593 views
پیشینه تحقیق دیدگاه ها ی هوش سازمانی و ارزیابی عملکرد و ضرورت توجه به هوش سازمانی در سازمان دارای ۷۱ صفحه می باشد فایل پیشینه تحقیق به صورت ورد word و قابل ویرایش می باشد. بلافاصله بعد از پرداخت و خرید لینک دنلود فایل نمایش داده می شود و قادر خواهید بود آن را دانلود و دریافت نمایید . ضمناً لینک دانلود فایل همان لحظه به آدرس ایمیل ثبت شده شما ارسال می گردد.
مقدمه ۵
۲-۱ قسمت اول: هوش سازمانی ۵
۲-۱-۱ هوش چیست ۵
۲-۱-۲ هوش از منظر دانشمندان مختلف ۸
۲-۱-۳ انواع هوش ۱۱
۲-۱-۴ تعریف هوش سازمانی و تاریخچه آن ۱۳
۲-۱-۵ اهمیت هوش سازمانی برای سازمان ۱۵
۲-۱-۶ ویژگیهای هوش سازمانی ۱۷
۲-۱-۷ هوش سازمانی از دیدگاههای مختلف ۱۸
۲-۱-۷-۱ دیدگاه معرفت شناختی ۱۸
۲-۱-۷-۲ دیدگاه ماتسودا ۱۹
۲-۱-۷-۳ دیدگاه هلال ۲۰
۲-۱-۷-۴ دیدگاه مینچ (۱۹۹۶) ۲۱
۲-۱-۷-۵ دیدگاه کرن ۲۱
۲-۱-۷-۶ دیدگاه دیوید پرکینز ۲۳
۲-۱-۸ سه هوشمندی حیاتی در سازمانها ۲۴
۲-۱-۸-۱ هوشمندی کسب و کار ۲۴
۲-۱-۸-۲ هوشمندی استراتژیک ۲۵
۲-۱-۸-۳ هوشمندی پولی ۲۵
۲-۱-۹ تفاوت هوش سازمانی و هوش کسب و کار ۲۶
۲-۱-۱۰ قانون آلبرشت ۲۶
۲-۱-۱۱ ابعاد هوش سازمانی از نظر کارل آلبرشت ۲۷
۲-۱-۱۲ توانمند سازهای کلیدی هوش سازمانی ۲۹
۲-۱-۱۳ ضرورت توجه به هوش سازمانی در سازمان ۳۲
۲-۱-۱۴ نقش رهبران در افزایش هوش سازمانی ۳۳
۲-۱-۱۵ گامهای اساسی استفاده درست از هوش سازمانی ۳۳
۲-۱-۱۶ بهبود هوش سازمانی ۳۴
۲-۱-۱۷ پیامدهای هوش سازمانی ۳۶
۲-۱-۱۸ هوش سازمانی مسیری که باید شرکتها و سازمانها طی کنند ۳۷
۲-۱-۱۹ چرا هوش سازمانی؟ ۳۸
۲-۱-۱۹-۱ هوش سازمانی و کاهش هزینهها وافزایش درآمدها در سازمانها ۳۹
۲-۱-۲۰ فرآیند هوش سازمانی در سازمانها و شرکتها ۴۰
۲-۱-۲۰-۱ مرحله برنامه ریزی و هدایت ۴۰
۲-۱-۲۰-۲ مرحله اخذ اطلاعات از پایگاه اطلاعاتی ۴۰
۲-۱-۲۰-۳ مرحله پردازش اطلا عات ۴۱
۲-۱-۲۰-۴ مرحله آنالیز و تولید اطلاعات ۴۱
۲-۱-۲۰-۵ خلاصه و جمع بندی ۴۱
۲-۲ قسمت دوم: عملکرد کارکنان ۴۲
۲-۲-۱ مفهوم عملکرد ۴۲
۲-۲-۲ ارزیابی عملکرد ۴۳
۲-۲-۳ اهمیت ارزیابی عملکرد ۴۵
۲-۲-۴ اهدف ارزیابی عملکرد ۴۷
۲-۲-۵ انواع ارزیابی عملکرد ۴۸
۲-۲-۶ دیدگاههای مربوط به ارزیابی عملکرد ۵۴
۲-۲-۷ مقیاسهای ارزیابی عملکرد ۵۶
۲-۲-۸ روشهای مختلف ارزیابی عملکرد ۵۷
۲-۲-۸-۱ روش امتیازبندی ۵۷
۲-۲-۸-۲ روش رتبهبندی مستقیم ۵۸
۲-۲-۸-۳ روشهای غیر متدوال ۵۹
۲-۲-۹ ارتباط هوش سازمانی با عملکرد کارکنان ۶۰
بخش دوم: پیشینه پژوهش ۶۰
پیشینه خارجی: ۶۰
پیشینه داخلی: ۶۲
فهرست منابع و مأخذ ۶۵
پاشا شریفی، حسن، نظریه و کاربرد آزمونهای فردی و شخصیت، ۱۳۷۶، چاپ اول، تهران، انتشارات سخن.
