تحقیق مفهوم دیه و ارش ، مشروعیت و پیشینه تاریخی نظام دیه و اسباب وجوب دیه، ارش مقدر و حکومت

پیشینه تحقیق و پایان نامه و پروژه دانشجویی

پیشینه تحقیق مفهوم دیه و ارش ، مشروعیت  و پیشینه تاریخی نظام دیه و اسباب وجوب دیه، ارش مقدر و حکومت دارای ۸۵ صفحه می باشد فایل پیشینه تحقیق به صورت ورد  word و قابل ویرایش می باشد. بلافاصله بعد از پرداخت و خرید لینک دنلود فایل نمایش داده می شود و قادر خواهید بود  آن را دانلود و دریافت نمایید . ضمناً لینک دانلود فایل همان لحظه به آدرس ایمیل ثبت شده شما ارسال می گردد.

فهرست مطالب

فصل اول    ۵
مفاهیم و کلیات    ۵
۱-۱- مفهوم دیه    ۶
۱-۱-۱- معنای لغوی دیه    ۶
۱-۱-۲- معنای اصطلاحی دیه    ۷
دیه از دیدگاه مذاهب اربعه و امامیه    ۸
۱-۱-۳- مفاهیم مرتبط با دیه    ۱۴
۱-۱-۳-۱-مفهوم ارش    ۱۴
۱-۱-۳-۱-۱- معنای لغوی ارش    ۱۴
۱-۱-۳-۱-۲- معنای اصطلاحی ارش    ۱۵
۱-۱-۳-۲- مفهوم حکومت    ۱۸
۱-۱-۳-۲-۱-معنای لغوی حکومت    ۱۸
۱-۱-۳-۲-۲- معنای اصطلاحی حکومت    ۱۹
۱-۱-۳-۲-۳- روش محاسبه حکومت    ۲۰
۱-۱-۳-۲-۴- شرایط وجوب حکومت    ۲۲
۱-۲- مشروعیت دیه و حکمت تشریع آن    ۲۳
۱-۲-۱- مشروعیت دیه    ۲۴
۱-۲-۲- حکمت تشریع دیه    ۲۷
۱-۳- پیشینه تاریخی نظام دیه    ۲۸
۱-۳-۱- دیه در میان ملل مختلف    ۲۸
۱-۳-۲- دیه در شریعت‌های الهی    ۳۱
۱-۳-۳- دیه در اسلام    ۳۳
۱-۴-  مفهوم عضو داخلی    ۳۴
۱-۴-۱-  مفهوم عضو    ۳۴
۱-۴-۱-۱- معنای لغوی عضو    ۳۴
۱-۴-۱-۲- معنای اصطلاحی عضو    ۳۵
۱-۴-۲-مفهوم جوف و جائفه    ۳۶
۱-۴-۲-۱-معنای لغوی جوف و جائفه    ۳۶
۱-۴-۲-۲- معنای اصطلاحی جوف وجائفه    ۳۸
۱-۴-۳- تعریف عضو داخلی    ۴۱
فصل دوم    ۴۳
اسباب وجوب دیه، ارش مقدر و حکومت    ۴۳
۲-۱-اسباب وجوب دیه، ارش مقدر و حکومت(نفس- کمتر از نفس)    ۴۴
۲-۱-۱- قتل    ۴۴
۲-۱-۲- جنایت بر کمتر از نفس    ۴۶
۲-۱-۲-۱- از بین بردن عین عضو    ۴۷
نوع اول: اعضای فرد    ۴۸
نوع دوم: اعضای دوتایی    ۵۲
نوع سوم: اعضای چهارتایی    ۵۷
نوع چهارم: اعضایی ده‌تایی    ۵۸
نوع پنجم: اعضایی که بیشتر از ده تا است    ۵۹
۲-۱-۲-۲- از بین بردن منفعت عضو    ۶۱
۲-۱-۲-۳- شجاج    ۶۹
۲-۱-۲-۴- جراح    ۷۱
۲-۱-۲-۵- آنچه که جزو چهار قسم سابق به حساب نمی‌آید    ۷۲
۲    ۷۳
فهرست منابع و مآخذ    ۷۴

منابع

قرآن کریم

کتب فقه مذاهب اربعه

الماوردی، أبو الحسن علی بن محمد بن محمد بن حبیب، الحاوی الکبیر، بیروت، دار الکتب العلمیه، الطبعهالأولى،۱۴۱۹ هـ،۱۹۹۹ م.

المرداوی، علی بن سلیمان بن أحمد، الإنصاف فی معرفه الراجح من الخلاف، بی جا، دار إحیاء التراث العربی،الطبعهالثانیه،بی تا.

المرغینانی، برهان الدین علی بن أبی بکر، الهدایه فی شرح بدایه المبتدی،بیروت، دار احیاء التراث العربی.

ابن عابدین،محمد أمین بن عمر بن عبد العزیز عابدین،رد المحتار على الدر المختار، بیروت، دار الفکر،الطبعهالثانیه، ۱۴۱۲ هـ، ۱۹۹۲م.

ابن عابدین، محمد علاء الدین بن محمد أمین بن عمر بن عبد العزیز عابدین، قره عین الأخیار لتکمله رد المحتار علی «الدر المختار شرح تنویر الأبصار»، بیروت، دار الفکر للطباعه والنشر والتوزیع، بی تا.

الأزهری، صالح بن عبد السمیع، الثمر الدانی شرح رساله ابن أبی زید القیروانی، بیروت، المکتبه الثقافیه، بی تا.

ابن الحاجب،جمال الدین أبو عمروعثمان بن عمر بن أبی بکر، جامع الأمهات، بی جا، بی نا، بی تا.

ابن تیمیه، عبد السلام بن عبد الله بن الخضر بن محمد، المحرر، الریاض،مکتبه المعارف،الطبعهالثانیه،۱۴۰۴هـ، ۱۹۸۴مـ.

ابن جبرین، عبد الله بن عبد الرحمن بن عبد الله،شرح أخصر المختصرات، دروس صوتیه قام بتفریغها موقع الشبکه الإسلامیه.

