پیشینه تحقیق چیستیِ حبّ عذری و معرفی شاعران عذری و برجسته ترین ویژگیهای حبّ عُذری

پیشینه تحقیق و پایان نامه و پروژه دانشجویی

پیشینه تحقیق چیستیِ حبّ عذری و معرفی شاعران عذری و برجسته ترین ویژگیهای حبّ عُذری دارای ۱۱۸ صفحه می باشد   فایل پیشینه تحقیق به صورت ورد  word و قابل ویرایش می باشد. بلافاصله بعد از پرداخت و خرید لینک دنلود فایل نمایش داده می شود و قادر خواهید بود  آن را دانلود و دریافت نمایید . ضمناً لینک دانلود فایل همان لحظه به آدرس ایمیل ثبت شده شما ارسال می گردد.

فهرست مطالب

معنای لغوی «حُبّ» و مراتب «محبّت»:    ۴
طبقهبندی انواع عشق، و جایگاه حُبّ عُذری    ۷
انواع عشق    ۷
انواع عشق انسان به انسانهای دیگر:    ۸
معنای غـزل در ادبیات عرب    ۱۱
شعر دوره اموی و پیدایش غزل    ۱۲
تقسیمبندی غزل دوره اموی    ۱۳
حُبِّ عُذری    ۱۵
برجستهترین ویژگیهای حبّ عُذری    ۱۶
مراحل عشق عذری    ۱۹
شعرای عُذری    ۲۰
مجنون، وجود تاریخی و دگردیسیهای داستانی    ۲۴
پیوند میان عشق عُذری، عشق افلاطونی و عشق صوفیانه    ۲۸
ویژگیهای دلباختگی در ادب عذری    ۳۶
درآمد    ۳۷
عشق عُذری، عشقیاست پاک    ۳۷
وجود عشق، پیش از آفرینش    ۳۹
عشق عذری تا زمان مرگ ادامه دارد    ۴۱
عشق عذری، پس از مرگ حتّی در گور باقی است    ۴۱
عشق عذری تا قیامت دوام مییابد    ۴۲
وصال در عشق عُذری موکول به قیامت است    ۴۲
عشق، تقدیر الهی است    ۴۵
عشق عذری به وصال منجر نمیشود    ۴۶
عشق عذری به مرگ می انجامد    ۴۷
عشق، مولود نظر است و حسرتی است پس از یکبار نگریستن    ۵۰
عشق عذری به جنون میانجامد    ۵۰
با رنج و عذاب همراه است    ۵۲
تشبیه عشق به آتش (عشق و سوز درون)    ۵۳
پردهدر است و موجب شهرت عاشق    ۵۴
تمامیتخواه است (هستی دلباخته را از او میستاند)    ۵۴
زمامی است که دلباخته را هرکجا بخواهد، میکشد    ۵۵
پیوسته برآن افزوده میشود    ۵۵
با صبر نمیآمیزد    ۵۶
ویژگیهای دلباخته در ادب عذری    ۵۷
درآمد    ۵۷
عشقی عفیف و پاک دارد    ۵۸
از  معشوق، تنها به نگاهی گذرا خُشنود است    ۵۹
کشته عشق ( شهید) است    ۶۰
سرِّ عشق را فاش نمیکند (کتمان عشق)    ۶۱
از معشوق به دیگری نمیپردازد    ۶۳
تنها خواستهاش معشوق است (از دوست، دوست را میطلبد)    ۶۴
هرچه از معشوق بر او رسد، نیکوست (آزار دوستی یا مازوخیسم)    ۶۵
در برابر معشوقِ خود، خاکسار است    ۶۷
مطیع امر معشوق  است    ۶۸
با خیال معشوق، عشق میبازد    ۶۹
خیال و ترک ادب شرعی    ۷۲
لحظهای از یاد معشوق فارغ نیست    ۷۵
همیشه به مفارقت مبتلاست    ۷۵
در برابر معشوق، غرق حیرت است    ۷۷
همیشه در خوف و رجاست    ۷۷
پیمان نمیشکند    ۷۸
پاکباز است    ۷۸
همیشه به رنج و بلا و اندوه مبتلاست    ۷۹
رنج او، ورای طاقت است    ۸۱
خونیندل است    ۸۳
سرگردان است    ۸۳
غریب است    ۸۴
فراخنای جهان، بر وجود او تنگ است    ۸۴
بیخواب است    ۸۵
پیوسته میگرید    ۸۶
بیمار است و پیکری نحیف دارد    ۸۸
بی صبر و شکیب است    ۸۹
نصیحت نمیش نود    ۸۹
همه وجودش معشوق است    ۹۰
همه جهان را معشوق میبیند و معشوق را همه جهان    ۹۱
ویژگیهای دلدار در ادب عذری    ۹۱
درآمد    ۹۱
پاکدامن است    ۹۲
«موافقْصورت و معنی» است    ۹۴
یگانه است و بیمثل و مانند    ۹۶
دست در خون عاشقان دارد    ۹۶
میمیراند و زنده میسازد    ۹۸
هم درد است و هم درمان    ۱۰۰
هرچه بخواهد میکند    ۱۰۰
هرچه کُنَد، بر حق است    ۱۰۰
با غریبان آشنایی میکند    ۱۰۱
پیمانگُسِل است    ۱۰۲
فارغ از رنجهای عاشق است    ۱۰۲
به هرچه خریده شود، رایگان است    ۱۰۳
غنی است (در برابر فقر دلباخته)    ۱۰۴
فهرست منابع و مراجع    ۱۰۵
منابع فارسی:    ۱۰۵
منابع عربی    ۱۱۳