قلی پور، آرین، مدیریت رفتار سازمانی، ۱۳۸۵، تهران، انتشارات سمت
کریفین، مورهد، رفتار سازمانی، ۱۳۸۰، ترجمه سیدمهدی الوانی و غلام رضا معمار زاده، تهران، انتشارات مروارید.
عظیمی، سیروس، اصول روان شناسی عمومی، ۱۳۸۷، چاپ دهم، تهران، انتشارت دهخدا.
گریفین، مورهد، رفتار سازمانی، ۱۳۷۵، ترجمه سید مهدی الوانی و غلامرضا معمارزاده، چاپ اول، تهران، انتشارات مروارید
گلمن، دانیل، بوتاتزیس، ریچارد، هوش اجتماعی و زیست شناسی رهبری، ترجمه: محمدابراهیم محجوب، مجله گزیده مدیریت، شماره ۸۸٫
گنجی، حمزه، روان شناسی عمومی، ۱۳۸۸، تهران، ساوالان
صبحی قراملکی، ناصر، جباریه، علیرضا، روان شناسی تفاوتهای فردی، ۱۳۸۷، تهران، انتشارت دانشگاه جامع علمی کاربردی
جعفری قوشچی، بهزاد، راههای افزایش کارایی، ۱۳۸۱، ماهنامه تدبیر، سال سیزدهم، شماره ۱۲۶، آبان ماه.
وظیفه دوست، حسین و قاسمی، فاطمه، هوشمندی رقابتی (رویکردها و کاربردها)، ۱۳۸۷، ماهنامه تدبیر، شماره ۱۹۷، مهر ماه، ص ۳۸-۴۲
خائف الهی، احمد. دوست دار، محمد، ابعاد هوش هیجانی، ۱۳۸۳، مدیریت توسعه، پاییز، شماره۱۸
رفیعان شهمیری،هاجر، بررسی رابطه بین هوش هیجانی و سلامت روانی معلمان با خلاقیت دانش آموزان در مدارس ابتدایی شهرستان بهشهر، ۱۳۸۹، پایان نامه کارشناسی ارشد مدیریت آموزشی، دانشگاه گرمسار
مختاری پور، مرضیه، رابطه هوش سازمانی و مدیریت دانش ؛۱۳۸۷، فصلنامه آموزشی پژوهشی، اطلاع رسانی مدیریت دانش سازمانی، سال چهارم، شماره ۳۰٫
مختاری پور، مرضیه و کاظمی، ایرج و سیادت، علی؛بررسی و مقایسه رابطه بین هوش سازمانی و هوش اخلاقی با رهبری تیمی در بین مدیران آموزشی و غیرآموزشی دانشگاههای دولتی اصفهان، ۱۳۸۸، پایان نامه دکتری، دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی دانشگاه اصفهان
رضاییان، علی، مبانی سازمان و مدیریت، ۱۳۸۶، تهران، انتشارات سمت
سلاسل، م. ، کامکار، م. ، و گل پرور، م. ، رابطه هوش سازمانی و مولفههای آن با رفتارهای شهروندی سازمانی کارکنان شرکت احیا گستران اسپادان. ۱۳۸۸، مجله دانش و پژوهش در روان شناسی کاربردی، ۱۱(۴۰)، ۳۷-۲۶٫
در عصر حاضر هرچه زمان به جلوتر می رود، با توجه به پیشرفت علوم و فنون و پیدایش نیازها و چالشهای جدید سازمانها نیز پیچیده تر و اداره ی آنها نیز مشکل تر میشود. این معنا زمانی پراهمیت خواهد شد که بپذیریم در هر سازمان امروزی علاوه بر منبع عظیم و خلاق انسانی هوشمند تکنولوژی هوشمندی نیز در فرآیند عملکرد و سازمان نقش موثری ایفا می کند. هوش سازمانی ترکیبی از تمام مهارتهای مورد نیاز و استفاده شده توسط سازمان می باشد. این مهارتها هستند که به تغییرات منتهی می شوند، در عمل و عکس العمل سریع می شوند، انعطاف پذیر و راحت بودن را شامل می شوند و قادر به استفاده از تخیل میباشند. استفاده از مهارتهای ذکر شده نیاز به ساختار مناسب و عملکرد سازمان مدیریت موثر و استفاده از منابع انسانی، عواطف، تکنولوژی، دانش و یادگیری سازمانی و توانایی سازمان را در پی دارد.