ابن جزی الکلبی، محمد بن أحمد بن محمد بن عبد الله، القوانین الفقهیه، بی جا، بی نا، بی تا.

ابن رشد، ابو الولید محمد بن أحمد بن محمد بن أحمد، المقدمات الممهدات، بی جا، دار الغرب الإسلامی،الطبعهالأولى،۱۴۰۸ هـ، ۱۹۸۸ م.

همو، بدایه المجتهد ونهایه المقتصد، القاهره، دار الحدیث، ۱۴۲۵ هـ، ۲۰۰۴ م.

ابن ضویان، إبراهیم بن محمد بن سالم، منار السبیل، بی جا، المکتب الإسلامی،الطبعهالسابعه،۱۴۰۹ هـ، ۱۹۸۹م.

ابن عبد البر،یوسف بن عبد الله بن محمد، الکافی فی فقه أهل المدینه،الریاض، مکتبه الریاضالحدیثه،الطبعهالثانیه، ۱۴۰۰هـ،۱۹۸۰ م.

ابن فوزان، صالح بن فوزان بن عبد الله، الملخص الفقهی، الریاض، دار العاصمه،الطبعهالأولى،۱۴۲۳هـ.

ابن قدامه، موفق الدین أبی محمد عبد الله بن أحمد، الکافی فی الفقه الامام احمد، بی جا، دار الکتب العلمیه،الطبعهالأولى،۱۴۱۴ هـ، ۱۹۹۴ م.

ابن مفلح، شمس الدین محمد بن مفلح بن محمد بن مفرج، الفروع و تصحیح الفروع، بی جا، مؤسسه الرساله،الطبعهالأولى، ۱۴۲۴ هـ، ۲۰۰۳ م.

ابن مفلح،برهان الدین إبراهیم بن محمد بن عبد الله بن محمد،المبدع فی شرح المقنع، بیروت، دار الکتب العلمیه،الطبعهالأولى،۱۴۱۸ هـ،۱۹۹۷ م.

ابن منذر، أبو بکر محمد بن إبراهیم، الإقناع، بی جا،بی نا،الطبعهالأولى،۱۴۰۸ هـ.

ابن مودود، عبد الله بن محمود، الاختیار لتعلیل المختار، القاهره،مطبعه الحلبی، ۱۳۵۶ هـ، ۱۹۳۷ م.

ابن نجیم، زین الدین بن إبراهیم بن محمد، البحر الرائق شرح کنز الدقائق، بی جا، دار الکتاب الإسلامی، الطبعهالثانیه،بی تا.

۱-۱- مفهوم دیه

برای روشن شدن مفهوم دیه، لازم است، معنای آن را در لغت، مصطلح فقهاء و قانون بررسی کرد.

۱-۱-۱- معنای لغوی دیه

«دیه»، مصدر «وَدَى الْقَاتِلُ الْقَتِیلَ» و از ریشه­ی «وَدی» گرفته شده است. فاء الفعل آن یعنی حرف «و» حذف شده و به جای آن، حرف «ه» نهاده شده است. هرگاه گفته شود: «وَدَى الْقَاتِلُ الْقَتِیلَ» یعنی قاتل خون بهای مقتول را به صاحب خون پرداخت کرد.[۱] همچنین هرگاه گفته شود: «اتَّدَى وَلِیُّ القَتِیل» یعنی ولی دم به دیه راضی شد و از خون قاتل درگذشت.[۲] بنابراین دیه از لحاظ لغوی مالی است که به عنوان بدل نفس مقتول، به ولی دم پرداخت می­شود.

در کلام عرب کلمه‌ی عَقل نیز در معنای دیه بکار رفتهاست، وقتی گفته می‌شود: «عَقَلَ الْقَتِیلَ عقلاً» یعنی دیه‌ی مقتول را داد. از جمله معانی عقل «حجر و منع» است.[۳] دلیل این‌که دیه را عقل نام نهاده‌اند آن است که وضع دیه مانع می‌شود که مردم همدیگر را به قتل برسانند.[۴] معنای دیگر عقل، «بستن زانوی شتر» است زیرا در زمان جاهلیت، معمولاً شتر به عنوان خون بها پرداخت می‌شد و اقوام قاتل هنگام شب شتران دیه را جلوی خانه‌ی اولیای مقتول می‌بردند و زانوی شتران را در آنجا می‌بستند و صبح که اولیای مقتول از خانه خارج می‌شدند شتران زانو بسته را در کنار خانه‌ی خود می‌دیدند.[۵]

۱-۱-۲- معنای اصطلاحی دیه

لفظ «دیه» در قرآن کریم دو بار و به صورت نکره آمده است: «وَمَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ أَنْ یَقْتُلَ مُؤْمِنًا إِلَّا خَطَأً وَمَنْ قَتَلَ مُؤْمِنًا خَطَأً فَتَحْرِیرُ رَقَبَهٍ مُؤْمِنَهٍ وَ دِیَهٌ مُسَلَّمَهٌ إِلَى أَهْلِهِ إِلَّا أَنْ یَصَّدَّقُوا فَإِنْ کَانَ مِنْ قَوْمٍ عَدُوٍّ لَکُمْ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَتَحْرِیرُ رَقَبَهٍ مُؤْمِنَهٍ وَإِنْ کَانَ مِنْ قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُمْ مِیثَاقٌ فَدِیَهٌ مُسَلَّمَهٌ إِلَى أَهْلِهِ وَتَحْرِیرُ رَقَبَهٍ مُؤْمِنَهٍ فَمَنْ لَمْ یَجِدْ فَصِیَامُ شَهْرَیْنِ مُتَتَابِعَیْنِ تَوْبَهً مِنَ اللَّهِ وَکَانَ اللَّهُ عَلِیمًا حَکِیمًا».[۶] (هیچ مؤمنی را نسزد که مؤمن دیگری را بکشد مگر از روی خطا، کسی که مؤمنی را به خطا کشت باید که برده­ی مؤمنی را آزاد کند و خون بهایی هم به کسان مقتول بپردازد مگر این که آن‌ها در گذرند، اگر هم کشته مؤمن و متعلق به کافرانی بود که میان شما و ایشان جنگ و دشمنی بود، آزاد کردن برده مؤمنی دیه‌ی او است و اگر کشته از زمره­ی قومی بود که میان شما و ایشان پیمانی برقرار بود، پرداخت خون بها به کسان مقتول و آزاد کردن برده­ی مؤمنی دیه­­ی او است، اگر هم دسترسی نداشت باید دو ماه پیاپی و بدون فاصله روزه بگیرد. خداوند این را برای شما توبه مقرر داشته است و خداوند آگاه از بندگان خود و کار بجا است در آنچه که مقرر می‌دارد).[۷]