منابع :

شمیسا، سیروس (۱۳۸۶). سیر غزل در شعر فارسی. تهران: فردوس، پنجم،.

مسعودی، علی بن حسین (۱۳۸۲). مُروجُ الذَّهَب. ترجمۀ ابوالقاسم پاینده. ۲ج. تهران:علمی و فرهنگی، هفتم؛

جلالی، محمد امیر (۱۳۸۶)، سنجش غزل­های فارسی و عربی سعدی با اشعار منسوب به قیس­بن مُلَوَّح برپایۀ حبّ عُذری، پایان نامۀ کارشناسی ارشد در رشتۀ زبان و ادبیات فارسی؛ استاد راهنما: دکتر سعید حمیدیان، دانشگاه علامه طباطبایی، شهریور ۱۳۸۶؛

روزبهان بقلی شیرازی (۱۳۸۳)، عبهر العاشقین، به تصحیح و مقدمۀ هنری کربین و محمد معین، چ  چهارم، تهران: منوچهری؛

___________ (۱۳۸۵)، شرح شطحیّات [،] شامل گفتارهای شورانگیز و رمزی صوفیان، به تصحیح و مقدمۀ هنری کوربن، تهران: طهوری و انجمن ایران­شناسی فرانسه در ایران؛

ستّاری، جلال (۱۳۷۹). پیوند عشق میان شرق و غرب. اصفهان: نشر فردا، دوم؛

________(۱۳۸۵ الف)  حالات عشق مجنون. چ دوم، تهران:توس؛

________ (۱۳۸۶). سیمای زن در فرهنگ ایران. تهران: مرکز، چهارم؛

________(۱۳۸۵ ب). عشق صوفیانه. تهران: نشر مرکز، چهارم؛

هجویری، علی بن عثمان (۱۳۸۳)، کشف المحجوب. مقدمه، تصحیح و تعلیقات محمود عابدی، تهران: سروش؛

هزار حکایت صوفیان (۱۳۸۹)، براساس دست­نویس کهن ۶۷۳ ه.ق از مؤلفی ناشناخته، مقدمه، تصحیح و تعلیقات از حامد خاتمی­پور، ۲ج، تهران: سخن؛

ابوالفرج اصفهانی (۱۳۶۸). برگزیدۀ الأغانی. ترجمه، تلخیص و شرح از محمدحسین مشایخ فریدنی.ج۱٫ تهران:  علمی وفرهنگی؛