در دنیای امروز ارتقا هوش سازمانی یکی از الزامات غیر قابل انکار برای اغلب سازمانها است تا بتوانند از طریق کسب و تجزیه و تحلیل اطلاعات و همین طور افزایش دانش و ایجاد آگاهی بر قابلیتهای خود بیفزایند.
هوش سازمانی به دنبال آن است که با سنجش وضعیت هوشمندی سازمان، تواناییها و ضعفهای آنها را شناسایی و بر اساس نتایج بدست آمده راه کارهای لازم را برای بهبود هوش سازمانی و در نهایت بهبود عملکرد سازمان ارایه نماید.
هوش به یقین یکی از پر مشاجره ترین مباحث در روانشناسی است و به دلیل ابهام و پیچیدگی، مطالعات گسترده ای را در قرن اخیر به خود اختصاص داده است. هوش تداعی کننده منزلت پادشاه حیوانات برای انسان است که به مثابه با هوش ترین حیوان از حوزهی علم زیست شناسی و جانور شناسی خارج شده است و علم روان شناسی آن را بررسی میکند. بسیاری از تحقیقات در این رشته بر تعریف هوش و دسته ای دیگر بر سنجش و اندازه گیری آن در سطح فردی متمرکز بوده است (قلی پور، ۱۳۸۵؛۱۴۶).
هوش یک مفهوم مبهم است که در بسیاری از زمینهها سعی در تعریف آن شده است. بیش از دو هزار سال پیش ؛ افلاطون در کتاب « جمهوریت »، هوش را تعیین کننده اصلی جایگاه سیاسی و اجتماعی افراد تعریف کرد. اما مطالعه علمی هوش، از قرن نوزدهم با ایده تفاوتهای فردی در علم ژنتیک و تکامل آغاز شد. روانشناسان معتقدند هیچ شاخه ای از روانشناسی به اندازه مطالعه و ارزیابی هوش در بهزیستی انسان مؤثر نبوده است (اسماعیلی و گودرزی، ۱۳۸۶، ۶).
در مورد مفهوم هوش، روانشناسان به دوگروه تقسیم بندی شدهاند: گروه اول بر این اعتقادند که هوش، از یک استعداد کلی و واحد تشکیل می شود، اما گروه دوم معتقدند انواع مختلف هوش وجود دارد. آنچه تعریف دقیق از هوش را دچار مناقشه می کند آن است که هوش یک مفهوم انتزاعی است و در واقع هیچ گونه پایه محسوس، عینی و فیزیکی ندارد. هوش، یک برچسب کلی برای گروهی از فرآیندهاست که از رفتارها و پاسخهای آشکار افراد استنباط می شود (گنجی، ۱۳۸۸، ۲۴).
تعریف هوش، از نظر گاردنر، که بر مبنای به رسمیت شناختن اشکال گوناگون هوش میباشد عبارت است از: قابلیت حل مسأله یا تولید (خلق) یک محصول، ساخت چیزی که دست کم در یک فرهنگ ارزشمند تلقی میشود.
