش معقولانه و هدفدار دستیابی به یک هدف است، هدف کنش ارتباطی، دستیابی به تفاهم ارتباطی است (عباسپور، ۱۳۹۰). در کنش ارتباطی رسیدن به فهم امری اساسی است. هدف رسیدن به فهم نیز، فراهم آوردن توافقی است که [به نحوی] پایان تقابل بینالاذهانی فهم دوسویه است (هابرماس، ۱۹۷۹: ۳).
بر همین اساس در مقاله حاضر سعی شده است بر اساس روال کار و سیر اندیشه هابرماس، ابتدا زندگینامه هابرماس مورد توجه واقع شود و سپس به ترتیب مباحثاتی درباره افکار و اندیشههای هابرماس، دانش و علایق بشری، حوزه عمومی، مفهوم عقلانیت نزد هابرماس، دموکراسی مطلوب هابرماس، موقعیت آرمانی گفتگو، احتجاج، کنش ارتباطی و زیست جهان بحث شود و در نهایت به پژوهشهای داخلی و خارجی صورت گرفته در زمینه پژوهش مورد نظر اختصاص دارد.
یورگن هابرماس، از متفکران برجسته فلسفه و علوم اجتماعی و از نظریهپردازان انتقادی پسامارکسیست آلمانی، در ۱۸ ژوئن ۱۹۲۹ در شهر دولسدورف در شمال راین- وستفالی آلمان به دنیا آمد و در گومرزباخ بزرگ شد. حوزه علایق وی عبارتند از: فلسفه اجتماعی، هرمنوتیک، تفکر مدرنیته رهایی بخش، نظریه ارتباطات (نظریه کنش کلامی)، نقد تاریخی و اجتماعی- سیاسی. در سال ۱۹۵۴ دکترای خود را از دانشگاه بن دریافت کرد و در سال ۱۹۶۱ دومین مدرک دکترای خود یعنی (Habilitation) (دال بر احراز شرایط استادی و تدریس در دانشگاه و اجازه ورود به کسوت استادی دانشگاه) را از دانشگاه ماینز دریافت نمود. اندیشهها و تفکرات وی ملهم از نظریات کانت، فیشته، هگل، شلینگ، مارکس، دیلتای، وبر، آدورنو، هورکهایمر، لوکاچ، سیرل، فلسفه مارکسیستی و فلسفه زبان شناختی سنت انگلیسی- آمریکایی است. در سال ۱۹۵۴ به سمت دستیار آدورنو در موسسه تحقیقات اجتماعی دانشگاه فرانکفورت انتخاب شد؛ در سال ۱۹۶۱ استاد دانشگاه هایدلبرگ گردید و در سال ۱۹۶۴ به تدریس فلسفه و جامعه شناسی در دانشگاه فرانکفورت پرداخت. از ۸۴- ۱۹۷۱ مدیر موسسه ماکس پلانک در استانبرگ بود. از ۱۹۸۴ در مقام استاد ممتاز فلسفه تاریخ در دانشگاه فرانکفورت به تدریس مشغول شد. هابرماس را از جمله رهبران نسل دوم مکتب فرانکفورت میدانند که از اواسط دهه ۱۹۵۰ تا دهه ۱۹۷۰ با دیدگاههای مکتب فرانکفورت همفکری و همدلی داشت و سهم بسیار مهمی در بازسازی و پیرایش نظریه انتقادی ایفا نمود که در جای خود به آن اشاره خواهیم کرد.
از مهمترین آثار وی می توان به موارد زیر اشاره کرد: تحول ساختاری حوزه عمومی، نظریه و کاربست در منطق علوم اجتماعی، شناخت و علایق انسانی، به سوی جامعه عقلانی، بحران مشروعیت، هرمنوتیک فلسفی، بازسازی ماتریالیسم تاریخی، مفاهمه و تکامل جامعه، نظریه مفاهمه، گفتمان فلسفی مدرنیته، نظریه کنش مفاهمهای (۲ جلد)، تفکر پسامتافیزیکی، آگاهی اخلاقی و کنش ارتباطی، حقانیت و صدق: ملاحظاتی درباب اخلاقیات گفتمان، بین واقعیات و هنجارها، سیمای فلسفی- سیاسی، محافظه کاری نو، قدرت رهایی بخش نمادها، استقلال و همبستگی. اینها در واقع بخشی از آثار وی هستند که به زبان انگلیسی ترجمه شدهاند.
هابرماس بدون تردید از برجستهترین و آزاداندیشترین شخصیتهایی است که وارث مکتب فرانکفورت و فلسفه اجتماعی و نظریه انتقادی آن به شمار میرود (نوذری، ۱۳۸۴، ۳۵۵- ۳۵۶).
یورگن هابرماس یک نظریهپرداز نومارکسی است، در حقیقت، او در سالهای نخستین دانش پژوهیاش به صورت مستقیم با مکتب انتقادی عجین بود. گرچه او سهم مهمی در نظریه انتقادی داشت، طی سالها نظریهی مارکسی را با بسیاری دروندادهای نظری دیگر درآمیخته است تا یک مجموعهی متمایز از عقیدههای نظری را تولید نماید (ریتزر، ۱۳۹۲: ۱۹۶).