__________ (۱۳۷۴)  برگزیدۀ الأغانی. ترجمه، تلخیص و شرح از محمدحسین مشایخ فریدنی. ج۲٫ تهران: علمی و  فرهنگی؛

 معنای لغوی «حُبّ» و مراتب «محبّت»:

    «حُبّ»، در اصطلاح، نیروی عاطفه­ای است که شخص را به سوی جنس مخـالـف می­کـشاند و منشاء آن مـیل جـنسی است (الشّیبی، ۱۴۱۸: ۲۴ به  نقل از  المعجم  الفلسفی، بیروت ۱۹۷۱ص ۷۷ ). «حُبّ» در تعریفی دیگر، تخیّلِ کمال در هر چـیزی است (همان: ۲۵). واژه «حُبّ» در زبان عربی، طـیف­ها و معادل­های مختلفی از جمله «علاقه»، «الشَّعَف»، «الشَّغَف»، «الجَوَی»، «التَّیـْم»، «التَّبـْل»، «التَّدْلِیَه»، «الهُیوم» و «العِشق» دارد. امـّا «عشق» را می­توان افراط در حُبّ دانست (همان: ۲۳). معنای دلباختگی آن­چنانکه در زبان فارسی با واژه «عشق» بیان می­شود، در زبان عربی، واژه «حُبّ» حـامل این مـفهوم است؛ چـنانکـه در قرآن کـریم، در این معنی تنها از «حُبّ» سخن ­رفته است و نه از «عشق» (گو اینکه «عشق» می­تواند ناظر به تمایلات انسانی و حامل بار معنایی جسمی-شهوانی نیز باشد).

در توصیف عشق و محبّت انسانی، برخی برای «حُبّ»، مراتبی فرض کرده­اند، چنانکه از «هوی» آغاز می­شود، به «علاقه» (جایگیرشدن حُبّ در دل) و پس از آن به «کَـلَف» (شدت حبّ)، سپس  به «عشق» (از حد درگذشتنِ حُبّ)، پس از آن به «شَعَف» (سوختن دل)، سپـس به «شَغَف» (شیفتگـی)، پس از آن به «جَوَی» (عشق جانکاه)، سپس به «تَیم» (عشق تیره و تباه­کننده)، پس از آن به «تَبل» (بیماری عشق)، سپس به «تَدلِیه» (از کف دادن عقل) و پس از آن به «هُیوم» (سرگردانی و دیوانگی در عشق) می­رسد (۱) (فقه اللّغه ثعالبی، مصر ۱۹۳۸ص۱۸۶ به نقل از الجواری، ۲۰۰۶: ۴۳؛ و نیز الشّیبی، ۱۴۱۸: ۲۲و۲۳).