در احادیث نبوی نیز لفظ دیه وارد شده بدون این‌که ماهیت آن تبیین شود. از جمله احادیثی که در آن‌ها لفظ «دیه» بکار رفته است، می­توان به این چند حدیث اشاره کرد: «مَنْ قُتِلَ لَهُ قَتِیلٌ فَلَهُ أَنْ یَقْتُلَ، أَوْ یَعْفُوَ، أَوْ یَأْخُذَ الدِّیَهَ»:[۸]«اولیای مقتول (در قتل عمد) این اختیار را دارند که قاتل را قصاص کنند یا او را عفو کنند یا دیه بگیرند»،«مَنِ اطَّلَعَ فِی بَیْتِ قَوْمٍ بِغَیْرِ إِذْنِهِمْ فَفَقَئُوا عَیْنَهُ، فَلَا دِیَهَ لَهُ، وَلَا قِصَاصَ»:[۹]«هر کس که بدون اجازه به داخل خانه فردی نگاه کند و صاحب خانه چشم او را در آورد، دیه و قصاص ندارد»، «فِی دِیَهِ الأَصَابِعِ الیَدَیْنِ وَالرِّجْلَیْنِ سَوَاءٌ، عَشْرٌ مِنَ الإِبِلِ لِکُلِّ أُصْبُعٍ»:[۱۰]«دیه‌ی انگشتان دست‌ها و پاها یکسان است، هر انگشت ده شتر (دیه) دارد»،ابو هریره روایت می‌کند: «اقْتَتَلَتِ امْرَأَتَانِ مِنْ هُذَیْلٍ، فَرَمَتْ إِحْدَاهُمَا الأُخْرَى بِحَجَرٍ فَقَتَلَتْهَا وَمَا فِی بَطْنِهَا، فَاخْتَصَمُوا إِلَى النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ،فَقَضَى أَنَّ دِیَهَ جَنِینِهَا غُرَّهٌ، عَبْدٌ أَوْ وَلِیدَهٌ، وَقَضَى أَنَّ دِیَهَ المَرْأَهِ عَلَى عَاقِلَتِهَ»:[۱۱]«دو زن از طایفه هذیل با یکدیگر پیکار کردند، یکی از آن‌ها سنگی به طرف دیگری پرتاب کرد و آن زن و جنین او را کشت، اولیای دم نزد پیامبر اقامه دعوا کردند، پیامبر دیه‌ی جنین را یک غُرَّه[۱۲]قرار داد، خواه برده باشد یا کنیز، و دیه‌ی زن را بر عهده عاقله زن قاتل قرار داد».

همچنین،پیشگامان فقه از جمله ابو حنیفه و امام شافعی و احمد بن حنبل و امام مالک و اکثریت قریب به اتفاق علمای متقدم امامیه تعریفی از دیه ارائه نداده‌اند. در حقیقت در کتب فقهای بعد از ایشان است که می‌توان تعریفی از دیه یافت و شاید بتوان گفت مهم‌ترین علت این‌که آن‌ها دیه را تعریف نکرده‌اند وضوح و روشنی آن نزد ایشان بوده است. در زیر تعریف فقهای مذاهب اربعه و  امامیه، حقوقدانان و برخی از فقهای معاصر از دیه بررسی خواهد شد.

دیه از دیدگاه مذاهب اربعه و امامیه

فقهای مذاهب اسلامی تعریف‌های متفاوتی از دیه ارائه داده‌اند، که در اینجا لازم است تعریف هر مذهب به صورت جداگانه بررسی شود.

حنفیه:اکثر فقهای مذهب حنفی دیه را به این صورت تعریف کرده‌اند: «دیه اسم مالی است که بدل نفس است و ارش اسم مال واجب در کمتر از نفس است».[۱۳] این تعریف – موافق با معنای لغوی دیه-بیان می‌کند که دیه، مالی است که فقط در حالت قتل نفس واجب می‌شود به دلیل این‌که، به مال پرداختی در قبال جنایت بر کمتر از نفس ارش گفته می‌شود. مقصود از جنایت بر کمتر از نفس هر نوع آزار و اذیت بر جسم انسان است که موجب مرگ او نشود؛ از جمله ایجاد جراحت و قطع عضو و امثال آن.[۱۴] همچنین، در این تعریف به مقدر یا غیر مقدر بودن مال پرداختی در دیه و ارش اشاره‌ای نشده است. این در حالی است که فقهای حنفی در باب دیات، لفظ دیه را بر بدل ما دون نفس اطلاق کرده‌اند، و در احادیث مربوط به دیه‌ی اعضا و جراحات از جمله حدیث عمرو بن حزم[۱۵] لفظ دیه برای بدل جراحت و بدل عضو بکار رفته است. أتقانی از علمای حنفی نیز عبارت «أو الطرف» را به تعریف مذکور اضافه کرده است.[۱۶]از این رو ابن نجیم در شرح خود بر کنز الدقائق می‌گوید: «پس اظهر در تفسیر دیه،رأی صاحب البنایه است آن جا که می­گوید: «دیه اسم برای ضمانی است که به ازای جان آدمی یا عضوی از او واجب می‌شود»».[۱۷] البته باید توجه داشت که بکارگیری لفظ ضمان در این تعریف خود جای اشکال دارد، زیرا ضمان در اضرار بدنی می‌تواند غیر مالی باشد مثل قصاص حال آن ‌که دیه یک التزام مالی است.