دیدگاههای وی در عرصه روششناسی و فلسفه علم نیز تداوم مواضع نظریهپردازان انتقادی مکتب فرانکفورت است. وی نیز همانند آنان به پوزیتیویسم و سیطره راهکارهای روششناسانه آن بر عرصههای علوم اجتماعی و انسانی حملات شدیدی کرده است. اما علاوه بر آن به پندارهای پوپری عقلانیت نیز سخت حمله برده و آن را در کنار پوزیتیویسم منطقی و دادائیسم روششناسانه و نحلههای متعدد فلسفه علم از توماس کوهن گرفته تا پل فیرابند و ایمره لاکاتوش، در زمره آسیبهای جدی به «منطق علوم اجتماعی» تلقی می کند. از سوی دیگر، تلاش وی برای احیای مارکسیسم به منزله ابزار فرهنگی انتقادی، انتقاد از مبانی محافظه کارانه هرمنوتیک گادامری، دفاع جانانه و مستدل از توانمندیهای روشنگرانه تفکر مدرنیته در مقابل یورشهای انتقادی نحله شالودهشکنی فرانسوی ژاک دریدا و دیگر نظریهپردازان پست مدرن از جمله موضوعاتی هستند که در طیف وسیع مطالعات هابرماس واجد جایگاه مهمی به شمار میروند (نوذری، ۱۳۸۴، ۳۵۷- ۳۵۸).
وی تا حدی با افکار مکتب فرانکفورت در نقد مدرنیته موافق است، ولی میکوشد از ابعاد بدبینانه به مدرنیته بکاهد و نشان دهد که نابسامانیهای عصر مدرن ناشی از عقلانیت نیست، بلکه معلول ناتوانی در گسترش و نهادینه کردن متوازن جنبه های مختلف عقل است. به اعتقاد او نظریۀ عقلانی شدن وبر، توجه خود را یک سره به عقلانیت ابزاری محدود کرده و جنبۀ دیگر عقلانیت یعنی عقلانیت ارتباطی را نادیده گرفته است. به عبارتی، دیدگاه وبر دچار نوعی محدودیت و جابه جایی در چشم انداز است. او در مرحلۀ اول فرآیند عقلانی شدن را افسون زدایی از جهان می نامد و آن را مثبت قلمداد می کند، اما در مرحله دوم، عقلانی شدن را فرایندی فرهنگی و در راستای شکوفایی فرهنگ و شخصیت ارزیابی نمیکند؛ این الزام های کارکردی دولت و اقتصاد است که با هم فرآیند عقلانی شدن را در مسیری مبهم به پیش می برد. تلاش هابرماس برای آشتی دادن افسون زدایی و عقلانی شدن در نظریۀ واحد مدرنیته از طریق بازسازی نظریۀ عقلانیت وبر است. به اعتقاد او قفس آهنین در واقع نمادی از نوگرایی سرمایهداری متأخر است که بی هیچ محدودیتی در عصر جدید به پیش می تازد؛ و همچنین نمادی است از عقلانیت منفی و ابزاری متکی بر زور، سلطه و قدرت و ثروت (عباسپور، ۱۳۹۰: ۳۹). وی از اینرو به دنبال یافتن پاسخی برای این پرسش بود که چگونه میتوان ایدهای را خلق نمود که از یک طرف، از بدبینی ماکس وبر نسبت به زیر سلطه رفتن عقل و آگاهی توسط نیروهای سیاسی و اقتصادی، خوشبینی کارل مارکس درباره اجتنابناپذیری آگاهی طبقاتی و شورش و ذهنیتگرایی دیالکتیک تئوریهای انتقادی نخستین، پرهیز نماید و از طرف دیگر، پروژه رهایی انسان از سلطه و ایجاد پویایی و همبستگی بین خردهنظامهای جامعه را نوید دهد (مهدوی؛ مبارکی، ۱۳۸۵: ۲).
برای اینکار هابرماس قصد داشت از نظریه انتقادی، به مثابه شکلی از خرد، دفاع کند. میخواست پایبندی نظریه انتقادی به عدالت اجتماعی و دموکراسی را به منزله ارزش یا علاقهای فراتر از یک فرهنگ خاص نشان دهد. هابرماس تصور میکرد با تشخیص تمایل ذاتی زندگی روزمره به اجماع عقلانی، بنیانی عقلانی برای نظریه انتقادی پیدا کرده است. آرزوی جامعهای عاری از اجبار و مبتنی بر فرهنگ عمومی دموکراتیک، صرفا آرزوی اتوپیایی نظریهپردازان انتقادی نیست، بلکه آرمانی است که در خود ساختار زندگی روزمره جای دارد. ارزشهای دموکراسی، عدالت، برابری و خودآیینی ارزشهایی دلبخواه یا غیر عقلانی نیستند، بلکه پیشنیاز ارتباطاند، غایاتی پنهانیاند که زندگی هر روزه ما به سمت آنها هدایت میشود. خلاصه آنکه، هابرماس امیدوار بود که نظریه انتقادی را به تجلی خرد درونیای بدل کند که به آگاهی مشخصی از قدرت و هدف خویش دست یافته باشد (سیدمن، ۱۳۸۶: ۱۶۹).