«عشق» به­­گمان بسیار واژه­ای هند و اروپایی است (در اوستایی: ایشکا) (۲) لذا در زبان عربیِ قرآن، نه واژۀ «عشق»، بلکه واژۀ «حُبّ» به کار رفته است. عرفا و صوفیه از ­میان موارد متعددی که در قرآن، از «حبّ» سخن رفته است، در بیان حبّ الهی به بخش­هایی از سه آیه توجّه و دلبستگی خاصی داشته­اند: «قُلْ إنْ کُنْتُم تُحِبّونَ الله فَاتَّبِعونی یُحبِبکُمُ الله» (آل عمران،۳۱) (بگو اگر خدا را دوست می­دارید از من پیروی کنید تا او نیز شما را دوست بدارد)، «والَّذینَ آمَنوا اَشَدُّ حُبّاً لِلّه» (بقره۱۶۵) (مؤمنان خداوند را دوست­تر دارند)، «فَسَوفَ یَأتیَ اللهُ بِقَومٍ یُحِبُّهُم و یُحِبّونَه» (مائده/۵۴) (خداوند قومی آرد که آنان را دوست دارد و آن­ها هم خدا را دوست دارند).  واژۀ «عشق» اگر نه در قرآن، اما در میان احادیثِ منسوب به پیامبر، در حدیث معروف عشق («مَن عَشِقَ و عَفَّ و کَتَمَ و ماتَ، ماتَ شهیداً») (۳) دیده می­شود. با نگاهی به متون آغازین تصوف، می­بینیم که با آنکه کلاباذی خود ایرانی است، در التَّعَرُّف از «عشق» سخنی به میان نیاورده است اما در آن در ضمن شعری به حدیث عشق مضمراً اشاره کرده است. در کهن­ترین متون مدرسی صوفیه به زبان فارسی، یعنی شرح تعرّف، در توصیف مراتب محبت و عشق انسانی (و سپس گریز به بحث محبّت الهی بنا به آیاتی نظیر «یُحِبُّهُم و یُحِبّونَه»)، از منظر لغوی، عشق، غایت محبّت، محبّت مفرط، و آخرین مرتبۀ آن دانسته­ شده است. برخی از عرفا و صوفیه همچون صاحب رسالۀ قشیریّه از کاربرد واژۀ «عشق» در ارتباط با خدا پرهیز داشته و منع می­کردند. از پرسش­های کلان میان صوفیه یکی این پرسش بوده است که آیا نسبت دادن عشق به خداوند امکان دارد یا خیر؟ برای مثال، هجویری در کشف­المحجوب آراء مختلف مشایخ صوفیه را درین­باره برمی­رسد و می­گوید برخی هرگونه اطلاق عشق را دربارۀ خداوند ناروا می­دانسته­اند؛ برخی موافق امکان عشق خداوند به بنده و مخالف امکان عشق بنده به خداوند بوده­اند؛ و برخی مشایخ اطلاق و انتساب عشق بنده به خداوند و عشق خداوند به بنده هردو را امکان­پذیر می­دانسته­اند. اما در سده­های بعد امثال عزیزالدین نسفی در الانسان الکامل در بیان تقابل و تفاوت «عشق» و «محبت»، عشق را محبت مفرط و نهایت محبت برشمردند و در ارتباط با خداوند به­کار بردند و از عشق حقیقی و مجازی سخن گفتند. این مسأله تا بدانجا پیش می­رود که روزبهان بقلی در عبهرالعاشقین از عشق­ورزی با خداوند سخن می­گوید. در نهایت در متون خلّاق عارفانه، اطلاق «عشق» و «محبّت» نسبت به خداوند، معنایی یکسان می­یابد و گاه در یک متن واحد، هردو واژه درین­باره در یک معنا به­کار می­رود. باری، به­عقیدۀ این نگارنده رایج شدن واژۀ «عشق» در ارتباط با خداوند، رابطه­ای مستقیم دارد با رواج رویکردهای هنری و ادب عاشقانه در تبیین مفاهیم عرفانی.

در متون کهن گاهی سعی بر آن بوده است که برخی از اصطلاحات ریشه­یابی شود و میان ریشه­های مفروض با معانی موجود ارتباط برقرار گردد. اما برخی در این میان ازگونۀ ریشه­یابی­های عامیانه (foulk etymology)، و برخی نیز بدون شناخت درست از ریشۀ اصلی واژه و برآمده از گمانه­زنی­ها و ذوق­ورزی­های لُغَوی­اند؛ چنانکه «عشق» را که از ریشۀ هند و ایرانیِ «ایشکا» است برآمده از نام گیاهِ «عَشَقه» پنداشته­اند (برای نمونه ر.ک مستملی، ۱۳۶۶: ۱۳۸۸). برای واژۀ «محبّت» نیز صاحبِ رسالۀ قشیریه در مجموع هشت وجه اشتقاق برمی­شمرد: ۱- از «حَبَبُ الاَسنان» (دندان سپید نیکو) (در بیان «صفای مودّت»)، ۲- از «حَباب ماه» (در بیان اینکه محبت غایت آن­چیزی است که در دل است) ۳- «از لزوم و اثبات چنانکه گویند اَحَبَّ البعیر؛ و […] آن بُوَد که شتر فروخسبد و برنخیزد» ۴- از«حِبّ» به معنی گوشوار («یکی ازان­که بر گوش ملازم بُوَد و دیگر آنکه اجزای او متحرّک بُوَد و این هر دو معنی درست آید در حبّ») ۵- از «حَبّ» جمع «حبّه» («حَبّ را حُبّ نام کردند به نام محلّ او: حَبَّۀُ القلب که قوام دل بدو بُوَد») ۶-  از حَبّه (: تخمی که در صحرا روید) (ازآنجا که حُبّ تخم حیات است) ۷- از حُب (: چوبهای چهارگانه که به هم درگذارند تا سبو برآنجا نهند) (از باب تحمل عزّ و ذُلّ از محبوب) ۸- از حُب یعنی خُنب «که آب درو کنند که چون پر شود هیچِ دیگر را درو راه نَبُوَد» (چنانکه اگر دل به محبت پر شود، هیچ چیز دیگر جز محبوب در آن نگنجد) (قشیری، ۱۳۹۱: ۴۶۶- ۴۶۷) (درین­بارۀ همچنین ر.ک هجویری، ۱۳۸۳، باب «محبّت»: ۴۴۵-۴۵۸).