بنابراین می‌توان نتیجه گرفت که بر خلاف نظر اکثریت فقهای حنفی که معتقدند دیه مال پرداختی در حالت ازهاق روح است، دیه شامل مال پرداختی در جنایات وارده بر کمتر از نفس نیز می‌شود آنگونه که خود آن‌ها در باب دیات، آن را در موارد ما دون نفس استعمال کرده‌اند.

مالکیه:بعضی از فقهای مالکی در تعریف دیه آورده‌اند: «آن مالی است که با قتل انسان آزاده در عوض خونش واجب می‌شود».[۱۸] این تعریف مانند تعریف اکثریت احناف، بیان می‌کند که دیه مختص به قتل نفس است، با این تفاوت که در آن به آزاد بودن مجنی علیه، که از جمله شروط تعلق دیه است، اشاره می‌شود، زیرا مال پرداختی در مقابل جنایت بر برده قیمت نامیده می‌شود نه دیه. اما «عدوی» در حاشیه خود بر شرح «کفایه الطالب» در ردّ تعریف مذکور می‌گوید: «پس آنچه که مثلاً در قطع کردن دست واجب می‌شود در حقیقت به آن دیه گفته نمی‌شود، این ظاهر کلام او (أبو الحسنالمنوفی) است، امّا چنین به نظر می­آید که حقیقتاً به آن دیه گفته می‌شود زیرا آن در کلام فقهای مذهبذکر شده، و اصل بر حقیقت است».[۱۹]

همچنین، ابن عرفه دیه را اینگونه تعریف می‌کند: «الدِّیَهُ مَالٌ یَجِبُ بِقَتْلِ آدَمِیٍّ حُرٍّ عَنْ دَمِهِ أَوْ بِجُرْحِهِ مُقَدَّرًا شَرْعًا لَا بِاجْتِهَادٍ: دیه مالی است که با قتل انسان آزاده در قبال خونش یا جرحی که شرعاً مقدر شده نه با اجتهاد، واجب می‌شود».[۲۰]مراد از واژه‌ی «جُرح» در این تعریف جنایت بر کمتر از نفس می‌باشد؛ یعنی قطع کردن عضو، شکستن عضو، از بین بردن منفعت عضو و جُرح (زخم) را شامل می­شود، که از جهت تغلیب، از آن به جرح تعبیر شده است. هر‌چند در لغت، جُرح به معنایزخم است و در اصطلاح فقهاء نیز زمانی که واژه‌ی جرح استعمال می‌شود مراد زخم‌های سر و صورت یعنی شجاج و سایر زخم‌های بدن است که جراح نامیده می‌شود. همچنین واژه‌ی «دم» در این تعریف به معنای ذات است.[۲۱] با توجه به تعریف مذکور، دیه در قتل نفس و جراحت‌هایی که شرعاً تقدیر شده باشند، واجب می‌گردد، اما جراحتی که تقدیر شرعی نداشته باشد دیه را واجب نمی‌کند. به عبارت دیگر مواردی که موجب حکومت هستند از تعریف خارج شده­اند، زیرا حکومت زمانی واجب می‌گردد که از جانب شارع برای جنایت مقداری تعیین نشده باشد.

ابن رشدمی­گوید: «اصل در اعضا زمانی که به صورت خطایی قطع شوند، مالی مشخص است، و آن چیزی است که دیه نامیده می‌شود و همچنین در جراحت‌ها و نفس‌ها».[۲۲] نکته‌ای که در اینجا به آن اشاره شده این است که دیه در جنایات خطا، (همچنین در جنایت شبه عمد) یک مجازات اصلی است، بر خلاف زمانی که جنایت عمد باشد.

شافعیه:در مذهب شافعی تعریف واحدی از دیه وجود دارد. فقهای شافعی در تعریف دیه گفته‌اند: «مال واجبی است که به سبب جنایت بر شخص آزاده در نفس یا کمتر از آن پرداخت می‌شود».[۲۳] البته برخی به جای عبارت «ما دون»، عبارات «أو طرف»[۲۴]یا «غیرها»[۲۵]را آورده­اند. با توجه به این تعریف، قتل نفس، ازاله عضو یا منفعت آن و جراحت‌های مقدر و غیر مقدر موجب دیه هستند، زیرا بنابر رأی اصح در مذهب شافعی، ارش و حکومت دیه نامیده می‌شوند.[۲۶]

حنابله:در مذهب حنبلی همچون مذهب شافعی تنها می‌توان یک تعریف از دیه یافت و آن عبارت است از: «مال پرداختی به مجنی علیه یا ولی او به سبب جنایت».[۲۷] این تعریف که متشکل از سه قید: «مال پرداختی به مجنی علیه»، «یا ولی او» و «به سبب جنایت» می­باشد، به این مطلب اشاره دارد که دیه شامل مال پرداختی در قتل نفس و کمتر از آن یعنی قطع عضو، از بین بردن منفعت و جُرح می‌شود. زیرا قید اول زمانی تحقق می‌یابد که جنایت بر کمتر از نفس روی داده باشد و قید دوم زمانی است که ازهاق روح محقق شده باشد و اما قید سوم به علت تعلق دیه اشاره می‌کند یعنی مطلق جنایت بدون این‌که آن را مقید به نوع خاصی کرده باشد. مراد از جنایت در اینجا معنای اصطلاحی آن است یعنی «تعدی بر بدن به وسیله­ی چیزی که مستوجب قصاص یا مال شود».[۲۸]بنابراین با توجه به تعریفی که حنابله از دیه ارائه داده‌اند می‌توان گفت که دیه گاهی در عوض نفس است و گاهی در عوض عضو و گاهی در عوض منافع اعضا.