ریموند کتل، نیز هوش رابا توجه با توانایی یا استعداد کسب شناختهای تازه و سپس تراکم شناختها در طول زندگی (یعنی کاربرد شناختهای قبلی در حل مسائل) بدین صورت تعریف میکند: مجموعه استعدادهایی که با آنها شناخت پیدا میکنیم، شناختها را به یاد میسپاریم و عناصر تشکیل دهنده فرهنگ را به کار میبریم تا مسائل روزانه را حل کنیم و با محیط ثابت و در حال تغییر سازگار شویم (عظیمی، ۱۳۸۷؛۲۵).
به طور کلی تعاریف متعددی را که توسط روان شناسان برای هوش ارائه شده است، میتوان به سه گروه تربیتی (تحصیلی)، تحلیلی و کاربردی تقسیم کرد:
الف: تعریف تربیتی (تحصیلی) هوش
به اعتقاد روان شناسان تربیتی، هوش کیفیتی است که مسبب موفقیت تحصیلی می شود و از این رو یک نوع استعداد تحصیلی به شمار می رود. آنها برای توجیه این اعتقاد اشاره می کنند که کودکان باهوش نمرههای بهتری در دروس خود می گیرند و پیشرفت تحصیلی چشم گیری نسبت به کودکان کم هوش دارند.
ب: تعریف تحلیلی هوش
بنا به اعتقاد نظریه پردازان تحلیلی، هوش توانایی استفاده از پدیدههای رمزی و یا قدرت و رفتار مؤثر و یا سازگاری با موقعیتهای جدید و تازه است. شاید بهترین تعریف تحلیلی هوش به وسیله دیوید وکسلر[۱] (۱۹۵۸)، روان شناس آمریکایی، پیشنهاد شده باشد که بیان می کند: « هوش یعنی تفکر عادلانه، عمل منطقی و رفتار مؤثر در محیط » (صبحی قراملکی، ۱۳۸۷، ۴۹).
دیوید وکسلر، هوش را به عنوان توانایی کلی و جامع تعریف کرده است؛ یعنی مرکب از عناصر یا اجزایی است که به طور کامل مستقل از هم نیستند، و نشانه هوشمندی فرد آن است که میتواند به صورت منطقی بیندیشد و اعمال برخواسته از هوش او اعمالی هدفدار هستند و توانایی هوش به فرد این امکان را میدهد که خود را با شرایط محیط انطباق دهد (اسماعیلی، گودرزی، ۱۳۸۶، ۱۴).
پ: تعریف کاربردی هوش
در تعاریف کاربردی، هوش پدیده ای است که از طریق تستهای هوش سنجیده میشود و شاید عملیترین تعریف برای هوش نیز همین باشد. فرانسیس گالتون انگلیسی (پیرو رهیافت روان سنجی) در کتاب خود، « نبوغ ارثی (۱۸۶۹) »، این نظر را مطرح کرد که تواناییهای ذهنی انسان قابل اندازهگیری است. بر اساس این نظریه، بینه و سیمون آزمونی برای اندازه گیری هوش طراحی کردند (صادقی، ۱۳۸۸)
هوش از دیدگاه ثرندایک[۲]: ثراندایک اندیشه”یک عنصر مشترک مجرد” در هوش را رد کرد و در عوض به فرض تعداد زیادی از تواناییهای اصلی که در اعمال مختلف هوش در گیرند پرداخت و همچنین وی عنوان کرد که امکان دارد این تواناییها با ارتباط عصبی در مغز پیوند داشته باشد. بنابراین بر عکس اسپیرمن، ثرندایک یک هوش را شامل انبوهی از عوامل میدانست که در هر یک تا حدودی عنصر توانایی وجود دارد (ثرندایک، ۱۹۳۷؛۲۷۸).