و اما صاحب شرح تعرّف برای محبت هفت درجه قائل شده است: ۱- موافقت طبع  ۲- میل نفس  ۳- وُدّ [: مثلّث الحرکه]  ۴- محبّت  ۵- وَلَه  ۶- هوی  ۷- عشق. (برای آگاهی از مراتب محبت «میان مخلوقان»، ریشه­یابی­های واژگانی و تفصیل بحث در این­باره ر.ک مُستَملی، ۱۳۶۶: ۱۳۸۷- ۱۳۸۸)

 طبقه­ بندی انواع عشق، و جایگاه حُبّ عُذری

استاد مصطفی ملکیان در بحث از «عشق»، سعی برآن داشته است تا انواع آن را حصرِ عقلانی، احصاء، و طبقه­بندی کند. وی عشق را ناشی از ارتباط انسان با یکی از این چهار مقوله می­داند: ۱- خدا  ۲- خودِ انسان  ۳- انسانهای دیگر  ۴- جهانِ پیرامون – طبیعت. البته ابن­عربی به نوع دیگری از دلباختگی یعنی «حُبُّ الحُبّ» (شیفتگی به عشق و دوست­داشتن) نیز اشاره کرده است که می­تواند خارج ازین چهار مقوله دانسته شود؛ مگر آنکه حبّ ­الحب را درانگارۀ عارفانه نهایتاً منتهی به عشق الهی، و زیرمجموعۀ آن بدانیم.

به عقیدۀ استاد ملکیان هر انسانی در حالت بهنجار آگاهی [چهار حالت: زنده، بیدار، بهوش بودن، عدم مستی] خالی از یک یا چند مقوله از این چهار مقوله نیست. یعنی این مقوله­ها مانِعَۀُ الجمع نیستند اما مانعۀ الخُلُوّ هستند.

انواع عشق

از دید استاد ملکیان، عشق دارای ۴ نوع است:

الف- عشق انسان به طبیعت و پیرامون

ب- عشق انسان به انسانهای دیگر

ج- عشق انسان به خود (حبّ ذات یا self love)

د- عشق انسان به خداوند [به گمان این نگارنده باید عشق به عشق­باختن (به­تعبیر ابن­عربی: «حُبُّ الحبّ») را نیز نوع پنجم به­شمار آورد. مگر آنکه بنا به غایت آن در خوانشی عرفانی، این عشق را هم زیرمجموعۀ عشق انسان به خداوند بدانیم]

دراینجا از میان مباحث دقیق و قابل تأمل ایشان، به اجمال به «عشق انسان به انسان­های دیگر» می­پردازیم. وی انواعِ اینگونه عشق را به هشت نوع، تقسیم کرده است:

۱-عشق غریزی  ۲- عشق اروتیک (میل به ارضاء تمایل جنسی)  ۳- عشق مبتنی بر زیبایی [یا استتیک]  ۴-عشق رمانتیک (شوالیه­ای)  ۵- عشق فیلیا  ۶- عشق آگاپه

انواع عشق انسان به انسان­های دیگر:

  ۱- عشق غریزی

این عشق بدون رفلکشن است یعنی عاشق کاملا منفعل است.چندان به تأمل و نظاره نیاز ندارد.همین­که می­بیند دوست می­دارد. مثل عشق به پدر، مادر، کودک، و خویشاوندان و هم­خونان است.