امامیه:تعریفی که فقیهان امامیه برای دیه برگزیده‌اند همان تعریف شافعیه است. و آن عبارت از: «مالی است که به خاطر جنایت بر انسان آزاده در نفس یا کمتر از آن واجب می‌شود،خواه مقدارمعیّنی برای آن باشد یا نباشد؛ هرچند که دیه را معمولاً در مورد اول به کار می‌برند و در مورد دوماصطلاح ارش و حکومت را استعمال می‌کنند».[۲۹] همچنین، خوئی در «مبانی تکمله المنهاج» می‌گوید: «به مال مفروض در جنایت بر نفس یا عضو یا جرح یا مانند آن، دیه گویند».[۳۰] و تعاریفی از این قبیل که همه یک معنا را می‌رسانند.

دیه در حقوق ایران: دیه، یکی از مجازات‌های اسلامی مصرّح در قانون مجازات اسلامی (مصوب ۱/۲/۱۳۹۲) است.[۳۱] در ماده‌ی ۱۷این قانون دیه چنین تعریف شده است: «دیه اعم از مقدر و غیر مقدر، مالی است که در شرع مقدس برای ایراد جنایت غیر عمدی بر نفس، اعضا و منافع و یا جنایت عمدی در مواردی که به هر جهتی قصاص ندارد، به موجب قانون مقرر می‌شود». این ماده دیه را به دو نوع مقدر و غیر مقدر تقسیم کرده است و در همین قانون هر دو نوع آن در دو ماده مجزا تعریف شده است. ماده ۴۴۸ دیه‌ی مقدر را بدین شکل تعریف کرده است: «دیه‌ی مقدر، مال معیّنی است که در شرع مقدس به سبب جنایت غیر عمدی بر نفس، عضو یا منفعت، یا جنایت عمدی در مواردی که به هر جهتی قصاص ندارد، مقرر شده است». و ماده ۴۴۹ در تعریف دیه‌ی غیر مقدر مقرر می‌دارد: «ارش، دیه غیر مقدر است که میزان آن در شرع تعیین نشده است و دادگاه با لحاظ نوع و کیفیت جنایت و تأثیر آن بر سلامت مجنی علیه و میزان خسارت وارده با در نظر گرفتن دیه مقدر و با جلب نظر کارشناس میزان آن را تعیین می‌کند. مقررات دیه مقدر در مورد ارش نیز جریان دارد مگر این‌که در این قانون ترتیب دیگری مقرر شود». پس در حقوق کیفری دیه دو نوع است؛ نوعی از آن میزان آن در شرع تعیین شده است که به آن دیه‌ی مقدر گفته می‌شود و نوع دیگر میزان آن در شرع تعیین نشده است و دیه‌ی غیر مقدر یا ارش نامیده می‌شود. همچنین، آنگونه که برخی از فقهاء گفته‌اند دیه خاص قتل نفس نیست بلکه شامل قتل و جنایت بر اعضا می‌شود.

ابو القاسم گرجی دیه را اینگونه تعریف می‌کند: «غرامت‌های مالی را که شخص جانی در جنایت‌های غیر عمدی باید بپردازد دیات گویند، همینطور در جنایت‌های عمدی در صورتی که مجنی علیه یا اولیای او به جای قصاص به دریافت غرامت مالی صلح کنند.مقدار این غرامت‌ها در شریعت اسلام غالباً تعیین شده است ولی مجنی علیه یا اولیای او می‌توانند از لحاظ مقدار با جانی صلح کنند».[۳۲]منظور از جنایت ایراد صدمه‌ی عمدی یا غیر عمدی بر جسم و جان دیگری است.[۳۳]

محمد صالح ولیدی در تعریف دیه می‌گوید: «دیه عبارت از مالی است که در قالب یکی از امور ششگانه‌ی مذکور در قانون، به سبب ارتکاب قتل، جرح یا نقص عضو و سایر صدمات بدنی، بر مرتکب جرم واجب می‌گردد و بر حسب مورد به مجنی علیه یا اولیای دم داده می‌شود».[۳۴]

عبد القادر عوده در بیان مجازات‌های بدلی می‌گوید: دیه اولین مجازات بدلی برای مجازات قصاص است، پس زمانی که قصاص بنا به علتی ممتنع یا ساقط شود، و جانی از آن عفو نشده باشد، دیه واجب می‌گردد. دیه مانند مجازات کمتر از نفس، مجازاتی بدلی است، زمانی که جایگزین قصاص شود، و آن مجازاتِ جنایت بر کمتر از نفس، در حالت عمد است، و مجازات اصلی است هنگامی که جنایت شبه عمد باشد نه عمد محض. او همچنین در ادامه می‌گوید دیه خواه مجازات اصلی یا تبعی باشد زمانی که به صورت مطلق بکار رود، مقصود از آن دیه‌ی کامل – یعنی صد شتر- است، اما آنچه که کمتر از دیه‌ی کامل است، اسم ارش بر آن اطلاق می‌شود، با وجود این‌که بسیاری لفظ دیه را در مواردی که واجب است لفظ ارش استعمال شود، بکار می‌برند.[۳۵] مجازات جنایات وارده بر کمتر از نفس در صورت عمد بودن قصاص است و اگر بنا به دلیلی قصاص ممتنع باشد، دو نوع مجازات بدلی دارد: یکی دیه یا ارش و دیگری تعزیر.[۳۶]