نظزیه ثرندایک در حقیقت یک نظریه جز نگر از توانایی ذهنی است. ثرندایک تاکید داشت که بسیاری از عناصر در یک فعالیت ذهنی معین، اشتراک دارند. لذا میتوان از آنها در طبقات گوناگون استفاده کرد مثلا میتوان آنها را به گروههای معانی کلامی، استدلال ریاضی، درک مطلب، درک بینایی و غیره تقسیم کرد (همان منبع).
ثراندایک هوش را به سه دسته تقسیم کرد:
الف. هوش انتزاعی: این نوع ازهوش با اندیشه و نهاد سروکار دارد، درک روابط اجزا و پدیدهها با این نوع هوش ارتباط دارد. توان درک نظریهها، ریاضیات و. . . به این نوع هوش مرتبط است.
ب. هوش مکانیکی: به ویژگیهایی ارتباط دارد که به بهره گیری موثر از این ابزارها و انجام اعمال و فعالیتها مربوط میشود. افرادی که از نظر انجام فعالیتها و مهارتهای عملی بازده خوبی دارند از هوش مکانیکی برخوردارند.
پ. هوش اجتماعی: به تواناییهای فردی که ایجاد روابط اجتماعی مناسب را میسر میسازد اطلاق میشود (ثرندایک، ۱۹۳۶؛۲۳۱).
هوش از دیدگاه چارلز اسپیرمن: چارلز اسپیرمن (۱۸۶۳-۱۹۴۵) روانشناس انگلیسی به تشریح مفهومی هوش پرداخته است که آن را هوش عمومی با عامل نامیده است. او پس از بررسی تعدادی از آزمونهای استعداد روانی متوجه شد که امتیاز این آزمونها به نحو قابل ملاحظهای به یکدیگر شبیه هستند. کسانی که نمره خوبی در یک آزمون شناختی کسب کردهاند در سایر آزمونها نیز نتایج خوبی به دست آوردهاند و بر عکس. اسپیرمن نتیجه گیری کرد که هوش یک قابلیت شناختی عمومی است که قابل ارزیابی و کمی شدن میباشد (اتکینسون، ۱۳۸۴؛۸۳).
هوش از دیدگاه بینه، سیمون: بینه، سیمون (۱۹۱۶) هوش را قضاوت، عقل سلیم، شعور علمی، ابتکار، استعداد، انطباق خود با موقعیتهای مختلف، به خوبی قضاوت کردن، به خوبی درک کردن، به خوبی استدلال کردن، قضاوت درست در برخورد با مسائل تلقی میکنند، روانشناسان دیگر هوش را توانایی تفکر انتزاعی، توانایی یادگیری، استعداد حل مسأله یا توانایی سازگاری با موقعیتهای جدید میدانند (بینه و سیمون، ۱۹۱۶؛۳۶).
هوش از دیدگاه رابرت استرنبرگ: استرنبرگ (۱۹۸۰) روانشناس معروف، هوش را بدین صورت تعریف میکند: هوش عبارتست از فعالیت ذهنی در جهت انطباق با محیط واقعی مربوط به زندگی شخص یا انتخاب و شکل دهی آن. با وجودی که او با گاردنر موافق است که هوش، بسیار فراتر از یک قابلیت منفرد و عمومی است اما عقیده دارد که برخی از انواع هوشهای گاردنر بهتر است به عنوان استعدادهای فردی در نظر گرفته شوند. آنچه استرنبرگ هوش موفق نامیده، از سه عامل متفاوت تشکیل شده است:
الف. هوش تحلیلی: این مولفه به قابلیتهای حل مساله اشاره میکند.
ب. هوش مولد: این جنبه از هوش قابلیت برخورد با شرایط جدید با استفاده از تجربیات گذشته مهارتهای فعلی است.
پ. هوش عملی: این عنصر به قابلیت انطباق و وفق پذیری با یک محیط در حال تغییر اشاره میکند (استرنبرگ و همکاران، ۲۰۰۰).
استرنبرگ که نظریه خود را در دهه ۸۰ میلادی مطرح کرده به اجزای عملیاتی و اجزای کسب معلومات در هوش اشاره میکند و بر این اساس وی نیز هوش را انواع هوش کلامی، هوش کاربردی و هوش اجتماعی تقسیم میکند.