هابرماس نه به یوتوپیاهای چپ و راست علاقهمند است و نه به مانند مابعد مدرنیستها ستاینده بازیگوش وضع موجود است. نظریه او در مورد تجاوز نظام اجتماعی به زیستجهان حساس است و به همین سبب نقد آزادیبخش را جزء ضروری هر نظریه اجتماعی انتقادی میداند. طرح جامع هابرماس طرحی است که هنوز در حال تکمیل است. این طرح همچون روشنگریی که از آن دفاع میکند هنوز ناتمام و ناقض است. این طرح، طرحی تحقیقاتی است که به رغم نقصها سعی میکند واقعبینی را از دست ندهد، نه خوشبین است نه مایوس؛ زیرا جریان رسیدن به روشنگری را جریانی میداند که همگان از جمله جهان سوم باید در آن شرکت کنند و در این میان نباید آمر و ماموری وجود داشته باشد. هابرماس گفته است: «در جریان روشنگری هر کسی فقط میتواند یار باشد.» (اباذری، ۱۳۸۹: ۷۸). وی طرح خود را تلاشی میداند برای تدوین نظریهای درباره جامعه با یک هدف عملی: خود رهاییبخشی تودهها از سلطه (نوذری، ۱۳۸۹: ۶۱).
هابرماس برای صحه گذاشتن بر این امر به سراغ وضعیتی رفت که در آن انسانها از طریق بحث و استدلال در جامعه سرمایهسالار به رهایی دست مییافتند. چنین وضعیتی برای هابرماس همان چیزی بود که هابرماس از آن به «پروژه مدرنیته» تعبیر میکرد. چنین پروژهای به زعم هابرماس پروژهای بود که از طریق آن جامعه از شرایط غیرانسانی و ناعادلانه به وضعیتی انسانی و رهاشده از ستم انتقال مییافت. با اولویت دادن به زبان و تفهم، هابرماس تغییر واقعیتها و شرایط در جامعه را به تغییر در ذهن و نوع تفهمی که انسانها از واقعیت دارد منوط میسازد. در پروژه ناتمام مدرنیته آنطوری که هابرماس به تصویر کشانده است، در تقارن و نزدیکی با ارزشهای رهاییطلبانه عصر روشنگری، انسان در تلاش است تا از طریق حذف آگاهیهای کاذب و دستیابی به حقیقت، در جهت ایجاد نظمی عادلانه به تغییر نظم موجود بپردازد، اما برخلاف تصور غالب اندیشمندان عصر روشنگری، نه به صورت تقابلی ضروری با هرآنچه که ریشه در سنت دارد. بر مبنای این رویکرد، مدرنیته بیش از آنکه پروژه حذف گذشته باشد، برنامه تلفیق و ارتباط گذشته با حال و آینده میباشد. شریک بودن اعضای جامعه در داشتن زیستجهانی مشترک، از یک سو با شکلدهی افق فکری افراد جامعه دایره تغییر را مشخص مینماید، و از سوی دیگر باعث تمایز آن جامعه از جوامع دیگر میگردد ( محمدی، ۱۳۸۶: ۵۵).
هابرماس با نقد و رد نگرشهای منفعلانه و ناامیدکننده هورکهایمر و آدورنو، مدرنیته و روشنگری را طرحی ناتمام میداند که در صورت تحقق، به رهایی و آزادی بشر میانجامد. او اعتقاد دارد آرمانهای عصر روشنگری چون «آزادی» به آفت سرمایهداری مبتلا گشته است و راه خروج از وضعیت نامطلوب موجود و سلطه عقلانیت ابزاری، در عقلانیت ارتباطی و فرهنگی نهفته است؛ زیرا برخلاف تصورات وبر هنوز سرچشمه عقلانیت فرهنگی خشک نشده است و با بسط فضای عمومی و ایجاد گفتمان و تفاهم ارتباطی میتوان به شکلگیری جامعه انسانی و آرمانی کمک نمود (مهدیزاده، ۱۳۷۵: ۵۲).
تمامی فایل های پیشینه تحقیق و پرسشنامه و مقالات مربوطه به صورت فایل دنلودی می باشند و شما به محض پرداخت آنلاین مبلغ همان لحظه قادر به دریافت فایل خواهید بود. این عملیات کاملاً خودکار بوده و توسط سیستم انجام می پذیرد. جهت پرداخت مبلغ شما به درگاه پرداخت یکی از بانک ها منتقل خواهید شد، برای پرداخت آنلاین از درگاه بانک این بانک ها، حتماً نیاز نیست که شما شماره کارت همان بانک را داشته باشید و بلکه شما میتوانید از طریق همه کارت های عضو شبکه بانکی، مبلغ را پرداخت نمایید.
ارسال نظر