عوض ادریس در تعریف دیه می‌گوید: «هی المقابل المالی المقدر من قبل الشارع للضرر البدنی الواجب بالتعدی خطأ علی حیاه المسلم الذکر الحر المعصوم بالقتل»:[۳۷] «مقابل مالی برای ضرر بدنی، که مقدار آن از طرف شارع تعیین شده است و با تعدی در قتل خطای مرد مسلمان آزاد معصوم واجب می‌گردد». بنابراین مال واجب در مقابل جراحت‌های وارده به اعضای انسان، اعم از قطع عضو، از بین بردن منفعت و انواع زخم‌ها و غیره، از تعریف خارج می‌شود، زیرا او معتقد است تقدیر عوض مالی برای این ضررها با قیاس بر دیه‌ی نفس در قتل خطا انجام می­گیرد.[۳۸] به عبارت دیگر آنچه در حدیث وارد شده که: «وفی اللسان الدیه، وفی الشفتین الدیه …» حقیقتاً به آن دیه گفته نمی‌شود، بلکه تعلق دیه به این موارد و امثال آن از این جهت است که از بین رفتن آن‌ها همچون قتل نفس است و به اتلاف به طور مطلق ملحق شده­اند؛ یعنی حکماً دیه نامیده می‌شود. همچنین در تعریف مذکور به «خطایی بودن تعدی» اشاره می‌کند، چیزی که در هیچ یک از تعاریف ارائه شده از فقهاء و حقوقدانان به آن توجه نشده است. او معتقد است قرآن کریم مالی را که به عنوان بدل نفس در قتل خطا پرداخت می‌شود، دیه نامیده، و این اسم را برای مالی که در حالت عفو، در قتل عمد پرداخت می‌شود، بکار نبرده، بلکه آن را أداء نامیده است: «فَمَنْ عُفِیَ لَهُ مِنْ أَخِیهِ شَیْءٌ فَاتِّبَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَأَدَاءٌ إِلَیْهِ بِإِحْسَانٍ»:[۳۹]«پس اگر کسی (از جنایتش) از ناحیه برادر (دینی) خود گذشتی شد (و یکی از صاحبان خون بها کُشند را بخشید و یا حکم قصاص تبدیل به خون بها گردید از سوی عفو کننده) باید نیک رفتاری شود و (سختگیری و بد رفتاری نشود و از سوی قاتل نیز به ولی مقتول) پرداخت (دیه) با نیکی انجام گیرد (و در آن کم و کاست و سهل انگاری نباشد)». این أداء گاهی مساوی با دیه و گاهی بیشتر یا کمتر از آن می‌باشد. به همین دلیل پیامبر فقط دیه‌ی قتل خطا را با صد شتر تقدیر کرده‌اند و مالی را که در حالت عفو از قصاص پرداخت می‌شود تقدیر نکرده‌اند بلکه ایشان فرمودند: «و لهم ما اصطلحوا علیه».[۴۰]

بررسی تعریف دیه نزد فقهاء و حقوقدانان حاکی از این است که اکثریت آن‌ها سعی داشته‌اند تعریف دیه را تعمیم دهند تا شامل مال واجب در جنایت بر نفس و کمتر از نفس بشود که با استعمال فقهاء در کتب فقهی و حقوقدانان در قانون مجازات اسلامی موافقت بیشتری دارد.

با توجه به مطالب فوق می‌توان دیه را این گونه تعریف کرد: مالی که به سبب قتل انسان معصوم یا جنایت بر اعضای او واجب می‌گردد، خواه مقدار این مال توسط شارع – از طریق نص یا قیاس- تعیین شده باشد یا تعیین نشده باشد.

۱-۱-۳- مفاهیم مرتبط با دیه

فقهاء و به تبع آن حقوقدانانعلاوه بر لفظ دیه، الفاظ دیگری را نیز برای بیان مال واجب با تعدی بر بدن انسان استعمال کرده‌اند. از جمله‌ی این الفاظ، ارش و حکومت است. پس باید معنای این الفاظ روشن شود تا میزان ارتباط هر یک از آن‌ها با دیه مشخص گردد. در زیر معانی هر یک از این الفاظ در لغت و اصطلاح مورد بررسی قرار می‌گیرد.

۱-۱-۳-۱-مفهوم ارش

در اینجا مفهوم لغوی ارش و حکومت از دیدگاه فقهاء و حقوقدانان بیان خواهد شد.

۱-۱-۳-۱-۱- معنای لغوی ارش

«أرش» (با سکون راء) از ماده‌ی أرَش گرفته شده[۴۱] و در اصل به معنای فساد است. به طور مثال هر گاه گفته شود:«أرَّش بَیْنَ الْقَوْمِ تَأرِیشًا»یعنی میان آن‌ها را به هم زد و آن‌ها را به جان هم انداخت، و بعد‌ها در نقصان اعیان استعمال شده است، زیرا نقصان در اعیان به فساد در آن‌ها می­انجامد.[۴۲]

برخی از لغت دانان از جمله ابن أزهری معتقدند که ارش در اصل به معنای خَدْشاست و سپس به آنچه که دیه برای آن گرفته می‌شود، ارش گفته شده است.[۴۳]

اما به طور کلی در لغت عرب معانی که از واژه‌ی ارش شده است عبارتند از: دیه‌ی نفس، دیه‌ی جراحت، قیمت جراحت‌ها مانند زخم سر و صورت و امثال آن، رشوه، مابه التفاوت کالای سالم و معیوب، خصومت و اختلاف، آشوب انگیزی، طلب ارش، و ابن سیده گفته است که ارش جراحات یعنی آنچه که مقدار معلوم ندارد.[۴۴]

ارش بیشتر در معنای دیه‌ی جراحت (اعم از آن که میزان آن در شرع تعیین شده باشد یا تعیین نشده باشد) استعمال شده است و علت این‌که آن را ارش نامیده‌اند این است که آن از اسباب نزاع است.[۴۵]

[۱]. الفیومی، المصباح المنیر، ج ۲، ص ۶۵۴؛ أبو حبیب، القاموس الفقهی لغه واصطلاحاً، ص ۳۷۶٫

[۲]. همان­ها.

[۳]. ابن منظور، لسان العرب، ج ۱۱، ص ۴۵۸؛ الجوهری، الصحاح تاجاللغه وصحاح العربیه، ج ۵، ص ۱۷۶۹؛ الرازی، مختار الصحاح، ص ۲۱۵٫

[۴]. المرغینانی، الهدایه، ج ۴، ص ۵۰۶٫

[۵].ابن الأثیر، النهایه، ج ۳، ص۲۷۸؛ السرخسی، المبسوط، ج ۲۶، ص ۵۹٫

[۶]. النساء،آیه ۹۲٫

[۷]. در ترجمه‌ی آیات قرآن از تفسیر خرم دل استفاده شده است.