الف. هوش کلامی: در این نوع هوش فرد به سرعت مطلب را میخواند و میفهمد و در سخن گویی، واژگان بیشتر و دقیقتر به کار میبرد.
ب. هوش کاربردی: با استفاده از این نوع هوش، فرد هوشمند موقعیتها را خوب بررسی میکند و مسائل خود را به نحو مطلوب و موفقیتآمیز حل میکند.
پ. هوش اجتماعی: فرد هوشمند با این نوع از هوش، افراد را آن کونه که هست میپذیرد، پیش از سخن گفتن میاندیشد و رفتار و کردارش با سنجیدگی و ژرف نگری همراه است (استرنبرگ، ۱۹۹۹؛۷۸۱).
هوش از دیدگاه وکسلر: وکسلر (۱۹۵۸) هوش را به عنوان یک استعداد کلی شخص برای درک جهان خود و برآورده ساختن انتظارات آن تعریف کرد. بنابراین از نظر وی هوش شامل تواناییها فرد برای تفکر منطقی، اقدام هدفمندانه و برخورد موثر محیط است. علاوه بر این او تاکید کرد که هوش کلی را نمیتوان با توانایی رفتار هوشمندانه معادل دانست، بلکه باید آن را به عنوان جلوههای آشکار شخصیت به طور کلی تلقی کرد. از نظر وکسلر هوش میتوانداجتماعی، علمی یا انتزاعی باشد و نمیتوان آن را از ویژگیهایی مانند پشتکار، علایق و نیاز به پیشرفت مستقل دانست (پاشاشریفی، ۱۳۷۶، ۳۷).
هوش از دیدگاه ترستون: ترستون[۳] (۱۹۳۸) بر خلاف اسپیرمن معتقد است که نوعی از هوش به عنوان هوش کلی وجود ندارد، بلکه هوش از انواعی از استعدادهای روانی تشکیل یافته است که شامل هوش کلامی، استعداد عددی، درک روابط فضایی، درک معنای کلامی، حافظه، استدلال و ادراک میشود. هوش کلامی روابط بین واژگان و استعداد عددی سرعت و دقت در عملیات حساب را شامل میشود. درک روابط فضایی به استعداد پی بردن به بازشناسی و همگونی شکلها به یاری بینایی اطلاق میشود. منظور از درک معنای کلامی، به خاطر سپردن واژههای منحصر به فرد است. منظور از حافظه، حفظ کردن هر گونه طرح و نقشه سفر و قطعه یا اعداد و ارقامی به صورت طوطی وار است و ادراک عبارتست از تمیز دادن اختلافهای اندازه، شکل، طول و عرض یا جای خالی واژهها و اندامها در شکلها (ترستون، ۱۹۳۸).
هوش از دیدگاه هوارد گاردنر: یکی از جدیدترین ایدهها، نظریه هوش چندگانه هوارد گاردنر (۱۹۸۳) است. گاردنر به جای تمرکز بر تحلیل امتیاز آزمونها، عقیده دارد که مقدار عددی هوش انسان، بیانگر دقیق و کامل تواناییهای او نیست. آدمی برای هر مسأله خاص هوش مربوط به آن مسأله را به کار میبرد. نظریه او هفت هوش مختلف را بر پایه مهارتها و تواناییهایی که در فرهنگهای مختلف ارزش گذاری شدهاند، توصیف میکند.
[۱] Wechsler
[۲] Thorndike
[۳] Louis Thurstone
تمامی فایل های پیشینه تحقیق و پرسشنامه و مقالات مربوطه به صورت فایل دنلودی می باشند و شما به محض پرداخت آنلاین مبلغ همان لحظه قادر به دریافت فایل خواهید بود. این عملیات کاملاً خودکار بوده و توسط سیستم انجام می پذیرد. جهت پرداخت مبلغ شما به درگاه پرداخت یکی از بانک ها منتقل خواهید شد، برای پرداخت آنلاین از درگاه بانک این بانک ها، حتماً نیاز نیست که شما شماره کارت همان بانک را داشته باشید و بلکه شما میتوانید از طریق همه کارت های عضو شبکه بانکی، مبلغ را پرداخت نمایید.
ارسال نظر