۲- عشق میل ارضای میل جنسی: یا اروس

عشقی است که سلسله جنبانش زیبایی معشوق است و لاغیر. اما چون اروس لفظی عمومی­تر است، این مورد را باید پشنال اروس(passional Eros)  یا عشق شهوانی یا اروتیک نامید. عشق اروتیک چون جبری و غیرارادی است، پس ستودنی و نکوهیدنی نیست.

۳- عشق ناشی از زیبایی معشوق ( عشق aesthetics = زیبایی شناختی)

دلیل این عشق فقط زیبایی است. افلاتون در رسالۀ  میهمانی (سیمپوزیوم) این عشق را مطرح کرده است: من فقط به زیبایی معشوق عاشقم. از این جهت عشق افلاطونی هم گفته می شود. با این توضیح که ما در مواجهه با یک انسان زیبا به یکی از این سه وجه جذب می شویم:

جمال = زیبایی (حسی همراه با تمایل به نزدیک شدن) ۲- جلال = شکوه (اتوریته) (حسی همراه با تمایل به دورماندن) ۳- عظمت = بزرگی (نوعی مبهوت­شدگی)

اما جمال، شامل۱- حُسن ۲- ملاحت ۳- آن است. جمال در معنای محدود همان حُسن یا زیبایی است اما در معنای وسیع شامل این هرسه می­شود:

حُسن = مربوط به زیبایی بدن است.

ملاحت = زبانِ بدن   bady languageاست. مثلا زبان چشم یعنی زیبا نگاه­کردن و کرشمه و غمزۀ چشم

آن = قابل وصف نیست و لذا آن گفته می شود نه این.

به هر حال این یعنی اروس ناشی از زیبایی؛ که آدمی سه حالت نسبت به او دارد:

حالت اول-  شور و شیدایی ( از عموم مردم سر می زند و چندان عقلانیتی در کار نیست). شغل و آبرو و موقعیت را به خطر می اندازد چون اعتنا به محاسبات نمی­کند.

حالت دوم- نوعی محرمیت intimaty در پی دارد. عاشق تمام وجودش را برای معشوق شفاف می­کند. کریستالی می­کند. می­خواهد معشوق تا عمق وجودش را ببیند؛ با کریستالی­شدن می­خواهد خود را برای او برملا کند.

80,000 ریال – خرید

تمامی فایل های پیشینه تحقیق و پرسشنامه و مقالات مربوطه به صورت فایل دنلودی می باشند و شما به محض پرداخت آنلاین مبلغ همان لحظه قادر به دریافت فایل خواهید بود. این عملیات کاملاً خودکار بوده و توسط سیستم انجام می پذیرد. جهت پرداخت مبلغ شما به درگاه پرداخت یکی از بانک ها منتقل خواهید شد، برای پرداخت آنلاین از درگاه بانک این بانک ها، حتماً نیاز نیست که شما شماره کارت همان بانک را داشته باشید و بلکه شما میتوانید از طریق همه کارت های عضو شبکه بانکی، مبلغ  را پرداخت نمایید. 

مطالب پیشنهادی:
  • تحقیق چیستی وتحلیل گفتمان و مفاهیم بنیادی نظریه گفتمان لاکلائو و موفه
  • تحقیق چیستی واحوالات عالم احتضار و مرگ از نگاه امام خمینی و ملاصدرا
  • پیشینه تحقیق چیستی معنا و معناشناسی
  • برچسب ها : , , , , , , , , , , , , , ,
    برای ثبت نظر خود کلیک کنید ...

    به راهنمایی نیاز دارید؟ کلیک کنید

    جستجو پیشرفته

    دسته‌ها

    آخرین بروز رسانی

      سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت , ۱۴۰۳
    اولین پایگاه اینترنتی اشتراک و فروش فایلهای دیجیتال ایران
    wpdesign Group طراحی و پشتیبانی سایت توسط digitaliran.ir صورت گرفته است
    تمامی حقوق برایpayandaneshjo.irمحفوظ می باشد.