[۸]. الترمذی، سنن الترمذی، ج ۴، ص ۲۱، ح ش: ۱۴۰۶؛ آلبانی این حدیث را صحیح دانسته است: الآلبانی، صحیح وضعیف سنن الترمذی، ج ۳، ص ۴۰۶٫

[۹]. النسائی، سنن النسائی، ج ۴، ص ۲۱،ح ش: ۴۸۶۰؛ آلبانی این حدیث را صحیح دانسته است: الآلبانی، صحیح و ضعیف سنن النسائی، ج ۱۰، ص ۴۳۲٫ابن حِبّان، صحیح ابن حبان محققاً، ج ۱۳، ص ۳۵۱، ح ش:  ۶۰۰۴: «مَنِ اطَّلَعَ إِلَى دَارِ قوم بغیر اذنهم ففقؤوا عنیه، فلا دیه ولا قصاص».

[۱۰]. الترمذی، همان، ص ۱۳، ح ش: ۱۳۹۱؛ آلبانی این حدیث را صحیح دانسته است: الآلبانی، صحیح وضعیف سنن الترمذی، ج ۳، ص ۳۹۱٫

[۱۱]. البخاری، صحیح البخاری، ج ۹، ص ۱۱، ح ش: ۶۹۱۰٫

[۱۲]. آنچه در حالت جنایت بر جنین واجب می‌شود که عبارت است از کنیز یا برده‌ی ممیّز سالم از عیب مبیع: الموسوعهالفقهیه الکویتیه، ج ۳۱، ص ۱۶۹٫

[۱۳]. ابن عابدین، رد المحتار، ج ۶، ص ۵۷۳؛الحداد، الجوهره النیره، ج ۲، ص ۱۲۸؛ المیدانی، اللباب فی شرح الکتاب، ج ۲، ص ۱۲۵٫

[۱۴]. عوده، التشریع الجنائی الإسلامی مقارناً بالقانون الوضعی، ج ۱، ص ۷۹؛ مجموعه من المؤلفین، الفقه المیسر فی ضوء الکتاب والسنه، ص ۳۴۱٫

[۱۵]. «أَنَّ مَنْ اعْتَبَطَ مُؤْمِنًا قَتْلًا عَنْ بَیِّنَهٍ، فَإِنَّهُ قَوَدٌ إِلَّا أَنْ یَرْضَى أَوْلِیَاءُ الْمَقْتُولِ، وَأَنَّ فِی النَّفْسِ الدِّیَهَ مِائَهً مِنَ الْإِبِلِ، وَفِی الْأَنْفِ إِذَا أُوعِبَ جَدْعُهُ الدِّیَهُ وَفِی اللِّسَانِ الدِّیَهُ، وَفِی الشَّفَتَیْنِ الدِّیَهُ وَفِی الْبَیْضَتَیْنِ الدِّیَهُ، وَفِی الذَّکَرِ الدِّیَهُ وَفِی الصُّلْبِ الدِّیَهُ، وَفِی الْعَیْنَیْنِ الدِّیَهُ وَفِی الرِّجْلِ الْوَاحِدَهِ نِصْفُ الدِّیَهِ، وَفِی الْمَأْمُومَهِ ثُلُثُ الدِّیَهِ، وَفِی الْجَائِفَهِ ثُلُثُ الدِّیَهِ، وَفِی الْمُنَقِّلَهِ خَمْسَ عَشْرَهَ مِنَ الْإِبِلِ، وَفِی کُلِّ أُصْبُعٍ مِنْ أَصَابِعِ الْیَدِ وَالرِّجْلِ عَشْرٌ مِنَ الْإِبِلِ، وَفِی السِّنِّ خَمْسٌ مِنَ الْإِبِلِ، وَفِی الْمُوضِحَهِ خَمْسٌ مِنَ الْإِبِلِ، وَأَنَّ الرَّجُلَ یُقْتَلُ بِالْمَرْأَهِ وَعَلَى أَهْلِ الذَّهَبِ أَلْفُ دِینَارٍ»: النسائی، سنن النسائی، ج ۸، ص ۵۷، ح ش: ۴۸۵۳؛ ابن حِبّان، صحیح ابن حبان بترتیب ابن بلبان، ج ۱۴، ص ۵۰۱، ح ش:  ۶۵۵۹؛النسائی، سنن الکبری، ج ۶، ص ۳۷۳، ح ش:  ۷۰۲۹؛ آلبانی این حدیث را ضعیف دانسته است:الآلبانی، صحیح و ضعیف سنن النسائی، ج ۱۰، ص ۴۲۵٫

[۱۶]. علاء الدین ابن عابدین، قره عین الأخیار، ج ۷، ص ۱۴۳٫

[۱۷]. العینى، البنایه شرح الهدایه، ج ۱۳، ص ۱۶۰٫

[۱۸]. الأزهری، الثمر الدانی،صص ۵۷۵_ ۵۷۴؛ العدوی، حاشیه العدوی، ج ۲، ص ۲۹۸٫

[۱۹]. العدوی، همان.

[۲۰]. الرصاع، شرح حدود ابن عرفه، ص ۴۸۱٫

[۲۱]. العدوی، حاشیه العدوی، ج ۲، ص ۲۹۸٫

[۲۲]. ابن رشد، بدایه المجتهد ونهایه المقتصد، ج ۴، ص ۲۰۴٫

[۲۳]. زکریا الأنصاری، أسنى المطالب، ج ۴، ص ۴۷؛الشربینی، الإقناع فی حل ألفاظ أبی شجاع، ج ۲، ص ۵۰۲؛ الشربینی، مغنی المحتاج، ج ۴، ص ۷۱؛ البُجَیْرَمِیّ، تحفه الحبیب، ج ۴، ص ۱۳۳؛ الرملی، نهایه المحتاج، ج ۷، ص ۳۱۵٫

[۲۴]. الحصنی، کفایه الأخیار، ص ۲۶۰٫

[۲۵]. الجمل، حاشیه الجمل،ج ۵، ص ۵۸؛ القلیوبی و عمیره، حاشیتا قلیوبی وعمیره، ج ۴، ص ۱۳۰؛ ابن حجر الهیتمی، تحفه المحتاج، ج ۸، ص ۴۵۱٫

[۲۶].الجمل، همان؛ القلیوبی و عمیره، همان.

[۲۷]. الحجاوی، الإقناع فی فقه الإمام أحمد بن حنبل، ج ۴، ص ۱۹۹؛ البهوتى، الروض المربع شرح زاد المستقنع، ص ۶۴۶؛ البهوتى، دقائق أولی النهى، ج ۳، ص ۲۹۱؛ البَعلی، کشف المخدرات والریاض المزهرات، ج ۲، ص ۷۱۸٫

[۲۸]. العثیمین، الشرح الممتع على زاد المستقنع، ج ۱۴، ص ۹۱٫

[۲۹].النجفی، جواهر الکلام، ج ۴۳، ص ۲؛ الطباطبائی، ریاض المسائل، ج ۱۴، ص ۱۷۳؛ الخمینی، تحریر الوسیله، ج ۲، ص ۵۵۳٫

[۳۰]. الخوئی، مبانی تکمله المنهاج، ج ۲، ص ۱۸۶٫

[۳۱]. ماده ۱ ق.م.ا مصوب ۱/۲/۱۳۹۲ مقرر می‌دارد: «قانون مجازات اسلامی مشتمل بر جرایم و مجازات‌های حدود، قصاص، دیات و تعزیرات، اقدامات تأمینی و تربیتی، شرایط و موانع مسؤولیت کیفری و قواعد حاکم بر آن‌ها است».

[۳۲]. زراعت، شرح قانون مجازات اسلامی(بخش دیات)، ج ۱، ص ۳۰٫

[۳۳]. همان. «به هر میزان صدمه‌ای که از ناحیه دیگری متوجه نفس آدمی گردد، جنایت گفته می‌شود»: صادقی، حقوق جزای اختصاصی (۱) جرایم علیه اشخاص (صدمات جسمانی)، ص ۲۵۳٫

[۳۴]. ولیدی، بایسته­های حقوق جزای عمومی (۳-۲-۱)، ص ۳۹۱٫

[۳۵]. عوده، التشریع الجنائی الإسلامی مقارناً بالقانون الوضعی، ج ۲، ص ۲۶۱٫

[۳۶]. عوده، التشریع الجنائی الإسلامی مقارناً بالقانون الوضعی، ج ۲،صص ۲۱۲­_ ۲۱۱٫

[۳۷]. ادریس، الدیه بین العقوبه و التعویض، ص ۲۴٫

[۳۸]. همان.

[۳۹]. البقره، آیه ۱۷۸٫

[۴۰]. ادریس، همان، ص ۲۳٫

[۴۱]. گفته می­شود اصل آن هرش است: «ممکن است اصل آن همزه و راء و شین باشد و برخی از اهل علم آن را فرع دانسته­اند و گمان کرده­اند که اصل آن هَرش است و همزه عوض از هاء است. به نظر من نزدیک به هم هستند زیرا این دو حرف یعنی همزه و هاء به هم نزدیک­اند، می­گویند: إیَّاک و هیَّاک و أَرَقت و هَرَقت. هر کدام که باشد از باب آشوب انگیزی است»: ابن فارس، معجم مقاییس اللغه، ج ۱، ص ۷۹٫

[۴۲]. الفیومی، المصباح المنیر، ج ۱، ص ۱۲؛ المناوی، التوقیف على مهمات التعاریف، ص ۴۵٫

[۴۳]. ابن الأزهری، تهذیب اللغه، ج ۱۱، ص ۲۷۹٫

[۴۴]. ابن منظور، لسان العرب، ج ۶، صص۲۶۴_ ۲۶۳؛ الزَّبیدی، تاج العروس، ج ۱۷، صص ۶۴_ ۶۳؛ الفیروزآبادى، القاموس المحیط، ص ۵۸۴؛ أبو حبیب، القاموس الفقهی لغه واصطلاحا، ص ۱۹؛ مجمع اللغهالعربیه بالقاهره،المعجم الوسیط، ص ۱۳٫

[۴۵]. ابن منظور، همان، ص ۲۶۳؛ الزَّبیدی، همان، ص ۶۳؛ ابن فارس، مجمل اللغه، ص ۹۲٫

80,000 ریال – خرید

تمامی فایل های پیشینه تحقیق و پرسشنامه و مقالات مربوطه به صورت فایل دنلودی می باشند و شما به محض پرداخت آنلاین مبلغ همان لحظه قادر به دریافت فایل خواهید بود. این عملیات کاملاً خودکار بوده و توسط سیستم انجام می پذیرد. جهت پرداخت مبلغ شما به درگاه پرداخت یکی از بانک ها منتقل خواهید شد، برای پرداخت آنلاین از درگاه بانک این بانک ها، حتماً نیاز نیست که شما شماره کارت همان بانک را داشته باشید و بلکه شما میتوانید از طریق همه کارت های عضو شبکه بانکی، مبلغ  را پرداخت نمایید. 

مطالب پیشنهادی:
  • تحقیق دیه و مبانی فقهی و قانونی تعهد و مسئولیت بیت المال در قبال دیه‏ی غیر مسلمانان و بیگانگان
  • تحقیق مفهوم شناسی و مبانی ضمان بیت المال در پرداخت دیه
  • تحقیق مفهوم شناسی و مبانی ضمان بیت المال در پرداخت دیه
  • تحقیق مفاهیم،مبانی و درآمدی برحکمت یابی تأثیر جنسیت در دیه و قصاص
  • برچسب ها : , , , , , , , , , , , , , , , , ,
    برای ثبت نظر خود کلیک کنید ...

    به راهنمایی نیاز دارید؟ کلیک کنید

    جستجو پیشرفته

    دسته‌ها

    آخرین بروز رسانی

      جمعه, ۷ اردیبهشت , ۱۴۰۳
    اولین پایگاه اینترنتی اشتراک و فروش فایلهای دیجیتال ایران
    wpdesign Group طراحی و پشتیبانی سایت توسط digitaliran.ir صورت گرفته است
    تمامی حقوق برایpayandaneshjo.irمحفوظ می باشد.